فاضل و محقق فرزانه حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ ابراهیم وحید دامغانی طی مرقومهای نقل کردند:
7. حدود سالهای 1338 و 1339 خورشیدی بود که، طبق نظر مرحوم آیةالله آقای حاج سید محمود طالقانی (ره) مبنی بر اینکه باید در میان نظامیان نفوذ کرد، در مهنامهی ارتش مربوط به ارکان ستاد و دانشگاه جنگ به تجزیه و تحلیل غزوات و سریههای اسلامی در صدر اسلام میپرداختم، تا به فاصلهی میان جنگهای بدر و احد و کارشکنی یهودیان در پیشرفت اسلام رسید و همکاری با مجله به بهانهی اینکه مستشاران نظامی ارتش ما مسیحی و یهودی هستند خاتمه یافت…
در همان تاریخ، ده شب اول محرم را در پادگان دژبانی سخنرانی داشتم. یک شب در باب بزرگواری و شخصیت حضرت ابوالفضل علیهالسلام و کرامتش سخن گفتم. افسر وظیفهای که تحصیلات بالای دانشگاهی داشت نامی شبیه «درشک» داشت که دقیقا در ذهنم نمانده است، فردای آن شب آمد و برای شناسایی بیشتر حضرت عباس علیهالسلام از من سؤالاتی کرد. گویا کرامتی هم دیده و مطلبی مهم از توجه حضرت ابوالفضل علیهالسلام برایش به دست آمده بود، و اصرار داشت که مرا مسلمان کنید. من قدری تأمل داشتم و میگفتم که پذیرفتن اسلام به پویایی و بصیرت بیشتری نیاز دارد. پس از مقداری گفتگو، گفت من به آنچه باید برسم رسیدهام و نیازی به مذاکرهی بیشتر نیست.
بعد از انجام مراسم، خواستیم نامش را عباس بگذاریم، برادر جدید الاسلام
گفت: آخر شما گفتید: «حضرت عباس علیهالسلام هر چه داشت از تسلیم در برابر فرمان پیشوایش حضرت امام حسین علیهالسلام داشت«؛ پس نام مرا حسین بگذارید که از حضرت عباس علیهالسلام بالاتر است. خلاصه آنکه چند تن از بستگانش هم به وسیلهی وی مسلمان شدند. البته شخص مزبور ارمنی بود، که به برکت حضرت قمر بنیهاشم علیهالسلام خود و نزدیکانش شیعهی دوازده امامی شدند.