جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نجات از آتش‏سوزی

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شخصی به نام حاج عبود، از تجار معروف کربلا، کرامتی را این گونه نقل کرد:

در سال‏های 1950 میلادی هنگامی که برای ادای نماز صبح به مرقد مطهر حضرت عباس علیه‏السلام می‏رفتم، در صحن مطهر آن حضرت هم چنان که هر روز می‏رفتم سروصدا و صلوات و آثار خوشحالی مشاهده کردم. دیدم زنی نشسته و هلهله می‏زند و صلوات می‏فرستد، متوجه او شدم و سبب را جویا شدم در حالی که درب صحن تازه باز شده بود، گفتم: خوشحال باشید! چه شده؟

جواب داد: دختری داشتم او را شوهر دادم. خداوند سه پسر و یک دختر به او داد. هفته‏ی پیش در خانه‏اش آتش‏سوزی شد و این یک دختر پانزده ساله در اتاق خواب بود و همه جای خانه می‏سوخت و بیرون آمدن او مشکل بود. وقتی این دختر از اتاق بیرون آمد، تنها چیزی که سبب نجات وی شد، هنگامی که از خانه بیرون آمد گردنبندی در گردن او بود که بر آن نوشته شده بود: «یا قمر بنی‏هاشم ادرکنی«.

دختر برخاست گردنبند را بوسید و پیوسته می‏گفت: «یا قمر بنی‏هاشم ادرکنی» و آن را تکرار می‏نمود.

دختر جوانم جریان نجات خود از آتش را چنین نقل کرد:

در هنگام آتش‏سوزی احساس نمودم گویی دستی مرا از اتاق به سوی خارج نجات می‏دهد. ترس از من برطرف شد و اراده‏ام قوی شد. گفتم: علیک‏السلام یا اباالفضل!

لحظه‏ای بیش نگذشت، خود را خارج از اتاق دیدم.

سپس آن زن ادامه داد: اینک آمدم تا از حضرت عباس علیه‏السلام تشکر کنم و دخترم خواهد آمد، جریان را از او سؤال کنید، چیزی نگذشت که همان دختر آمد و جریان را هم چنان نقل کرد.

سپس کیف دستی خود را باز نموده و همان گردنبند را نشان داد. و زن‏ها ریختند تا از لباس‏های او تبرک جویند. (1).


1) همان مصدر ص 48.