نویسندهی کتاب مذکور مینویسد:
کرامتی را یکی از دوستان این گونه نقل کرد:
در یکی از روزهای زمستان هوا در کربلا بسیار سرد بود، مشغول شست و شوی خود در حمام بودم. ناگاه احساس برق گرفتگی نمودم، فکر کردم آب گرمکن مشکل پیدا کرده است و من هم چنان که در وسط آب – یعنی در میان ظرف بزرگ فلزی – بودم احساس کردم که زندگیم در خطر است. با خود گفتم: یا اباالفضل! ادرکنی.
لحظهای نگذشت که دیدم برق خاموش شد، ترس به شدت وجود مرا گرفته بود. زیرا مرگ را به چشم خود دیدم. از حمام بیرون آمدم، لباسهای خود را پوشیدم و در خانه کسی نبود که لباسهایم را بیاورد.
وقتی لباسهای خود را پوشیدم، از بیرون خانه صداهای بلندی شنیدم. دیدم سیمهای برق روی زمین ریخته، به سر خیابان نگاه کردم، دیدم ماشین بزرگی به سیمهای برق خورده و ترانس منطقه صدمه خورده و از کار افتاده است.
به خانه برگشتم، با ادارهی برق تماس گرفتم تا بیاید و صدمات وارده بر ترانس و غیره را اصلاح نماید.
فوری مهندسین و کارگران آمدند و آنچه وارد شده بود از نواقص اصلاح نمودند. پس از پایان کار آن مهندسین و کارگران را به خانه دعوت نمودم و غذا تهیه کردم و جریان را برای آنها شرح دادم.
آنها دعوتم را پذیرفتند و گفتند: این خود یک کرامتی از حضرت اباالفضل علیهالسلام میباشد.
گفتم: آری، سبب دعوت من از شما نیز وفای به نذرم بود، که برای سید و مولایم حضرت اباالفضل علیهالسلام نذر کرده بودم که اگر از حمام به سلامت خارج شوم به افرادی غذا بدهم. (1).
1) همان مصدر ص 55 تا 56.