آقای مهدی اثنی عشری نیز این گونه برای ما مرقوم داشتند که: در یکی از سالهای گذشته در ایام محرمالحرام در شب تاسوعا در منزل مسکونی مرحوم والد (آیت الله حاج شیخ حسن اثنی عشری رحمة اله) مجلس عزاداری منعقد بود و پدرم در آن مجلس منبر میرفتند. مجلس آن شب حال عجیبی داشت و توسل هم به قمر بنیهاشم (علیهالسلام) بود، در قسمت بانوان خانمی بود که مریضی داشت که دکترها او را مأیوس کرده بودند در حال توسل و گریه و زاری بوده که مکاشفهای برای او رخ میدهد. این خانم نزدیک درخت توت نرگ نشسته بوده، میبیند آقایی نزدیک همین درخت ایستاه و دست ندارد و از جای بریدگی دستها خون جاری است، این خانم سئوال میکند آقا شما که هستی؟ میفرماید: «من ابوالفضل هستم که مرا صدا میزنی، آمدم بگویم مریضت خوب شده«
و این نکته قابل گفتن است که هر ساله در ایام عاشورا از این درخت توت قطراتی بمانند خون جاری میشود. مریض آن زن هم خوب شد.