جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

غرور هلاکت بار

زمان مطالعه: 2 دقیقه

از وقایع و داستان‏های شگفتی که عده‏ای از موثقین نقل کرده‏اند این است که: یکی از علماء کربلا به علم خود مغرور (1) گشت، بحدی که زمانی در میان اصحاب از حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) سخن به میان آمد، آن عالم خود بین بیچاره، سخن از ویژگی‏های ارزشمند خود و علوم و نماز شب و اعمال مستحب و زهد و تقوای خویش می‏نمود و می‏گفت: من از حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) این خصوصیت‏ها را داشته باشند مثل من می‏باشد، و شهادت روز عاشورا نمی‏تواند با علم و فقه و…. برابری کند.

حاضرین در مجلس از این جسارت و غرور او در شگفت شدند، و از جهل و نادانی او تحیر پیدا کردند و تأسف خوردند، و آن مرد بر این غرور و خودبینی افتخار می‏کرد. روز بعد حاضرین در مجلس شوق فراوان کردند که خبری از مرد جسور پیدا کنند که آیا دست از گمراهی خود برداشت یا نه؟ رو به خانه او آوردند، درب منزلش را کوبیدند و از احوال او سئوال کردند. در جواب گفتند: حرم حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) رفته، آنها به حرم مشرف شدند، دیدند آن مرد ریسمانی به گردن خود قرار داده و سر دیگر آن را به ضریح مطهر بسته و با گریه و زاری از عمل خود اظهار ندامت و پشیمانی می‏کند.

از موضوع سئوال کردند، جواب داد:

دیشب با همان غرور به خواب رفتم، دیدم در کنار جمعی از علماء نشسته‏ام، ناگاه مردی داخل شد و صدا کرد: آقا اباالفضل (علیه‏السلام) تشریف آوردند. نام حضرت دل‏ها را غرق سرور کرد، طولی نکشید حضرت در هاله‏ای از نور که اطراف چهره مبارکش را احاطه کرده بود با سیمایی که حکایت از امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) داشت وارد مجلس شدند، و بر اریکه‏ای در صدر مجلس نشستند، همه حاضرین در برابر عظمت و شکوه حضرت خاضع و خاشع بودند، و من از جسارت گذشته خود به شدت در ترس و اضطراب بودم.

حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) با یکایک اهل مجلس شروع به سخن نمودند، نوبت به من رسید، فرمودند: تو چه می‏گویی؟

من هوش از سرم رفت. می‏خواستم خود را از مهلکه برهانم، و به گمان خود حق را ثابت کنم، دلیل‏های خود را به عرض حضرت رساندم. حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) فرمودند: نزد پدرم امیرالمؤمنین و برادرانم امام حسن و امام حسین (علیهم‏السلام) علم آموخته‏ام و به درجه یقین رسیده‏ام، اما تو در دین خود و نسبت به امام شک می‏ورزی، آیا چنین نیست؟ سپس فرمود: اما استادی که تو نزد وی درس خواندی از تو بدبخت‏تر است! پیش تو اصول و قواعدی چند است که برای جاهل به احکام قرار داده شده تا به وسیله آنها حکم را به دست آورد، و من محتاج به این اصول و قواعد نیستم، زیرا احکام واقعی دین را از منبع وحی الهی دریافت نموده‏ام، و خداوند در من صفات برگزیده‏ای قرار داده از کرم و صبر و ایثار و… که اگر اندکی از آنها میان همه شما تقسیم شود، توان پذیرش آنها را ندارید، و در تو صفات رذیله‏ای چون حسد و خودخواهی و ریا می‏باشد، سپس با دست شریفشان به دهن من زدند، من از ترس و پشیمانی از عمل زشت خود

برخاستم و به توسل و انابه حضرتش رو آوردم، درود خدا بر آن حضرت و پدر و برادرانش باد. (2).


1) علامه بزرگوار محمد علی اردوباری از حجة الاسلام شیخ میرزا عبدالهادی آل شیخ الامه‏ی میرزای شیرازی – روحش شاد – از عالم زاهد میرزا عبدالحمید بجنوردی نقل می‏کند.

2) العباس، ص 175 – 174.