جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فرمان ماشین به شکمش فرو رفت‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی دری نقل کردند:

روزی از شهرکرد به طرف شهر مقدس قم می‏آمدم. سوار مینی‏بوس بودم. راننده برایم تعریف کرد که ما مینی‏بوسداران حسینیه‏ای درست کرده‏ایم به نام حضرت ابوالفضل العباس (علیه‏السلام(. از یکی از راننده‏ها پول خواستم ایشان پول نداد و اضافه بر آن مسخره هم کرد و دستش را به شکمش زد و گفت: این ابوالفضل العباس من است. مدتی از این جریان گذشت تا روز عاشورای همان سال شد. این شخص گستاخ تصادف کرد و فرمان ماشین به شکمش فرو رفت.

وقتی من به عیادتش رفتم ما را که دید منفعل شد و پشیمان از گذشته شده بود. فقط خجالت می‏کشید که چرا من چنین گستاخی را کردم.