جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ماجرای فتح خیبر به دست توانای امیرالمؤمنین علی

زمان مطالعه: 6 دقیقه

روز 24 رجب سنه‏ی 7، فتح خیبر و قتل مرحب یهودی بر دست معجزه آسای حضرت اسدالله الغالب علی بن ابی‏طالب علیهم‏السلام واقع شد. (1).

بدان که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اصحاب به جنگ خیبر رفت و قلعه‏ی قموص را محاصره کرد، هر روز یک تن از اصحاب علم بگرفت وبه مبارزات شتافت و شبانگاه، فتح ناکرده، باز شد. از جمله، یک روز «ابوبکر» رایت بگرفت و برفت و هزیمت شده برگشت و روز دیگر «عمر» علم برداشت و بی‏نیل مقصود باز شتافت، چنانکه «ابن ابی‏الحدید«، که بزرگان علمای سنت و جماعت است، در قصیده‏ی خود در فتح خیبر به این مطلب اشاره کرده و گفته:

و ان انس الا انس اللذین تقدما

و فرهما و الفرقد علما حوب‏

و الرایة العظمی و قد ذهبابها

ملابس ذل فوقها و جلابیب‏

عذرتکما ان الحمام لمبغض‏

و ان بقاء النفس للنفس محبوب‏

»شیخ ازری» به نحو دیگر عذر خواسته و فرموده:

ان یکن فیهما شجاعة قرم‏

فلماذا فی الدین ما بذلاها

ذخراها لمنکر و نکیر

أم لأخبار مالک ذخراها

و بالجمله، شبانگاه که «عمر» باز آمد، رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فردا این علم را به مردی دهم که ستیزنده‏ی ناگریز است؛ دوست می دارد خدا و رسول را، و خدا و رسول، او را دوست می‏دارند و خدای تعالی خیبر را به دست او فتح کند. همه‏ی اصحاب آرزومند این دولت شدند و ندانستند که بهره‏ی که شود؟ روز دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «علی» کجاست؟ گفتند: او را رمدی (2) است که نیروی جنبش ندارد. فرمود: او را حاضر

کنید. سلمة بن الاکوع برفت و دست آن حضرت را گرفته به نزدیک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن جناب را پیش خواست و سر او را در کنار گرفت و آب دهان به چشم‏های او بچکاند یا بمالید و گفت: خدایا، زحمت گرما و سرما از او بردار! ازآن پس، علی مرتضی را درد چشم عارض نشد و از هیچ گرما و سرما آزرده نگشت. پس رسول خدا زره خویشتن را بر او پوشانید و ذوالفقار را بر کمر وی بست و علم را بدو سپرد و أرکبه بغلته، ثم قال: امض یا علی، جبرئیل بر یمین و میکائیل بر یسار و عزرائیل از پیش روی و اسرافیل از پشت سر و نصرت خدا بر فوق و دعای من نیز از پشت سر توست، و هم آن حضرت را فرمود که در قتال تعجیل منمای و روان شو تا در عرصه‏ی ایشان فرود شوی، آن‏گاه مسلمانی برایشان عرض کن، «فوالله لئن یهدی الله بک رجلا واحدا خیر لک من أن یکون لک حمر النعم«.

پس امیرالمؤمنین علیه‏السلام علم بگرفت و تا پای حصار قموص برفت و علم را بر تلی بنشاند و اشعاری در باب شجاعت خود فرمود. یک تن یهودی از بالای حصار ندا در داد که تو کیستی؟ فرمود:

أنا علی و ابن ‏عبدالمطلب‏

متهذب ذو سطوة و ذو حسب‏

یهودی گفت: «غلبتم و ما انزل علی موسی» یعنی: قسم به تورات که بر موسی نازل شد، مغلوب شدید. پس «حارث جهود«، برادر «مرحب«، با چند تن از قلعه بیرون شد و آغاز مبارزت نهاد و دو تن از مسلمین را شهید ساخت.

