17- همچنین یک روز با معجزه و کرامت دیگری روبهرو شدیم که از این قرار است:
روزی بعد از نماز مغربین در قسمت چهل چراغ ایوان طلایی صحن اباعبدالله الحسین علیهالسلام با بعضی از دوستان نشسته بودیم، ناگهان صدای غوغای مردم بلند شد. ما هم به طرف آن جمع دویدیم. دیدیم چند نفر، شخصی را که مانند یک مرده است، میآورند، پشت سر آنان جمع زیادی از مردم بودند که مکرر میگفتند: اباالفضل العباس علیهالسلام این شخص را سیلی زده است.
ما دیدیم که چهرهی او به طرف راست کج شده و آب دهان مدام از دهنش میآمد و هیچ حرفی نمیتوانست بزند.
آنهایی که این شخص را برداشته بودند، شال او را از کمرش باز کردند و یک طرف به گردن و طرف دیگر شال را به ضریح امام حسین علیهالسلام بستند و او را نزد ضریح خواباندند. پس از نزدیک یک ساعت فقط توانست این جمله را بگوید: مرا نزد ضریح اباالفضل العباس علیهالسلام برسانید.
مردم فوری او را به ضریح حضرت ابالفضل العباس علیهالسلام انتقال دادند و در اینجا او را به ضریح بستند. لحظاتی بعد به هوش آمد و گفت: من نزد ضریح یک قسم دروغ خوردم، ناگهان یک سیلی محکم خوردم که چون ضربه خیلی سنگین بود تقریبا نیم متر از زمین به بالا پرت شدم و وارونه به زمین افتادم.
در این هنگام در یک حالت بیهوشی محض بودم که ناگهان صدایی آمد که من به حضرت عباس علیهالسلام سفارش تو را کردم تا از لغزش تو بگذرد، همان موقع بود که این جمله را توانسته بودم بگویم که مرا نزد عباس علیهالسلام برسانید.
آری، این اعجاز و کرامت دلیل اقتدار این دو برادر بزرگوار است.