جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قسم به شما، من او را کشتم – قسم دروغ، انسان را بیچاره می‏کند

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

جناب آقای حاج ابوالحسن شکری، که قبلا نیز کرامتی را از وی نقل کردیم، نقل کرد:

17. قریب شصت سال قبل، در چشمه‏علی، که یکی از روستاهای قم می‏باشد، باغی را اجاره کرده بودیم و کارگری هم به نام حبیب… داشتیم. به کارگرها سفارش کرده بودیم به چند درختی که معمولا صاحب باغ استثنا می‏کند (1) و در اجاره قرار نمی‏دهد تا خود از آن استفاده کند دست نزنند و تأکید کرده بودیم از دیگر درخت‏های انجیر و انار استفاده کنند اما به این چند درخت، که صاحب باغ آن را منها کرده است، نزدیک نشوند که استفاده از آنها حرام است.

در کنار آن چند درخت انار یک درخت گلی هم وجود داشت، یک وقت که مادرم به سرکشی درختها رفته بود، مشاهده کرده بود که چند عدد انار پای درخت ریخته شده است. یکی را برمی‏دارد و می‏بیند پوک است؛ از آبش استفاده کرده و آن را در آنجا انداخته‏اند.

پدرم پس از آگاهی به قضیه، به کارگرها می‏گوید: مگر من نگفتم به این درخت نزدیک نشوید و از انار آن نچینید؟! کارگری که اسمش حبیب… بود، گفت اگر شما نظرتان به من است، ابوالفضل علیه‏السلام شستم را بزند، اگر من انار چیده باشم! فردا صبح، یکدفعه ناله‏ی حبیب بلند شد. گفت: وای شستم! آری، دستش نظرک شد (نظرک نوعی زخم است) و آن زخم باعث گشت که انگشت شستش بیفتد و دیگر نتواند کارگری کند. لذا مزدش را دادیم رفت. این بود کرامت حضرت قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس علیه‏السلام.


1) تقریبا 3 درخت انار بوده است که صاحب باغ برای خودش برداشته بود.