امیرالمؤمنین علیه‏السلام چون این بدید بر او تاخت، بی‏توانی (3)، کارش بساخت.

»مرحب» چون برادر را کشته دید، مانند دیو دیوانه از قلعه بیرون شتافت و هیچ کس از جهودان به جلادت و شجاعت او نبودند. دو زره در برداشت و دو عمامه به سر بسته، خودی بر سر نهاده و با آن همه، سنگی مانند دست آسی را سوراخ کرده بر بالای آن نهاده و دو شمشیر حمایل کرده و نیزه‏ای بر دست گرفته بود که سنان آن، سه من به میزان می‏رفت! پس مانند اژدهای دمنده به میدان آمد و رجز خواند:

قد علمت خیبر أنی مرحب‏

شاکی السلاح بطل مجرب‏

از مسلمانان هیچ کس نبود که با او همتراز تواند شد؛ لاجرم علی مرتضی علیه‏السلام چون شیر غضبان بر وی درآمد و رجز خواند:

أنا الذی سمتنی امی حیدرة

ضرغام آجام و لیث قسورة

»مرحب» چون رجز امیرالمؤمنین علیه‏السلام را شنید به یاد آورد آن خوابی را که همی دید شیری وی را گرفته و می‏کشید، سخت بترسید، و هم دایه‏ی کاهنه‏ی او، وقتی او را گفته بود که بر همه کس غلبه توانی کرد، الا آن کس که نام او «حیدر» باشد که اگر با او جنگ کنی کشته شوی. و چون از رجز آن حضرت این نام بشنید فرار کرد. شیطان به صورت حبری ممثل شده به «مرحب» گفت: «حیدر» بسیار است، از بهر چه می‏گریزی؟! تو رزم می‏کن تا من جهودان را به مدد تو دعوت کنم و چون او را بکشی سید قوم شوی! پس «مرحب» دل قوی کرده باز شتافت و خواست که پیشدستی کند که امیرالمؤمنین علیه‏السلام او را مجال نگذاشت و ذوالفقار را بر سرش فرود آورده، چنان که دست‏آس و خود آهنین و دستارها را چاک زد و تیغ از حلقش بگذشت و او را دو پاره ساخت و به خاک درانداخت.

پس از قتل «مرحب«، مسلمانان حمله بردند و از جهودان بسی کشتند و امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز جمعی از صنادید جهودان را بکشت. پس «داود بن قابوس» و «ربیع بن ابی‏الحقیق» و «عنتر» و «مره» و «یاسر» و «ضجیج«، که تمام از صنادید و شجعان و ابطال یهود بودند، یک یک به میدان علی درآمدند و هر یک رجز خواندند و طمع در کشتن امیرالمؤمنین علیه‏السلام نمودند؛ آن جناب یک یک رجزها را جواب داد و ایشان را با تیغ بگذرانید.

پس از آن، آن شیر یزدان و امیر مردان، تیغ در جهودان گذاشت و از چپ و راست ایشان را به خاک هلاک انداخت. چندان که جهودان، هزیمت شده راه قلعه پیش داشتند و آن حضرت از قفای ایشان می‏تاخت که ناگاه در گرمگاه حرب، جهودی از میان انبوه لشگر جلادتی کرد و ضربتی بر دست آن حضرت فرود آورد، چندان که سپر به زیر افتاد، جهودی دیگر نیز دلیری نمود آن سپر را بربود و به حصار درگریخت. علی علیه‏السلام را از کردار او آتش خشم زبانه زدن گرفت، گویند آن‏گاه که خشم کردی موی بدن مبارکش سر از چشمه‏های زره برآوردی.

بالجمله، مانند هژبر غضبان از پس پشت جهودان حمله‏ور گشت و ایشان به قلعه‏ی قموص گریختند، علی علیه‏السلام چون به کنار خندق رسید بدان سوی جستن فرمود. جهودان

همدست شده، به چالاکی، دروازه‏ی قموص را ببستند. آن جناب با شمشیر کشیده به پای دروازه آمد، و بی‏توانی، چنگ زد و آن در آهنین را بگرفت و چنان جنبشی داد که تمامت آن قلعه را لرزشی سخت افتاد، به حدی که «صفیه» دختر «حی بن اخطب» از فراز تخت به زیر افتاد و در چهره‏ی او جراحتی پدید آمد.

