جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مردم – حضرت عباس مرا شفا داد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در کتاب «العباس علیه‏السلام جهاد و تضحیه» آمده:

مردی از اهل شهرستان کرکوک عراق، کارمند اداره‏ای در کربلا بوده است. روزی به هنگام کار در اداره احساس درد شدیدی از ناحیه‏ی مثانه می‏نماید و همین طور روز به روز درد شدت می‏گیرد، به طوری که به پزشکان متخصص در بغداد مراجعه می‏نماید.

پس از معاینه معلوم شد سنگ بزرگی در مثانه وجود دارد و امکان بیرون آمدن ندارد، مگر به عمل جراحی، پس از اطلاع یافتن بر انجام عمل جراحی در روز تعیین شده، برای عمل قرار گذاشتند.

او به طرف کربلا – در حالی که غم و غصه او را فراگرفته بود – حرکت می‏کند، وقتی به کربلا می‏رسد متوجه مرقد مطهر حضرت عباس علیه‏السلام می‏شود و برای زیارت و دعا در نزد قبر آن حضرت و طلب شفا از خداوند به واسطه‏ی حضرت عباس علیه‏السلام به حرم مشرف می‏شود.

در اثنای زیارت مشاهده می‏نماید که عده‏ای برای برآورده شدن حاجات خود، شیرینی پخش می‏نمایند. به همین جهت به حضرت عباس علیه‏السلام متوسل می‏شود که اگر حاجت او را برآورده نماید، مقداری از همان شیرینی‏ها پخش خواهد کرد. آنگاه مقداری شیرینی را به قصد شفا، تناول می‏نماید.

بعد از آن که مقداری از همان شیرینی‏هایی که به نام حضرت عباس علیه‏السلام پخش شده بود، می‏خورد، احساس درد شدید در مثانه می‏نماید. با سرعت به طرف خانه می‏رود، تا کمی استراحت نماید، سپس به بغداد نزد پزشک متخصص برود.

پیش از آن که به طرف بغداد حرکت کند، به دستشویی می‏رود، همین که در دستشویی قرار می‏گیرد، مشاهده می‏کند که قطعه‏های سنگ از او جدا می‏شود.

دچار وحشت می‏شود و از خانه بیرون می‏آید و در خیابان فریاد می‏زند و می‏گوید: مردم! حضرت عباس علیه‏السلام مرا شفا داد.

آنگاه به بازار می‏رود و مقداری شیرینی می‏خرد و به حرم می‏رود و در صحن حضرت اباالفضل علیه‏السلام در میان مردم پخش می‏نماید. (1).


1) همان مصدر ص 45.