حضرت امالبنین همانطور که بیان داشته و متعهد گردیده بود، وظایف خود را در خانهی علی (ع) به بهترین وجهی انجام میداد و تمام وقت و همت خود را صرف بهبود وضع خانه و نگهداری از فرزندان زهرای اطهر مینمود.
امالبنین چون خود از خانواده معروف و اصیلی بود لذا صفات حسنه به نحو بارزی در وی وجود داشت و در نتیجه ازدواج با مولای متقیان نیز این صفات درجه صعودی خود را طی نمود و به قسمی گردید که حقیقتا توانست توجه کامل مولا و حسنین و حضرت زینب را به سوی خود جلب نماید و چون از علاقه شوهر خود به نوادههای پیغمبر اکرم به خوبی آگاه بود از این رو منتهای سعی و کوشش را در راه رفاهیت آنان به کار میبرد و در این راه واقعا از روی واقعیت و نه برای حفظ ظاهر، فداکارانه جدیت به خرج میداد و قلبا
به آن وجودان عزیز ابراز ارادت و محبت مینمود.
شاید گفته شود که این توجه امالبنین به فرزندان فاطمه در اوائل امر و در اثر نداشتن فرزند بوده است، ولی بایستی در نظر داشت که مشارالیها پس از آنکه دارای اولاد متعددی از حضرت امیر گردید نه فقط کمترین تغییر و کاهش در احترام وی به آنان داده نشد بلکه این امر تشدید گردید و طوری شد که امالبنین در کلیه موارد فرزندان حضرت فاطمه (ع) را بر فرزندان خود ترجیح میداد و چنانکه بعدا خواهیم دید و مشروحا شرح داده خواهد شد اصولا فرزندان خود را از نظر ارادت و محبت به نوادگان پیامبر گرامی به قسمی آموزش و پرورش داد که کلیه آنها در واقعه تاریخی و بینظیر کربلا جان خود را مشتاقانه و داوطلبانه در راه هدف مقدس برادر گرامی خود یعنی حضرت امام حسین فدا نمودند.
در هر حال حضرت امیر از امالبنین دارای چهار فرزند گردیدند که اسامی آنها به ترتیب به شرح زیر میباشد.
1 – حضرت عباس (ع) معروف به اباالفضل
2 – جعفر
3 – عبدالله
4 – عثمان
که از بین آنها حضرت عباس (ع) از همه بزرگتر و هم اوست که بعد از امام حسین (ع) مبارزترین و شجاعترین فدائیان راه حق و حقیقت در فاجعه جانگداز کربلا بوده است.
در خصوص تاریخ تولد حضرت اباالفضل روایات مختلف میباشد ولی آنکه از همه صحیحتر و بیشتر مورد اتفاق است روز جمعه چهارم شعبان سال 26 هجری است و این تاریخ تولد را بسیاری از محققین و مورخین مورد اعتماد تائید و در کتب خود آن را نقل نمودهاند و در اکثر اشعاری که به مناسبت مولود با سعادت حضرت اباالفضل (ع) سروده شده تاریخ تولد آن وجود عزیز همان چهارم شعبان ذکر شده است مانند این شعر.
برید الله فوق ایدیهم خداوند تعالی
چهارم شعبان عطا فرمود ماهی بیقرین را
یا آنکه
شیعیان مژده که اسرار خفی گشت پدید
هاتف از غیب بیامد و به ما داد نوید
که شب چهارم شعبان به یقین میباشد
مولد حضرت عباس اباالفضل رشید
و با این ترتیب بایستی روز چهارم شعبان را روز ولادت پرچمدار کربلا دانست و عجیب این است که روز سوم شعبان (البته با اختلاف سال) نیز مولود پرافتخار سومین امام عزیز یعنی حضرت سیدالشهدا میباشد و تقارن و تواتر روز سوم و چهارم شعبان با ولادت آن دو بزرگوار در خور توجه میباشد.
ضمنا تذکر این نکته کاملا ضروری است که با وجود علاقه و ارادت زائد الوصفی که به حضرت اباالفضل وجود دارد شاید عده معدودی از تاریخ ولادت آن وجود عزیز مطلع و باخبر باشند و دلیل آن نیز روشن است: زیرا کمتر دیده شده که با ایجاد مجالس جشن و سرور در بزرگداشت چنین روزی فعالیت قابل توجهی به عمل آید در حالی که همه میدانیم و کلیه مورخین و نویسندگان معترفند که حضرت عباس دومین شخصیت بزرگ عاشورای حسینی بوده که رفتار و کردار، شجاعت و رشادت و از خودگذشتگی وی
موجب اعجاب و شگفتگی همگان گردیده و حق آن است همانطور که روز شهادت آن بزرگوار را با تشکیل مجالس تعزیت زنده نگاه میدارند همانطور نیز بایستی روز ولادت باسعادت پرچمدار کربلا را جشن گرفته و بدین وسیله مراتب ارادت خود را به مقام مقدس حضرت اباالفضل عرضه نمایند.
در هر حال، موقعی که خبر تولد نوزاد را به مولای متقیان اطلاع دادند آن حضرت در نهایت اشتیاق فرزند جدید خود را دیدار نموده و در آغوش گرفتند و بعد در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ اقامه خوانده و برای او دعای خیر فرمودند و اسم عباس را برای او تعیین فرمودند.
نوزاد از همان بدو تولد مورد توجه شدید پدر بزرگوار خود قرار گرفت و محققا آگاهی کاملی که از سرنوشت آیندهی وی داشتند این عنایت و علاقه را تشدید مینمود. و در روایات است که به کرات وقتی حضرت امیر قنداقه عباس (ع) را در دو دست میگرفتند و با نظر اشتیاق بر او مینگریستند آستین طفل شیرخوار را بالا زده و بازوی وی را مورد نوازش قرار داده و بر آن بوسه میزدند و سپس به حالت افسردگی دچار
میگردیدند. بارها امالبنین علت این امر و ناراحتی را از مولا استفسار مینمود ولی حضرت در قبال آن سکوت را ترجیح میدادند ولی در دفعات بعدی که امالبنین در این باره اصرار و ابرام نمود حضرت فرمودند دلیل آن این است که عباس در راه حق و حقیقت و در راه مساعدت و کمک به برادر خود نهایت فداکاری را مینماید و در اثر آن بازوان وی قطع میگردد…
مادر از شنیدن جریان امر به قدری ناراحت و دلتنگ گردید که نتوانست از ریختن اشک خودداری نماید ولی وقتی مولای متقیان برای او تشریح فرمودند که در اثر این فداکاری خداوند چه مقام و منزلتی به وی عطا خواهد فرمود نه تنها ناراحتی امالبنین مرتفع گردید بلکه تبسمی از شادمانی بر لبانش نقش بربست و از اینکه فرزندش دارای چنین رتبتی خواهد گردید سپاس حق را به جای آورد.