بالجمله، آن در آهنین را به یک جنبش از جای بکند و بر فراز سر برده به گونه‏ی سپر منقلب همی داشت و لختی رزم بداد. جهودان که چنین دیدند به بیغوله‏ها گریختند. پس علی علیه‏السلام، آن در را بر سر خندق قنطره (4) کرد و خود در میان خندق بایستاد و چون آن خندق پهناور بود، و آن در، کوتاهتر از عرض خندق بود، امیرالمؤمنین علیه‏السلام آن در را به یک سوی خندق چسبانیده و لشگریان را فرمان می‏داد تا بر فراز در انبوه می‏شدند، آن‏گاه در را بدان جانب می‏چسبانید تا بیرون شده در پای دیوار قلعه جمع می‏گشتند. بدین گونه، آن جماعت را از خندق درگذرانید و در انجام این کار پاهای مبارکش بر زمین نبود و سه روز بر آن حضرت گذشته بود که گرسنه بود، پس آن در را به چند ذراع دور افکند و این منقبتی است که عامه و خاصه نقل کرده‏اند و خود آن حضرت در روز شورا به آن احتجاج کرد و کسی انکار ننمود و حسان دیگر شعرا آن را به نظم درآوردند و یکی از شعرا گفته:

ان امرء حمل الرماح بخیبر

یوم الیهود بقدرة لمؤید

حمل الرماح رماح باب قموصها

و المسلمون و أهل خیبر حشد

فرمی به و لقد تکلف رده‏

سبعون شخصا کلهم متشدد

ردوه بعد تکلف و مشقة

و مقال بعضهم لبعض ارددوا

اشعار حسان در واقعه‏ی خیبر:

و کان علی ارمد العین یبتغی‏

دواء فلما لم یحس المداویا

شفاه رسول الله منه بتفلة

فبورک مرقیا و بورک راقیا

و قال سأعطی الرایة الیوم صارما

مکیا محبا للرسول موالیا

یحب الهی و الاله یحبه‏

به یفتح الله الحصون الاوابیا

فأصفی بها دون البریة کلها

علیا و سماه الوزیر المواخیا

ابن ابی‏الحدید نیز در یکی از قصائد سبعه‏ی خود گفته:

یا من له ردت ذکاء و لم یفز

بنظیرها من قبل الا یوشع‏

یا هازم الأحزاب لا یثنیه عن‏

خوض الحمام مدجج و مدرع‏

یا قالع الباب التی عن هزها

عجزت أکف أربعون و أربع‏

لولا حدوثک، قلت انک جاعل‏

الأرواح فی الأشباح و المستنزع‏

لولا مماتک قلت انک باسط

الأرزاق تقدر فی المعطاء و توسع‏

ما العالم العلوی الا تربة

منها لجثتک الشریفة مضجع‏

ما الدهر الا عبدک القن الذی‏

بنفوذ أمرک فی البریة مولع‏

و الله لولا حیدر ما کانت الدنیا

و لا جمع البریة مجمع‏

والیه فی یوم المعاد حسابنا

و هو الملاذ لنا غدا و المفزع‏

و این همان قصیده‏ای است که بر ضریح مطهر امیرالمؤمنین علیه‏السلام نوشته‏اند و تمام آن، هشتاد بیت است و چند شعر از آن در مصیبت امام حسین علیه‏السلام است (5).


1) وقایع الأیام: محدث قمی، از انتشارات کانون انتشارات سال 1351 شمسی ص 317.

2) رمد: درد چشم.

3) بی‏توانی: بدون ضعف و سستی.

4) قنطره: پل.

5) وقایع الأیام: محدث قمی، ص 321.