بر ارباب بصیرت پوشیده نیست که اگر کسی اندکی در چگونگی به میدان رفتن و شهادت این مظلوم تأمل نماید، میداند که بعد از مصیبت برادرش امام حسین علیهالسلام، مصیبتی بزرگتر از مصیبت این مظلوم روی نداده است، و در این باب همین بس، که پشت امام حسین علیهالسلام، که خود رکن عظیم اسلام بود، از این مصیبت شکست و چارهی آن مظلوم، که پناه بیچارگان بود، در این واقعه کم شد. آیا گمان میکنی که اگر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی مرتضی علیهالسلام و فاطمهی زهرا علیهاالسلام در این واقعه حاضر میبودند گریه نمیکردند؛ چنانکه امام حسین علیهالسلام گریه کرد؟!
مگر نشنیدهای که چون در جنگ مؤته، دو دست جعفر بن ابیطالب علیهماالسلام را بریدند و او را شهید کردند و خبر شهادت در مدینه به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید، یا اینکه خودش به قدرت الهی خبردار شد، اشک از چشمهای حضرت جاری شد و فرمود: «علی مثل جعفر فلیبک الباکیة«، یعنی: بر مثل جعفر علیهالسلام باید چشمها بگریند. نیز حضرت فاطمهی زهرا علیهاالسلام از شنیدن این خبر صدا به واعماه بلند کرد و گریست، حال آنکه نود زخم بیشتر بر بدن جعفر علیهالسلام نرسیده بود؛ پس اگر میدیدند یا میشنیدند که گوشتهای بدن حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام را به سرنیزهها بلند کرده و بعد از اینکه دو دستش را قطع کرده، با شمشیر و نیزه و خنجر تمام اعضایش را پاره پاره ساختهاند، چه میکردند؟!
معلوم است که حضرت فاطمهی زهرا علیهاالسلام همان گونه که در مصیبت جعفر علیهالسلام صدای خود را به واعماه بلند کرد، در مصیبت حضرت عباس علیهالسلام نیز نالهی واولداه و واقرة عیناه از دل برمیکشد و شاید در کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: بر مثل جعفر علیهالسلام باید گریه کرد نیز اشارتی به همین باشد که بر عباس علیهالسلام باید گریه کرد که مصیبتش بزرگتر خواهد
بود، چه او را مانند جعفر علیهالسلام دو دستش را خواهند برید.
و حدیث «و لا یوم کیوم الحسین علیهالسلام» برهانی آشکار بر این حقیقت است که مصیبت حضرت عباس علیهالسلام از اعظم مصایب بوده:
کم هام عز و اید للسماح و کم
اقدام سبق بها طاعت طوائحه
چه بسیار سرهای باعزت و دستهای باجود و سخاوت و قدمهای پیشرو در راه محبت که حوادث عظیمهی روز عاشورا آنها را هلاک و نابود نمود.
لم ینس قط و لا الذکری تجدده
اوری یزند الاسی للحشر فادحه
یعنی هرگز این مصیبت فراموش نمیشود و یاد کردن آن موجب تازگی آن نمیگردد. چه، یادآوری فرع فراموشی است و برافروزندهی این مصیبت چنان آن را برافروخته است که تا روز قیامت فراموش نمیشود و خاموش نمیگردد.
مصیبتها هر چند بزرگ باشند، همگی فراموش میشوند، مگر مصیبتهای صحرای کربلا. چه، این مصائبی است که زبان از گفتنش قاصر و گوش از شنیدن آن عاجز است. پس به راستی، فرزند فاطمه علیهاالسلام از مشاهدهی آنها چه حالتی داشت؟!
در آن دم کانچنان صحرای خونخوار
ز خون یاورانش گشت گلزار
علیاکبرش یکسر فتاده
ز سر تا پاش جوی خون گشاده
برادرزادهاش قاسم به خواری
ز خون، دست عروس او نگاری
علمدارش فتاده زار و مهجور
علم از دست و دست از پیکرش دور
به هر جا، غرق خون افتادهای بود
برادر با برادرزادهای بود (1)
1) تذکرة الشهداء: ملا حبیبالله کاشانی، صفحهی 275.