جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقام و منزلت

زمان مطالعه: 5 دقیقه

امام حسن مجتبی علیه‏السلام سخنی دارند که ما را به مقام شامخ و تقوای بسیار محمد حنفیه و پیراستگی او از هر گناه و پلیدی، و معرفت او به امام واجب الاطاعه آشنا می‏سازد.

عالم بزرگ شیعه، شیخ طبرسی، از بزرگان قرن ششم، در «اعلام الوری» گوید:

امام حسن مجتبی علیه‏السلام قنبر را در پی محمد حنفیه فرستاد. چون وی حضور یافت به او فرمود: بنشین که سخنی که به واسطه‏ی آن مردگان زنده

شوند و زندگان بمیرند، از تو نباید پنهان ماند؛ پذیرای علم گردید و در تاریکی و ظلمت، چراغ و فروغ بخش دیگران باشید؛ که روشنائی برخی روزها از بعضی دیگر بیشتر است. آیا نمی‏دانی که خداوند صاحب جلال و کبریائی، فرزندان ابراهیم را پیشوای خلق قرار داد و گروهی از آنان را بر گروهی دیگر برتری بخشید؛ همچنان که به داود، زبور عطا نمود و به محمد صلی الله علیه و آله ویژگیهایی خاص عطا فرمود.

ای محمد بن علی، من بر تو از حسد نمی‏ترسم. زیرا حسد صفتی است که خداوند تنها کافران را بدان موصوف نموده است، آنجا که می‏گوید:

کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق (1).

(بسیاری از اهل کتاب دوست دارند شما را پس از این که ایمان آورده‏اید) کافر سازند، از روی حسدی که به شما می‏ورزند، پس از آن که حق بر ایشان آشکار شده است و خداوند شیطان را بر تو هیچ تسلطی نبخشیده است.

ای محمد بن علی، آیا تو را خبر ندهم به آنچه که از پدرت درباره‏ات شنیدم؟ گفت: چرا. فرمود: از پدرت شنیدم که در واقعه‏ی بصره فرمود: «هر کس بخواهد به من در دنیا و آخرت نیکی کند، به محمد نیکی نماید«.

ای محمد بن علی، اگر بخواهی می‏توانم تو را از آن هنگام که نطفه‏ای در پشت پدرت بودی، آگاه سازم.

ای محمد بن علی، آیا نمی‏دانی که حسین بن علی علیهماالسلام بعد از فوتم و مفارقت روحم از بدن، از جانب خدا و به حسب تقدیر لوح محفوظ و وراثت از پیامبر صلی الله علیه و آله و وراثت از پدر و مادرش امام بعد از من خواهد بود؟ خداوند می‏دانست که شما بهترین خلق او هستید، پس محمد صلی الله علیه و آله را برگزید، و محمد علی را، و علی مرا، و من نیز حسین را بر امامت انتخاب نمودم.

محمد حنفیه گفت:

شما امام و وسیله‏ی تقرب من به حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستید. به خدا

قسم دوست داشتم که پیش از این که این کلام را از شما بشنوم جان از بدنم پرواز نماید، که در عظمت شما در درون من گفتاری هست که با هیچ پیمانه‏ای سنجیده نشود و هیچ تندبادی آن را متزلزل نسازد، که کتاب فضل شما بر اوراق طلائی پیش از پیدایش من منعکس شده و سرشت من با اعتقاد به آن همانند اعتقاد به قرآن کریم و تعالیم حیاتبخش پیامبران، آمیخته است. فضائل بیکران شما آنقدر وسیع است که سخنوران از بیانش و نویسندگان از نگاشتنش عاجز و ناتوانند. و این ناشی از فضائل بیشمار شماست؛ که خداوند نیک سیرتان را چنین پاداش می‏دهد؛ و توانی جز به امداد الهی نیست.

همانا حسین علیه‏السلام داناترین، بردبارترین و نزدیکترین ما به رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏باشد. او قبل از پا نهادن به این جهان، امامی عالم و فرزانه بوده و قبل از اینکه سخن گوید وحی الهی را خوانده است. و اگر خداوند می‏دانست که احدی از ما بهتر است، محمد صلی الله علیه و آله را برنمی‏گزید. پس همانطور که خداوند حضرتش را برگزید، و ایشان علی را و علی شما را، شما نیز حسین علیهم‏السلام را برای بعد از خود برگزیدی، ما راضی و تسلیم در برابر گزینش شمائیم و مشکلاتمان را با او در میان می‏گذاریم.

این بیانات و وصایای امام مجتبی علیه‏السلام، ما را به مقام و منزلت عظیم محمد بن حنفیه و ایمان سرشار او آگاه ساخته و بیانگر این است که او از معادن علم و استوانه‏های تقوا بوده است.

