جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نکته‏های جانسوز و آموزنده در شهادت عباس

زمان مطالعه: 5 دقیقه

چگونگی شهادت جگرسوز عباس علیه‏السلام دارای نکته‏های جانسوزی است که در اینجا نظر شما را به چند نمونه جلب می‏کنیم:

1- یکی از دانشمندان از فرزند مرحوم علامه سید محمدکاظم قزوینی صاحب کتاب‏های: «علی من المهد الی اللحد(، «المهدی من المهد الی الظهور» و… نقل کرد، مرحوم آیت الله سید محمدابراهیم قزوینی (وفات یافته سال 1360 هـ ق) امام جماعت صحن مطهر حضرت عباس علیه‏السلام بود، مرحوم حجةالاسلام شیخ محمدعلی خراسانی که از وعاظ برجسته بود، بعد از نماز ایشان در صحن کربلا به منبر می‏رفت، یک شب واعظ نامبرده مصیبت حضرت عباس علیه‏السلام را خواند و از اصابت تیر به چشمش سخن به میان آورد.

مرحوم آیت الله قزوینی، سخت گریه کرد و بعد به او گفت: «چنین مصیبت‏های سخت را که چندان سند قوی هم ندارد؛ چرا می‏خوانید؟» شب در عالم رؤیا به محضر حضرت عباس علیه‏السلام مشرف شد و عباس علیه‏السلام به او فرمود:»سید ابراهیم قزوینی! آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا چه مصیبت‏هایی بر من وارد شد؟ پس از آنکه دست‏هایم را قطع نمودند، مرا تیرباران کردند، در این میان تیری به چشم من خورد، هر چه سرم را تکان دادم که تیر بیرون آید، تیر

بیرون نیامد، عمامه‏ام از سرم افتاد، زانوها را بالا آوردم و خم شدم که به وسیله‏ی دو زانو، تیر را از چشمم بیرون بکشم، در همین هنگام دشمن با عمود آهنین بر سرم زد.» (1).

2- چنانکه قبلا ذکر شد، روایت شده: حضرت علی علیه‏السلام در شب 21 رمضان (شب شهادتش) عباس علیه‏السلام را به حضور طلبید و او را از روی علاقه به سینه‏اش چسبانید و فرمود: پسرم! به زودی در روز قیامت، به وسیله‏ی تو چشمم روشن می‏شود.

»ولدی اذا کان یوم عاشورا، و دخلت المشرعة ایاک ان تشرب الماء و اخوک الحسین عطشان؛

پسرم! هنگامی که در روز عاشورا وارد شریعه فرات شدی، مبادا آب بیاشامی با اینکه برادرت حسین تشنه است.» (2).

و در روایت دیگر آمده: حضرت علی علیه‏السلام عباسش را به سینه‏اش چسبانید، و چشم‏هایش را بوسید، و وصیت فوق را نمود. (3).

عباس علیه‏السلام به طور کامل به این وصیت عمل کرد، با این که بسیار تشنه بود، از آب ننوشید و سوگند یاد کرد که: «تا آقایم حسین تشنه است قطره‏ای آب نمی‏چشم.» (4).

3- سکینه علیهاالسلام همراه عمه‏ها و بانوان حرم، منتظر حسین علیه‏السلام بود تا از کنار نهر علقمه برگردد، ناگاه دید پدرش تنها می‏آید، به پیش دوید و عنان اسب پدر را گرفت و عرض کرد:

یا ابتاه! هل لک علم بعمی ‏العباس؛

آیا از عمویم عباس خبر داری؟

امام حسین علیه‏السلام به او فرمود:

یا ابنتاه! ان عمک العباس قتل، و بلغت روحه الجنان؛

دخترم! عمویت عباس کشته شد، و روحش به بهشت رسید. (5).

