سروستان، قاسم سرویها، انتشارات قاسمی، مشهد، 1367 ه. ش صفحه 94.
خرمای دل که جهان پر ز سرور است، امشب
کشور جان همه چون وادی طور است، امشب
مظهر عشق و محبت به ظهور است، امشب
صحنهی دهر همه عرقهی نور است، امشب
شام میلاد همایون اباالفضل رسید
پسر علم و فضیلت، پدر فضل رسید…
بود عباس به دنیا همه جا یار حسین
در صف ماریه بد یار و مددکار حسین
ساقی تشنه لبان بود و سپهدار حسین
قهرمان بود که گردید علمدار حسین
نیر نورفشان، ماه بنیهاشم اوست
صف شکن، صفدر ذیجاه بنیهاشم اوست…
بر سپهر عظمت، ماه جهانتاب بود
به گلستان حقیقت، گل شاداب بود
مخزن علم و ادب را در نایاب بود
بر همه خلق جهان، مایهی اعجاب بود
دافع رنج و محن، کشف مهمات رسید
ز امر یزدان، به جهان قاضی حاجات رسید
چون که در کرب و بلا، جانب میدان آمد
نی پی جنگ و جدل، از پی فرمان آمد
به تمنای دل خیل یتیمان آمد
تا برد آب سوی خیمه، شتابان آمد
ساقی تشنه لبان، منصبش از حیدر بود
بلکه از لطف خداوند و زپیغمبر بود
گفت:ای لشکریان، سرور و سالار منم
یاور خسرو دین، میر علمدار منم
بر سپاه شه مظلوم، سپهدار منم
همچنان شیر خدا، قاتل کفار منم
پسر شیر خدا و پدر فضلم من
یاور خسرو مظلوم، ابوالفضلم من
منهدم کاخ ستمکار، ز تکبیر من است
منهزم لشکر کفار، زتدبیر من است
شیر غرنده چو گنجشک به نخجیر من است
تیز و برندهتر از صاعقه، شمشیر من است
من ابالفضل، حسین بن علی را یارم
اوست اندر دو جهان، روشنی افکارم
من اباالفضل، یل صف شکن دورانم
نیست امروز هماورد، در این میدانم
زهرهی شیر شود آب، گه جولانم
یاور دینم و فرزند شه مردانم
جان خود را به ره دوست فدا خواهد کرد
چشم خود را سپر تیر بلا خواهم کرد
ای سپه! حجت حق، ملک نجات است حسین
مظهر عدل خدا، مظهر ذات است حسین
به خداوند قسم اصل حیات است حسین
روز میعاد، رفیع الدرجاتست حسین
حجةالله بود، سبط رسول دو سراست
پسر فاطمه، فرزند علی، شیر خداست
من حسین بن علی دارم و قرآن دارم
یاوری همچو برادر، شه خوبان دارم
خوشدلم زان که چو او، رهبر ایمان دارم
من کنم یاری دین، تا که به تن جان دارم
یاور دینم و از بهر فدا آمدهام
از پی یاوری دین خدا آمدهام
بار الاها! به ابالفضل جوان، یار حسین
به دل سوختهی جملهی انصار حسین
که نمودند همه جان خود، ایثار حسین
شیعیان را همه کن پیرو افکار حسین
نظری جانب احباب، زغفاری کن
حکم حق را زعدالت به جهان جاری کن
کردگارا! دل ما غرقهی خون گردیده
اختیار از کف احباب، برون گردیده
بهر ما محنت و اندوه، فزون گردیده
کار بر وفق دل دشمن دون گریده
همگی خون جگر و غمزده و زار شدیم
از غم هجر رخ یار، دل افگار شدیم
بارالاها! فرج مهدی موعود چه شد؟
آنکه دلها زعطایش زغم آسود، چه شد؟
گوهر گنج فضایل، در منضود، چه شد؟
صبح امید چه شد؟ طالع مسعود چه شد؟
»سرویا» غصه مخور، روز فرج نزدیک است
گرچه امروز جهان بر تو و ما تاریک است