جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من هرگز بر مولای خود سبقت نمی‏گیرم

زمان مطالعه: 3 دقیقه

دانشمند محترم، شاعر اهل‏بیت عصمت و طهارت علیه‏السلام، جناب آقای محمدعلی مجاهدی «پروانه«، مرقوم داشته‏اند:

حدود بیست سال پیش در یک حادثه‏ی بسیار غیرعادی و استثنایی، قسمتی از لاله‏ی گوش چپ خود را از دست دادم، و در اثر شوکی که به من وارد شده بود، ساعت‏ها بی‏هوش بودم. وقتی به خود آمدم خود را در یکی از اتاق‏های بیمارستان مهر تهران یافتم. پس از پرسش از چگونگی امر، مشخص شد که در قم، قسمت جدا شده را دوخته و جهت تکمیل عملیات جراحی به صورت اورژانس، مرا به بیمارستان یاد شده منتقل کرده‏اند. فردای روزی که در بیمارستان مهر بستری شده بودم، حضرت آیت‏الله آقای سید محمد حسینی خویی به اتفاق فرزند بزرگ خود آقا سید علی به عیادتم آمدند. این بزرگوار علاوه بر آنکه عالمی عامل و پرهیزگار هستند و با خاندان مجاهدی رابطه‏ی سببی

دارند (مساوی شوهر خواهر مرحوم علامه‏ی کبیر، آیت‏الله میرزا محمد مجاهدی تبریزی متوفی سال 1380 هجری قمری(، دارای فرزندانی متعهد و پاک و متدین هستند و آقای سید علی در میان فرزندان ایشان بهترینند. آن روز در سیمای این جوان معصوم، آشکارا می‏خواندم که حرفها برای گفتن دارد ولی شرم حضور، مهر سکوت بر لبان او زده است. از پدر ایشان پرسیدم که چرا امروز آقا سید علی دچار هیجان‏زدگی شده و در حیرت فرو رفته است؟ آقای خوئی در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، فرمود:

امروز صبح زود، وقتی آقا سید علی از خواب بیدار شد، هیجان بسیاری در چهره‏اش مشهور بود، و وقتی علت هیجان او را پرسیدم به شدت گریست و گفت: دیشب در خواب دیدم که آقا شمس‏الدین (مساوی نامی که در خانواده مرا با آن صدا می‏کنند) را در اطاق شماره‏ی فلان، طبقه‏ی دوم بیمارستان مهر بستری کرده‏اند و من در جلوی در اطاق ایستاده بودم تا اجازه‏ی ورود داده شود، در این اثنا دیدم دو سید بزرگوار که آثار جلالت و بزرگی از سیمای آنان ساطع و بسیار نورانی بودند، برای عیادت آمدند. هنگامی که به نزدیک اطاق رسیدند، دیدم یکی از آن دو بزرگوار به دیگری فرمود: شما جلوتر بروید، من هم به دنبال شما می‏آیم، ولی آن مرد بزرگوار نپذیرفت و فرمود که من هرگز بر مولای خود سبقت نمی‏گیرم! در این هنگام آن مرد روحانی بزرگوار به دیگری فرمود: در این عمل، رازی است و آن این است که کار ترمیم اعضای قطع شده با شما است و خداوند این شرافت را مختص شما قرار داده است! در این اثنا گویی پرده از جلوی چشمانم برداشته شد و یقین کردم که در محضر حضرت اباعبدالله الحسین و حضرت ابوالفضل قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام قرار دارم و عطر عجیبی شبیه به عطر یاس ولی بسیار خوشبوتر از آن به مشامم رسید. حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام در اطاق را باز کردند و آقا امام حسین علیه‏السلام هم به دنبال ایشان وارد اتاق شدند و من از شدت تأثر و اشتیاق از خواب پریدم.

آیت‏الله خوئی فرمودند: خواب آقا سید علی مرا به فکر انداخت و دانستم که خطری متوجه شما گردیده است، زیرا آقا سید علی خیلی کم خواب می‏بیند ولی خواب‏های او حالت رؤیاهای صادقانه را دارد، لذا بلافاصله با قم تماس تلفنی گرفتم و متأسفانه خبر این حادثه و بستری شدن شما در بیمارستان مهر را به من دادند، ولی شماره‏ی اتاق را به من نگفتند. فورا با آقا سید علی راهی بیمارستان مهر شدم و بی‏آنکه

سراغ اتاق شما را از کسی بگیرم به راهنمایی آقا سید علی اتاق را شناسایی کردم و به عیادت شما آمدم و آقا سید علی در بیرون در اتاق به خاطر تأثر شدیدی که دارد، نشسته و محلی را که آن دو بزرگوار را در خواب مشاهده کرده است، می‏بوسد و می‏گوید: آقا شمس‏الدین شاعر اهل‏بیت علیهم‏السلام است و مورد عنایت این خاندان می‏باشد.

جناب مجاهدی، در پایان دو رباعی زیر را نیز، که از سروده‏های خود ایشان است، تقدیم محضر فرزند رشید ام‏البنین علیه‏السلام کرده‏اند:

آن روز که شط در تب و تاب آمده بود

وز سوز عطش در التهاب آمده بود

دیدند که آن بحر کرم، مشک به دوش‏

تا بر لب شط رساند آب، آمده بود!

ای کعبه به داغ ماتمت نیلی پوش‏

وز تشنگیت فرات در جوش و خروش‏

جز تو، که فرات رشحه‏ای از یم تست‏

دریا نشنیدم که کشد مشک به دوش!