دیوان ملک الشعراء ریاضی یزدی، با سعی و اهتمام مهدی آصفی، انتشارات جمهوری اسلامی تهران، 1371 هـ. ش، صفحه 342.
ای حرمت قبلهی حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
دست علی، ماه بنیهاشمی
ماه کجا روی دل آرای تو
سرو کجا قامت رعنای تو
ماه درخشندهتر از آفتاب
مطلع تو جان و تن بوتراب
همقدم قافله سالار عشق
ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست به راه حسین
عم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس، علیهالسلام
ای علم کفر نگون ساخته
پرچم اسلام برافراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفبای تو صدق و صفاست
مکتب جانبازی و سربازی است
بی سری آنگاه سرافرازی است
شمع شده، آب شده سوخته
روح ادب را ادب آموخته
آب فرات از ادب توست مات
موج زند اشک به چشم فرات
یاد حسین و لب عطشان او
وان لب خشکیدهی طفلان او
تشنه برون آمدی از موج آب
ای جگر آب برایت کباب
ساقی کوثر پدرت مرتضی است
کار تو سقائی کرب و بلاست
مشک پر از آب حیاتت به دوش
طفل حقیقت زکفت آبنوش
درگه والای تو در نشأتین
هست در رحمت و باب حسین
هر که به دردی، به غمی شد دچار
گوید اگر یک صد و سی و سه بار
ای علم افراخته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم و لطف جوابش دهی
تشنه اگر آمده آبش دهی
چون نهم ماه محرم رسید
کار بدان جا که نباید کشید
از عقب خیمهی صدر جهان
شاه فلک جاه ملک پاسبان
شمر به آواز، تو را زد صدا
گفت: کجایند بنواختنا
تا برهانند زهنگامهات
دادنشان خط امان نامهات
رنگ پرید از رخ زیبای تو
لرزه بیفتاد بر اعضای تو
من به امان باشم و جان جهان
از دم شمشیر و سنان بیامان
دست تو نگرفت امان نامه را
تا که شد از پیکر پاکت جدا
مزد تو زین سوختن و ساختن
دست سپر کردن و سر باختن
دست تو شد دست شه لافتی
خط تو شد خط امان خدا
پنج امامی که تو را دیدهاند
دست علم گیر تو بوسیدهاند
طفل بدی مادر والاگهر
بردت در ساحت قدس پدر
چشم خداوند چو دست تو دید
بوسه زد و اشک زچشمش چکید
با لب آغشته به زهر جفا
بوسه به دست تو بزد مجتبی
دید چو در کرب و بلا شاه دین
دست تو افتاده به روی زمین
خم شد و بگذاشت سر دیدهاش
بوسه بزد با لب خشکیدهاش
حضرت سجاد هم آن دست پاک
بوسه زد و کرد نهان زیر خاک
حضرت باقر به صف کربلا
بوسه به دست تو بزد بارها
مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه چو نور امید
شعشهی صبح حسینی دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست
نوبت میلاد علمدار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل شعاع حسین
وقت ولادت قدمی پشت سر
وقت شهادت قدمی پیشتر
ای به فدای سر و جان و تنت
وین ادب آمدن و رفتنت
مدح تو این بس که شه ملک جان
شاه شهیدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والا نژاد
جان برادر به فدای تو باد
شه چو به قربان برادر رود
کیست «ریاضی» که فدایت شود؟!