چه زیباست این بخش را با کرامتی از مولای همه و مولای حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام یعنی سرور آزادگان امام حسین علیهالسلام به پایان ببریم.
حاج شمسالدین پرویزی در «رسالهی نوریه» خود چنین مینگارد:
حضرت آیتالله میلانی – که در مشهد مقدس سمت اجتهاد و معروفیت تامه دارند – آقازادهی ایشان، آقای سید نورالدین میلانی در حرم مطهر نور کبریای خداوندی سیدالشهداء علیهالسلام در پشت ضریح مبارک شش گوشه، نماز جماعت میخوانند. وی در دههی عاشورا در منزل شخصی روضهخوانی داشته، روز عاشورا بود که روضهخوانها تأخیر کردند، خود آن بزرگوار – که آثار سیادت به طور کامل از جبینش هویدا است – بالای منبر تشریف برده، مطالب ذیل را بیان فرمودند:
قبل از استقلال دو کشور (هندوستان و پاکستان) تمامی مملکت به نام هندوستان معروف بوده، در هر ایالت و شهرستان یک پادشاهی به نام «راجه» فرمانفرمای کل بوده، حتی به نام او سکه زده، بودجهی دخل و خرج مملکتی در دست راجه بود، ولی سیاست خارجی با دولت بریتانیا بوده است.
عدهی راجهها و پادشاهان در حدود هفتصد نفر بوده، در یکی از ایالتهای
هندوستان – که اسم آن ایالت را فرمودند، ولی بنده فراموش کردم – یکی از راجهها تصمیم میگیرد پسر خود را داماد کند.
آقای میلانی فرمودند: در شهرستانهای هندوستان بعضی جاها اکثریت با هندوها، بعضی جاها اکثریت با مسلمانان سنی و بعضی جاها اکثریت با مسلمانان شیعه بوده است. در آن ایالت که راجه این تصمیم را میگیرد، اکثریت اهالی هندو بودند. او از علمای مذهب خودشان تمنا میکند که وقتی را تعیین کنند که ساعت خوب و خوش باشد.
علمای مزبور شب عاشورا را تعیین میکنند و میگویند: وقت خوش و خوب است (!!)
راجه میگوید: چون در این شهر پیروان اسلام هستند و شب مزبور را تعزیهداری میکنند، وقت دیگری تعیین کنید.
جواب میدهند: غیر از شب مزبور، وقت خوب نیست.
راجه چند نفر از امرا و اعیان مملکت را نزد علما میفرستد، بلکه ایشان، علما را قانع کنند.
باز در جواب آنها همان سخن اولی را تجدید میکنند.
راجه ناچار برای شب عاشورا یک دستگاه مجلل شاهانه ترتیب میدهند تمام وسایل فراهم میشود، شب عاشورا همین که میخواهند شروع به جشن و شادی نمایند برخلاف موقع، یک طوفان سخت و شدید و بیسابقهای شروع میشود، به طوری که چادرها را به دریا پرتاب میکند، تمامی جماعت پراکنده و فرار میکنند. عروس و داماد که سوار فیل بودند، در همان طوفان هولناک سرگردان در صحرا مانده، امید از حیات قطع مینمایند بعد از مدتی سرگردانی، از دور روشنایی میبینند. همین که نزدیک میشوند دهی را ملاحظه میکنند که عدهای از جماعت شیعه مذهب مشغول عزاداری هستند. داماد نذر
میکند که اگر از این مهلکه و مرگ نجات یابد سالی بیست هزار روپیه – یعنی بیست هزار دینار به پول ایرانی دویست هزار تومان میشود – در دههی محرم برای تعزیهداری صرف نماید.
پدر داماد همین که خبر طوفان را میشنود، خودش با سوارهها مشغول گردش و تحقیقات میشوند، بلکه از داماد و عروس خبری به دست بیاورند، تصادفا آنها هم به محل مزبور میرسند، داماد و عروس را سلامت میبینند.
از سال آتی داماد مزبور همان مبلغ را خرج میکند، بعد از مدتی راجه فوت میکند، داماد به تخت سلطنت مینشیند، بیست هزار روپیه را چهل هزار و مبلغ مزبور را به هشتاد هزار روپیه میرساند. چون دخل و خرج مملکتی در دست راجه بوده؛ در حالی که در عرض سال برای مخارج مذهبی بودائیها شصت هزار روپیه صرف میشود.
بودائیها اعتراض میکنند که اکثر اهالی پیرو مذهب بودا است، برای یک سال بودائیها شصت هزار روپیه و برای ده روز شیعیان هشتاد هزار روپیه؟
راجه ناچار بیست هزار روپیه از خرج تعزیهداری کسر و به خرج بودائیها اضافه مینماید و سؤال میکند: راضی شدید؟
میگویند: راضی شدیم.
تصادفا برای راجه مسافرتی پیش میآید، سوار کشتی میشود در دریا محلی هست که یک موقع از سال در آن محل طوفان میشود، اتفاقا با این که موقع طوفان نبوده، دریا تلاطم میکند، ناخدای کشتی به مسافرین و راجه اطلاع میدهد: دریا متلاطم شده و خطر دارد. بعد از کمی اطلاع میدهد: علاوه از تلاطم موتور کشتی هم از کار افتاد و خراب شد، دیگر امید حیات برای هیچ کس نمانده است.
به مسافرین حال یأس دست میدهد. راجه که از حیات خود مأیوس میشود،
به حال اغما و غش میافتد در آن حالت میبیند یک سواره در روی دریا میآید، نیزهای در دست دارد، اشاره به موتور میفرماید، موتور درست میشود.
راجه سؤال میکند: شما که هستید؟
میفرمایند: من حسینم، آن بیست هزار روپیه را که کسر نمودهاید، اضافه نمایید.
راجه خوشحال میشود.
ناخدا میآید: البشاره البشاره! موتور خود به خود درست شد و طوفان ساکت شد.
راجه میگوید: من میدانم شما نمیدانید.
آقای میلانی فرمودند: یازده سال قبل، وقتی به هندوستان مسافرت نموده بودم، اظهار نمودند که با استقلال هندوستان، آن تشکیلات سابق بهم خورده، ولی راجه، مبلغ مزبور را از درآمد شخصی خود خرج میدهد. (1).
1) رسالهی نوریه ج 2 ص 34 – 31 با اندکی تصرف.