جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نتیجه‏ی جسارت به قمر بنی‏هاشم

زمان مطالعه: 2 دقیقه

2. در همان مدتی که شبهای جمعه برای وفای به عهد با قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‏السلام می‏رفتم، ماشین سواری قراضه‏ای توجهم را جلب کرد و آن را به مبلغ 900 تومان (نهصد تومان) خریدم. وضع ماشین آن قدر خراب بود که وقتی آن را به گاراژ بردم، تعمیرکارها گفتند این که صنار نمی‏ارزد! و با من شوخی کردند که: آیا قدری بنزین داری تا ماشین را آتش بزنیم؟! ولی من در جواب گفتم: من شراکت با ابوالفضل دارم. بالأخره بعد از مدتی ماشین را سر و صورتی داده و سپس توسط همان ماشین، که هر کس می‏دید مرا از مسافرت با آن منع می‏کرد، با زن و بچه برای زیارت مولا علی بن موسی الرضا علیه‏السلام حرکت کردیم. از تهران به بابل رفتیم، و عموی خودم را هم که پیرمردی اهل عبادت بود با خود بردیم. ما عزم رفتن به مشهد را داشتیم، ولی هر کس که ماشین را می‏دید می‏گفت: این ماشین به مشهد نمی‏رسد! اما من با توسل به قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام اطمینان داشتم که سالم به مشهد خواهم رسید. در بین راه به مکانی جالب رسیدیم. توقف کردیم و سماور را روشن کردیم و بساط غذا را پهن کردیم. یک دفعه

دیدیم یک ماشین بنز مدل بالا از راه رسید و چهار نفر از آن پیاده شدند و نزد ما آمدند و گفتند: ما فقط می‏خواهیم بپرسیم این ماشین از کجا آمده است؟! گفتیم: از تهران. گفتند: چطور از گردنه و کتل امامزاده هاشم (که گردنه و کتل بسیار بلند و خطرناکی است) بالا آمده؟! در جواب گفتم: چون خاطر جمعی از آقا ابوالفضل علیه‏السلام داشتم (ماشین به راحتی بالا آمد(. این جواب را که دادم یک نفر از این چهار نفر سخنان موهن و کفرآمیزی بر زبان راند و سپس حرکت کردند و رفتند. ما ساعتی در آنجا استراحت کرده و سپس به راه افتادیم. اما پس از طی مسافتی با کمال تعجب دیدیم ماشین بنز مذکور چه کرده است! توقف کردیم و من پیاده شدم، دیدم که سه تن از آن چهار نفر سالم می‏باشند ولی از آن یکی، که چندی پیش به حضرت عباس علیه‏السلام (نعوذ بالله) تمسخر و جسارت کرده بود، خبری نیست!

سه نفر مذکور آمدند و صورت مرا بوسیدند و گفتند:

– بر منکر ابوالفضل لعنت!

و افزودند: آن یکی که کفریات می‏گفت، راننده‏ی ماشین بوده و اتومبیل از آن وی بود. پس از اینکه از شما جدا شدیم، در بین راه، ناگهان بدون هیچ علتی، ماشین چپ شد و ما سه تن سالم ماندیم، اما آن خبیث مجروح و زخمی شد که او را به بیمارستان بردند.

حقیر (محمدرضا خورشیدی) می‏گوید مناسب است که این بیت مشهور را در اینجا متذکر شویم:

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات‏

با آل علی هر که در افتاد، بر افتاد