جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عموهای قمر بنی‏هاشم

زمان مطالعه: 5 دقیقه

1. طالب: وی برادر امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام، و از همه‏ی برادران خود بزرگتر بوده است. طالب سه سال قبل از هجرت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه‏ی طیبه در سن 53 سالگی از دنیا رفت.

در فوت طالب اختلاف شده است؛ عده‏ای گویند: چون عازم بدر گشت مفقود شد و خبری از او به دست نیامد. دسته‏ی دیگر اظهار می‏دارند: اسبش را به دریا انداخت و غرق شد، و بعید نیست که قریش، چون از اسلام آوردن او و فال بد زدن او به مغلوبیت آنان آگاهی یافته‏اند وی را به قتل رسانده باشند، و سرگذشت او شبیه سعد بن عباده می‏باشد که او را کشتند و گفتند: جنیان او را به تیر زدند!

2. عقیل: وی ده سال از برادرش، طالب، کوچکتر بوده است.

حضرت ابوطالب در میان اولاد خود عقیل را خیلی دوست می‏داشت، لذا

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حق عقیل فرموده است: «انی لاحبه حبین حبا له و حبا لحب أبی‏طالب له» (1)، من عقیل را از دو جهت دوست دارم: یکی از لحاظ خود عقیل، و دیگر از لحاظ اینکه ابوطالب وی را دوست می‏داشت. نیز گویند در میان عرب فردی مانند عقیل در علم نسب یافت نمی‏شد. جانمازی برایش در مسجد پهن می‏کردند و وی می‏آمد بر روی آن نماز می‏خواند، سپس مردم نزد او جمع می‏گشتند و در علم نسب و ایام عرب از او استفاده می‏کردند.

در آن زمان چشمان عقیل دیگر نابینا شده و همچنین مورد بغض مردم قرار داشت، چرا که از نیک و بد مردم آگهی داشت.

عقیل نیز در حسن جواب معروف بود. نوشته‏اند: زمانی که عقیل بر معاویه وارد شد، دستور داد کرسیها نصب کرده و اهل مجلس وی نیز حاضر بشوند. آن‏گاه معاویه از عقیل پرسید: مرا از لشگر من و لشگر برادرت، علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام، آگاه کن! عقیل فرمود: هنگامی که من بر لشگر برادرم عبور کردم، دیدم شب و روز آنها مثل شب و روز ایام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، لکن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بین ایشان نیست؛ ندیدم احدی از ایشان را مگر آنکه مشغول نماز و عبادت بود. ولی چون بر لشگر تو گذر کردم، دیدم جمعی از منافقین به پیشوازم آمدند که می‏خواستند شتر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در شب عقبه رم دهند! سپس پرسید این که در طرف راست تو نشسته کیست؟ معاویه گفت: او عمروعاص است. عقیل گفت: این همان کسی است که شش نفر مدعی او بوده و هر کدام می‏گفتند که این پسر من است، آخر الأمر شترکش قریش که عاص بن وائل باشد بر همه غلبه کرد و او را به پسری خود گرفت!

آن‏گاه گفت: آن شخص دیگر کیست؟ معاویه گفت: او ضحاک بن قیس است.

عقیل گفت: این همان کسی است که پدرش بزهای نر را به دیگران کرایه می‏داد تا بزهای ماده‏شان را با آن حامله کنند.

باز پرسید: آن شخص دیگر کیست؟

معاویه گفت: او ابوموسی اشعری می‏باشد.

عقیل گفت: او پسر سراقه می‏باشد.

وقتی که معاویه دید، عقیل تمام اهل مجلس او را مفتضح و رسوا کرد، به فکر افتاد که آنان را از این بدبختی نجات داده و خوشحالشان سازد. لذا رو به عقیل کرده و گفت: در حق من چه می‏گویی؟ عقیل فرمود: این سؤال را مکن.

معاویه گفت: حتما باید جواب بدهی!

عقیل گفت: حمامه را می‏شناسی؟

معاویه گفت: حمامه کیست؟

عقیل گفت: جواب شما همین بود که گفتم! این را گفت و برخاست رفت.

معاویه نسابه‏ای را طلبید و از وی پرسید که حمامه کیست؟

آن شخص گفت: اگر بگویم، در امانم؟ معاویه گفت: آری.