بانوان حرم صدا به گریه بلند کردند، امام حسین علیه‏السلام در حالی که می‏گریست چنین مرثیه می‏خواند:

اخی یا نور عینی یا شقیقی‏

فلی قد کنت کالرکن الوثیق‏

ایا قمرا منیرا کنت عونی‏

علی کل النوائب فی المضیق‏

فبعدک لا تطیب لنا حیاة

سنجتمع فی الغداة علی الحقیق‏

الا لله شکوائی و صبری‏

و ما القاه من ظماء وضیق‏

یعنی: ای برادرم، و ای نور چشمم، و ای میوه‏ی دلم! تو پناه استوار من بودی، ای ماه درخشنده، که در همه‏ی حوادث سخت و رنج‏های شدید، یاور من بودی. بعد از تو زندگی برای ما گوارا نیست، و به زودی با هم در پیشگاه خدا ملاقات می‏کنیم.

من شکایت از دشمن، و تحمل در برابر تشنگی و رنج‏ها و سختی‏ها را به سوی خدا می‏برم، و به او پناهنده می‏شوم. (6).

4- زخم‏های طاقت فرسایی که هنگام جنگ، بر عباس علیه‏السلام وارد می‏شد، همه را بر جان می‏خرید، و گویی حادثه‏ای رخ نداده است، ولی وقتی که تیر به مشک آب اصابت کرد و آب آن ریخت، عباس علیه‏السلام بسیار ناراحت شد، که نتوانست آب را به لب تشنگان اهل‏بیت حسین علیه‏السلام برساند، در این هنگام دل از زندگی برید و احساس ناامیدی کرد که با چه رویی به خیمه‏ها برود:

همین نبود کز آن آب در سبوش نماند

برای دیدن احباب آبروی نماند

اندکی واله و حیران ماند، دشمنان سنگدل در این فرصت، بر آن حضرت جرئت پیدا کردند…. (7).

از این رو مطابق پاره‏ای از روایات، وقتی امام حسین علیه‏السلام به بالین عباس علیه‏السلام آمد، دید هنوز به شهادت نرسیده است، فرمود: «برادرم! آیا وصیتی داری؟»

عرض کرد:

لا تحملنی الی الخیام ما دمت حیا، لانی استحیی من سکینة، و قد وعدتها بالماء و لم آتها به؛

مرا تا زنده‏ام به سوی خیمه مبر، من از سکینه علیهاالسلام شرم دارم، زیرا به او وعده‏ی آب داده بودم، و نتوانستم آب را به او برسانم. (8).

5- شدت مصیبت حضرت عباس علیه‏السلام از جهاتی سخت‏تر و جانسوزتر از شهیدان دیگر – جز اباعبدالله الحسین علیه‏السلام – بود، چنانکه امور زیر، بیانگر این مطلب است:

الف: امام حسین علیه‏السلام در بالین هیچ شهیدی، این سخن را نفرمود که در بالین عباس علیه‏السلام فرمود؛ و آن سخن این بود:

الآن انکسر ظهری؛

اکنون پشتم و کمرم شکست.

ب: چنانکه گفتیم، دو پسر نوجوان او در کربلا شهید شد، همسر و فرزندان او در کربلا بودند، او به فرزندان و همسر داغدارش وعده‏ی آب داده، و با وضع بسیار جانسوز با آنها خداحافظی نمود.

ج: در مورد هیچکدام از شهیدان، گفته نشده که در چهره‏ی حسین علیه‏السلام به خاطر آن شهید، آثار شکستگی و اندوه عمیق آشکار شد، جز شهادت عباس علیه‏السلام که نوشته‏اند در این هنگام،

بان الانکسار فی وجه الحسین؛

آثار شکستگی و غم جانگداز و عمیق در چهره‏ی حسین علیه‏السلام آشکار شد. (9).

