جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نتیجه‏ی توسل به قمر بنی‏هاشم است، نه کار من

زمان مطالعه: 2 دقیقه

2. در تاریخ 6 / 4 / 1368، که مطابق با شب سه‏شنبه بود، در بیمارستان فیروزآبادی به علت عارضه‏ی چشمم بستری بودم. آن شب، در اثر مصرف داروهای زیاد، خوابم نمی‏برد. قرص خواب‏آور دادند، نخوردم و گفتم تسبیح از قرص بهتر است. در دل شب به حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام توسل پیدا کردم و ختم «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه‏السلام اکشف کربی بحق أخیک الحسین علیه‏السلام» را دو سه بار تکرار کردم؛ خوابم برد. در حدود اذان صبح خواب دیدم که در حضور مرحوم آیت‏الله العظمی آقای حاج سید صدرالدین صدر «قدس سره» (متوفی صبح روز شنبه 19 ربیع‏الثانی 1373 ق) هستم و فرزندشان آیت‏الله آقای سید رضا صدر هم هستند. ایشان به آقا رضا صدر فرمودند مقداری پول و کتاب در اختیار این جانب قرار دهند. بنده گفتم: به پول احتیاجی ندارم. با اصرار، پول و کتاب را دادند، و بعد فرمودند هدیه‏ی ایشان را بیاور. ایشان از بالای اطاق یک سینی آوردند که در داخل آن یک قطعه طلا قرار داشت و بر روی آن قطعه الله بزرگی نقش شده بود. وقتی آن را دیدم به فکرم افتاد این همه طلا را برای چه می‏خواهم؟! و اظهار کردم که احتیاجی ندارم.

فرمود: هدیه را به او بدهید، زیرا ایشان نام آبا و اجداد ما را می‏برد؛ حق او است. بیدار شدم. صبح طالع شده بود. فردای آن روز، صبح چهارشنبه، آقای دکتر سید مصطفی بهشتی سابق الذکر آمد و گفت: امروز یک معاینه از چشم شما بکنیم، ببینیم

وضع چشمتان چه طور است؟ زیرا اکثر دکترها گفته بودند که خون‏ریزی در ته چشم شما واقع شده است و دیدتان دوباره برنمی‏گردد.

رفتیم برای معاینه. بعد از انجام معاینه، دکتر صدا زد: چه کرده‏ای که برخلاف مبنای پزشکی، برای چشمت دید پیدا شده؟!

گفتم: اگر برنمی‏گشت، دکتر بهشتی نبود. گفت: خیر، بهشتی از این کارها زیاد کرده و خبری نشده، بگو ببینم چه کرده‏ای؟!

گفتم: از من کاری جز مقداری خواندن اوراد و اذکار برنمی‏آید، و جریان توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام را نقل کردم. بسیار خوشحال شد و گفت: بهبودی چشمتان، نتیجه‏ی توسل است، نه کار من!