نسابه گفت: حمامه، جده‏ی تو، مادر ابوسفیان است که در جاهلیت از زنان معروفه (فاحشه‏های نامدار) بود و بر بالای بام خانه‏اش پرچمی زده بود و از جوانها پذیرایی می‏کرد.

معاویه به اهل مجلس نگاه کرد و گفت: من هم با شما مساوی شدم، بلکه عیب و ننگ من از شما زیادتر شد! پس جا ندارد که به من خشمناک شوید!

عقیل در سال پنجاه قمری (2) به سن 96 سالگی در مدینه‏ی طیبه درگذشت.

3. جعفر طیار: جعفر بن ابی‏طالب هم ده سال از عقیل کوچکتر بود و برای شناخت عظمت وی این گواهی حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم کافی است که فرمود: تو در خلقت و خلق و خوی شبیه من هستی. آن خلق و خویی که در کتاب حکیم الهی چنین وصف شده است: (و انک لعلی خلق عظیم) (3).

جعفر در جنگ موته فرمانده سپاه اسلام بود. گویند: جعفر بن ابی‏طالب در میدان جنگ از اسب پیاده شد و آن را پی کرد، و سپس پرچم را به دست گرفت و به سوی دشمن حمله برد. کفار نیز از هر طرف به او حمله‏ور شدند. آنان نخست دست راست جعفر را قطع کردند. جعفر پرچم را به دست چپ گرفت و مشغول کارزار گردید تا اینکه پنجاه زخم از جلو به بدن آن حضرت وارد شد؛ آن‏گاه دست چپ وی را نیز قطع کردند

و در همین موقع بود که آن بزرگوار پرچم را با دو بازوی خود بلند کرد. آخرالأمر یکی از کفار با شمشیر ضربتی زد او را شهید نمود و پرچم سرنگون گردید.

موقعی که جعفر علیه‏السلام از پای درآمد، هیچ یک از کفار، به جهت هیبتی که در میدان جنگ از آن حضرت دیده بودند، جرأت نمی‏کردند نزدیک او بروند.

خلاصه، وقتی سر مبارک جعفر را از بدنش جدا کردند، لشکر کفر به طور دسته جمعی حمله کرده و نیزه‏ها خود را به بدن آن بزرگمرد الهی فرو بردند و جنازه‏ی مبارک وی را بر فراز نیزه‏ها بلند کردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این موقع در مدینه‏ی طیبه بالای منبر قرار داشت. پس از رفع حجابها، توجهی به میدان جنگ کرد و جعفر را با آن حال مشاهده نمود. در پی این امر، صورت مبارک خود را به جانب آسمان بلند کرد و فرمود: پروردگارا، پسر عموی مرا رسوا منمای!

لذا خدای توانا دو بال به جعفر عطا کرد که در بهشت با فرشتگان طیران می‏نماید و به همین لحاظ است به آن جوانمرد بزرگوار، جعفر طیار (یعنی پرواز کننده) می‏گویند.

هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از شهادت جعفر بن ابی‏طالب آگاه شد، به منزل جعفر رفت و به زوجه‏ی آن حضرت – اسماء بنت عمیس – فرمود: فرزندان جعفر را حاضر کن! وقتی اسماء کودکان جعفر را حاضر کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را بوسید و بویید و اشک از چشمان مبارکش جاری شد.

اسماء گفت: یا رسول الله، مگر از جعفر خبری دارید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری، جعفر شهید شده. اسماء مشغول گریه و زاری گردید…

بعد از این جریان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور فرمود که برای مصیبت زدگان و بازماندگان جعفر غذا تهیه نمایند، زیرا آنان مشغول عزاداری بودند و به فکر آب و غذا نبودند (4).

مرحوم حاج هاشم خراسانی در کتاب منتخب التواریخ می‏نویسد: قبر مطهر جعفر بن ابی‏طالب علیه‏السلام در مؤته می‏باشد که تا بیت المقدس دو منزل فاصله دارد. نیز همو می‏نویسد: جعفر بن ابی‏طالب در موقع شهادت، چهل و یک سال از عمر شریفش

گذشته بود.


1) منتهی‏الآمال: جلد 1 صفحه‏ی 152؛ سیره‏ی حلبی: جلد 1 صفحه‏ی 304.

2) منتهی الآمال: جلد 1 صفحه‏ی 152.

3) سردار کربلا: صفحه‏ی 112.

4) سرگذشت حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام: صفحه‏ی 151.