د: هر یک از شهیدان هنگامی که هدف تیر قرار می‏گرفتند، با دست‏های خود تیر را از بدن بیرون می‏آوردند، یا ممکن بود بیرون آورند، ولی آن کس که دست‏هایش را قطع کرده‏اند و در برابر انبوه تیراندازان دشمن قرار گرفته، چه حالی خواهد داشت؟

ه: هر سواره‏ای که از پشت اسب بر زمین می‏افتد، دست‏هایش را جلوتر بر زمین قرار می‏دهد که بدنش آسیب نبیند، ولی آن کس که دست ندارد، و بدنش پر از تیر می‏باشد، وقتی به زمین می‏افتد آیا می‏دانید چگونه خواهد بود؟ تیرها به بدنش فرومی‏روند.

مرحوم علامه سید عبدالرزاق مقرم می‏نویسد: دانشمند محقق شیخ کاظم سبتی برای من نقل کرد و گفت: یکی از علمای برجسته و مورد اطمینان، در نزد من آمد و گفت: «من فرستاده‏ی حضرت عباس علیه‏السلام نزد تو هستم، در عالم خواب حضرت عباس علیه‏السلام فرمود: چرا شیخ سبتی، مصیبت مرا نمی‏خواند؟ من در عالم خواب به حضرت عباس علیه‏السلام عرض کردم: «من همواره از شیخ سبتی شنیده‏ام که مصیبت شما را می‏خواند.» حضرت عباس علیه‏السلام فرمود: به شیخ کاظم سبتی بگو این مصیبت را بخواند: «هرگاه سواره‏ای از پشت اسب بر زمین سقوط کند، دست‏هایش را بر زمین می‏گذارد، ولی اگر سواره‏ای دست نداشته باشد، و تیرها در سینه و بدن او فرورفته باشند، چگونه و با چه سختی بر زمین سقوط خواهد کرد؟

و: زخم‏های بدن حضرت عباس علیه‏السلام از زخم‏های همه شهیدان بیشتر بود، زیرا کسی که دو دستش که سپر انسان هستند از بدن قطع

گردد، و دشمنان سنگدل به او حمله کنند، بدنش پر از بریدگی و زخم خواهد شد.

شکاف‏ها و زخم‏های بدن عباس علیه‏السلام به قدری عمیق و زیاد بود، که طبق بعضی روایات)چنانکه خاطر نشان می‏شود) علت آن که امام حسین علیه‏السلام پیکر مطهر او را به سوی خیمه‏ها نبرد، این بود که ممکن نبود آن را ببرد، زیرا اعضایش از هم جدا می‏شد.

ز: بزرگترین مصیبت روح حضرت ابوالفضل علیه‏السلام آن وقت بود که تیر به مشک خورد، و آب آن سرازیر گردید، و امید او در رساندن مشک به خیمه‏ها، ناامید گشت، و بزرگترین مصیبت پیکر مطهر او این بود که دست‏هایش جدا شد، بدن نازنینش مثل مرغ تیغ‏دار، پر از تیر شد، بزرگترین مصائب سر آن حضرت این بود که بر اثر اصابت گرز آهنین، شکافته شد و هضیم و درهم ریخته گردید.

ح: مصیبت جانگداز دیگر او اینکه تنها جدای از شهداء، غریب‏وار در بیابان کنار نهر علقمه، جان به جان آفرین داد، پیکر پاکش در آن بیابان، تنها سه روز و سه شب در برابر تابش آفتاب ماند.


1) ترجمه العباس سردار کربلا، ص 289 (پاورقی(.

2) معالی السبطین، ج 1، ص 454.

3) النقد النزیه، علامه شیخ عبدالحسین حلی، ج 1، ص 100.

4) ترجمه مقتل ابی‏مخنف، ص 97.

5) کبریت الاحمر، ص 162.

6) معالی السبطین، ج 1، ص 444 و 441.

7) تذکرة الشهداء: از ملا حبیب‏الله کاشانی، ص 268.

8) همان، ص 272 – معالی السبطین، ج 1، ص 449.

9) منتهی الآمال، ج 1، ص 279.