چه مقام والائی است که امام زمانش گواهی می‏دهد که شیطان بر او هیچ تسلطی ندارد و ترس حسد بر او نمی‏رود؟ حسد، این صفت زشتی که هیچکس که به درجه‏ی کمال نرسیده است خالی از آن یا موجبات و فروع آن نمی‏باشد. و این چه مقامی است که امیرالمؤمنین علیه‏السلام تصریح می‏نماید که نیکی به او نیکی به حضرتش – که بر همه‏ی مؤمنان واجب است – می‏باشد؟

فراز دیگر در شناخت شخصیت والای محمد بن حنفیه آنکه امام مجتبی علیه‏السلام به او فرمودند: «آیا نمی‏دانی حسین بعد از من امام است؟» این فرمایش بیانگر آن است که علم محمد به امام بعد، منحصر به معرفی و نص

امام قبل نبوده است؛ هر چند که این معرفی، آگاهی او را تأکید می‏بخشد، بلکه شناخت او از راه علم مخصوص به خاندان وحی، که نزدشان مخفی بوده و از لوح محفوظ و تقدیر حق متعال سرچشمه می‏یابد، بوده است. دلیل بر این امر سخن اوست که می‏گوید: «همانا در ضمیرم کلامی است…» که این نشان دهنده‏ی سابقه‏ی علم قبلی او که گفتیم، می‏باشد.

همچنین، کلمات درربار او، در اعتراف به امامت به حضرات حسنین علیهماالسلام دلیل بر اعتقاد راسخ اوست، که از لوح محفوظ سرچشمه گرفته است.

دیگر درباره‏ی بلند پایگی محمد بن حنفیه این کلام امیرالمؤمنین علیه‏السلام است که فرمود:

تأبی المحامدة أن یعصی الله، و هم محمد بن حنفیة و محمد بن جعفر الطیار و محمد بن أبی‏حذیفة بن عتبة بن ربیعة، و هو ابن خال معاویة بن أبی‏سفیان (2).

این گرانمایگان که نامشان محمد است، مناعت نفسشان اجازه‏ی گناه و نافرمانی حق متعال را نمی‏دهد و آنها عبارتند از: محمد بن حنفیه، محمد بن جعفر طیار و محمد بن أبی‏حذیفة بن عتبة بن ربیعه، که پسر دائی معاویة بن ابی‏سفیان است.

این شهادت، از جانب سرور اوصیاء علیه‏السلام، درباره‏ی فرزند ارجمندش محمد، بیانگر مقام بلند او بوده و وی را در محل والائی از شخصیت دینی قرار می‏دهد؛ که حداقل آن شرف و منزلت او در ایمان و اعتقاد به امام وقت خود می‏باشد.

همچنان که این گواهی امیرمؤمنان علیه‏السلام که او از افرادی است که ابا دارند معصیت پروردگار به وقوع پیوندد، عدم ادعای امامت او را – بعد از امام حسین علیه‏السلام – آشکار می‏سازد. زیرا که درباره‏ی تسلیم او در برابر امام سجاد علیه‏السلام، هیچ قول مخالفی نقل نشده است، و درخواستش از امام نیز برای اثبات امامت خود، نزد حجرالأسود از بزرگترین شواهد فراست او در جهت آگاه نمودن مردم به امام واجب الطاعه می‏باشد.

عدم شرکت وی در واقعه‏ی کربلا هم یا به سبب بیماری بوده است، چنان که علامه‏ی حلی در «أجوبة المسائل المهنائیة» متعرض آن شده است، و یا بنا به اذن و اجازه‏ی حضرت سید الشهداء علیه‏السلام به او، مبنی بر باقیماندن در مدینه، به سبب وقایعی که در آنجا رخ داده است می‏باشد. و این مطلبی است که محمد بن ابی‏طالب در کتاب مقتل خود یادآور شده است، و بر این اساس، حضور نیافتن محمد حنفیه در دشت نینوا، معذور و مقبول است.


1) بقره، 109.

2) رجال کشی ص 47. در این کتاب آمده است که محمد بن ابی‏حذیفه از یاران علی علیه‏السلام و از شیعیان خالص بود. بعد از شهادت مولای متقیان، به سبب عدم بیزاری جستن از علی و فرزندانش علیهم‏السلام، معاویه او را به زندان انداخت. بعد از مدت زمانی، معاویه تصور نمود که از عقیده‏ی خود دست کشیده است، از این جهت او را آزاد ساخته، به بیزاری جستن از آنحضرت و دوستی عثمان وادار نمود. محمد بن ابی‏حذیفه گفت: «من هیچکس جز تو را شریک خون عثمان نمی‏دانم. زیرا او تو را به این منصب گماشت و با مسلمانان در جهت عزل تو مخالفت کرد، تا اینکه سرانجام کارش به همانجا رسید که می‏دانی، چنانکه طلحه و زبیر و عایشه گواهی به جرم و خطایش دادند. و من شهادت می‏دهم که تو از آن هنگام که در جاهلیت بودی تا کنون بر یک شیون قرار داشته‏ای و اسلام چیزی بر تو نیفزوده است. علامتش هم این است که مرا بر محبت علی علیه‏السلام ملامت می‏کنی، در حالی که سپاه و طرفدار او مهاجران و انصاری هستند که روزها روزه و شبها برای عبادت بیدار بودند. اما طرفداران تو کیستند؟ جز فرزندان منافقین و آزادشدگان (که سالها با پیامبر صلی الله علیه و آله جنگ و ستیز داشتند(! به خدا قسم ای معاویه نه من از کارهای تو ناآگاهم و نه طرفدارانت از کارهایشان؛ همانان که با فرمانبرداری از تو غضب خدا را برای خود فراهم نمودند. و تو بدان که من تا زنده‏ام علی را در راه خدا و رسولش دوست دارم و تو را در راه خدا و رسولش دشمن می‏دارم«. با گفتن این سخنان، معاویه او را مجددا به زندان افکند و همانجا بود تا درگذشت.