پسرم محرمعلی یک بار دیگر با خواهرش در دوران کودکی مبتلا به سرخک شدند و به خاطر این بیماری خطرناک هفده روز در خانه بستری گردید در آن زمان بیماری مزبور به بخش قابل درمان و پیشگیری از این گونه بیماریها وجود نداشت به هر حال همه از بهبودی آنها مأیوس شدیم. در طول این مدت، محرمعلی هر از گاهی چشمانش را باز میکرد و میگفت: یا حسین و دوباره به حالت اغما برمیگشت. تا این که روزی شخصی به نام عزیز سلیمانی آنها را در این حالت وحشتناک دید، گفت: اگر این بیماران پادشاهزاده هم باشند خوب نمیشوند؛ یعنی گرچه پدرشان از لحاظ ثروت و امکانات موقعیت، یکی از پادشاهان دنیا را داشته باشد نمیتواند برای آنها علاج پیدا کند. به خاطر این وضع آنها بسیار بدتر بود. بنابراین، این بار هم به فرزندم رشید امالبنین (سلام الله علیها(، حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) متوسل شده و عرض کردم: یا حضرت عباس، شفای بچههایم را از شما میخواهم و نذر هم میکنم که: اگر آنها شفا یافتند. مجلس روضه حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) را برگزار نمایم.
پس از این نذر کردن در مدت اندکی از عنایت و کرامت آن بزرگوار همه بچهها شفا یافتند.