جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من حسینم

زمان مطالعه: 3 دقیقه

چه زیباست این بخش را با کرامتی از مولای همه و مولای حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام یعنی سرور آزادگان امام حسین علیه‏السلام به پایان ببریم.

حاج شمس‏الدین پرویزی در «رساله‏ی نوریه» خود چنین می‏نگارد:

حضرت آیت‏الله میلانی – که در مشهد مقدس سمت اجتهاد و معروفیت تامه دارند – آقازاده‏ی ایشان، آقای سید نورالدین میلانی در حرم مطهر نور کبریای خداوندی سیدالشهداء علیه‏السلام در پشت ضریح مبارک شش گوشه، نماز جماعت می‏خوانند. وی در دهه‏ی عاشورا در منزل شخصی روضه‏خوانی داشته، روز عاشورا بود که روضه‏خوان‏ها تأخیر کردند، خود آن بزرگوار – که آثار سیادت به طور کامل از جبینش هویدا است – بالای منبر تشریف برده، مطالب ذیل را بیان فرمودند:

قبل از استقلال دو کشور (هندوستان و پاکستان) تمامی مملکت به نام هندوستان معروف بوده، در هر ایالت و شهرستان یک پادشاهی به نام «راجه» فرمان‏فرمای کل بوده، حتی به نام او سکه زده، بودجه‏ی دخل و خرج مملکتی در دست راجه بود، ولی سیاست خارجی با دولت بریتانیا بوده است.

عده‏ی راجه‏ها و پادشاهان در حدود هفتصد نفر بوده، در یکی از ایالت‏های

هندوستان – که اسم آن ایالت را فرمودند، ولی بنده فراموش کردم – یکی از راجه‏ها تصمیم می‏گیرد پسر خود را داماد کند.

آقای میلانی فرمودند: در شهرستان‏های هندوستان بعضی جاها اکثریت با هندوها، بعضی جاها اکثریت با مسلمانان سنی و بعضی جاها اکثریت با مسلمانان شیعه بوده است. در آن ایالت که راجه این تصمیم را می‏گیرد، اکثریت اهالی هندو بودند. او از علمای مذهب خودشان تمنا می‏کند که وقتی را تعیین کنند که ساعت خوب و خوش باشد.

علمای مزبور شب عاشورا را تعیین می‏کنند و می‏گویند: وقت خوش و خوب است (!!)

راجه می‏گوید: چون در این شهر پیروان اسلام هستند و شب مزبور را تعزیه‏داری می‏کنند، وقت دیگری تعیین کنید.

جواب می‏دهند: غیر از شب مزبور، وقت خوب نیست.

راجه چند نفر از امرا و اعیان مملکت را نزد علما می‏فرستد، بلکه ایشان، علما را قانع کنند.

باز در جواب آنها همان سخن اولی را تجدید می‏کنند.

راجه ناچار برای شب عاشورا یک دستگاه مجلل شاهانه ترتیب می‏دهند تمام وسایل فراهم می‏شود، شب عاشورا همین که می‏خواهند شروع به جشن و شادی نمایند برخلاف موقع، یک طوفان سخت و شدید و بی‏سابقه‏ای شروع می‏شود، به طوری که چادرها را به دریا پرتاب می‏کند، تمامی جماعت پراکنده و فرار می‏کنند. عروس و داماد که سوار فیل بودند، در همان طوفان هولناک سرگردان در صحرا مانده، امید از حیات قطع می‏نمایند بعد از مدتی سرگردانی، از دور روشنایی می‏بینند. همین که نزدیک می‏شوند دهی را ملاحظه می‏کنند که عده‏ای از جماعت شیعه مذهب مشغول عزاداری هستند. داماد نذر

می‏کند که اگر از این مهلکه و مرگ نجات یابد سالی بیست هزار روپیه – یعنی بیست هزار دینار به پول ایرانی دویست هزار تومان می‏شود – در دهه‏ی محرم برای تعزیه‏داری صرف نماید.

پدر داماد همین که خبر طوفان را می‏شنود، خودش با سواره‏ها مشغول گردش و تحقیقات می‏شوند، بلکه از داماد و عروس خبری به دست بیاورند، تصادفا آنها هم به محل مزبور می‏رسند، داماد و عروس را سلامت می‏بینند.

از سال آتی داماد مزبور همان مبلغ را خرج می‏کند، بعد از مدتی راجه فوت می‏کند، داماد به تخت سلطنت می‏نشیند، بیست هزار روپیه را چهل هزار و مبلغ مزبور را به هشتاد هزار روپیه می‏رساند. چون دخل و خرج مملکتی در دست راجه بوده؛ در حالی که در عرض سال برای مخارج مذهبی بودائی‏ها شصت هزار روپیه صرف می‏شود.

بودائی‏ها اعتراض می‏کنند که اکثر اهالی پیرو مذهب بودا است، برای یک سال بودائی‏ها شصت هزار روپیه و برای ده روز شیعیان هشتاد هزار روپیه؟

راجه ناچار بیست هزار روپیه از خرج تعزیه‏داری کسر و به خرج بودائی‏ها اضافه می‏نماید و سؤال می‏کند: راضی شدید؟

می‏گویند: راضی شدیم.

تصادفا برای راجه مسافرتی پیش می‏آید، سوار کشتی می‏شود در دریا محلی هست که یک موقع از سال در آن محل طوفان می‏شود، اتفاقا با این که موقع طوفان نبوده، دریا تلاطم می‏کند، ناخدای کشتی به مسافرین و راجه اطلاع می‏دهد: دریا متلاطم شده و خطر دارد. بعد از کمی اطلاع می‏دهد: علاوه از تلاطم موتور کشتی هم از کار افتاد و خراب شد، دیگر امید حیات برای هیچ کس نمانده است.

به مسافرین حال یأس دست می‏دهد. راجه که از حیات خود مأیوس می‏شود،

به حال اغما و غش می‏افتد در آن حالت می‏بیند یک سواره در روی دریا می‏آید، نیزه‏ای در دست دارد، اشاره به موتور می‏فرماید، موتور درست می‏شود.

راجه سؤال می‏کند: شما که هستید؟

می‏فرمایند: من حسینم، آن بیست هزار روپیه را که کسر نموده‏اید، اضافه نمایید.

راجه خوشحال می‏شود.

ناخدا می‏آید: البشاره البشاره! موتور خود به خود درست شد و طوفان ساکت شد.

راجه می‏گوید: من می‏دانم شما نمی‏دانید.

آقای میلانی فرمودند: یازده سال قبل، وقتی به هندوستان مسافرت نموده بودم، اظهار نمودند که با استقلال هندوستان، آن تشکیلات سابق بهم خورده، ولی راجه، مبلغ مزبور را از درآمد شخصی خود خرج می‏دهد. (1).


1) رساله‏ی نوریه ج 2 ص 34 – 31 با اندکی تصرف.