جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

علی اعجاز عینی و تربیت قرآن و پیامبر خاتم

زمان مطالعه: 8 دقیقه

اگر کسی ادعا کند که من سرآمد طبیبان جهان هستم، برای اثبات این دعوی دو راه وجود دارد:

یکی این که کتابی در طب ارائه دهد که علل امراض، دارو و درمان آنها را به گونه‏ای بنگارد که مانندش در کتب طب یافت نشود.

دیگر آن که مریضی را که مرض تمام قوا و اعضای او را فراگرفته و در آستانه‏ی مرگ است و طبیبان از علاج او عاجز شده‏اند به او بسپارند، و او بر آن تن، لباس صحت و عافیت بپوشاند.

پیامبران طبیبان فکر و جان و معالجان امراض انسانیت انسان می‏باشند، و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سرآمد این طبیبان است.

او با تعلیم و تربیت به قرآن درخت انسانیت را به ثمر رساند، و از آن درخت، شاه‏میوه‏ای مانند علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام به بشریت تحویل داد، که اگر چه اشاره به فضایل او در این مختصر نمی‏گنجد، ولی از دائرةالمعارف فضایل علمی و عملی او همین چند سطر بس، که تا زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حیات داشت، ادبش اقتضای اظهار علم و عرفان نمی‏کرد، و همچون ماهی تحت‏الشعاع آفتاب بود، و بعد از آن حضرت هم در محاق اختناق از نورافشانی بازمانده بود، و در مدت پنج سال – تقریبا با ابتلا به فتنه‏ی جنگ‏های خانمان‏سوزی چون جنگ‏های جمل، صفین و نهروان – فرصت اندکی که پیش آمد، اگر بر کرسی سخن نشست گفتارش به نقل ابن‏ابی‏الحدید معتزلی: «دون کلام خالق و فوق کلام مخلوقین» بود. (1).

تنها برای معرفت خدا و تربیت نفس و نظام جامعه، مراجعه به خطبه‏ی اول «نهج‏البلاغه» و خطبه‏ی متقین و عهد مالک اشتر بس است که نشان دهد چه اقیانوسی از حکمت علمی و عملی است که این نمونه‏ها، قطره‏هایی از آن دریاست.

اگر در میدان جنگ قدم زد تاریخ مانندش دلاوری ندید که زرهش پشت نداشته باشد، (2) و در یک شب پانصد و بیست و سه تکبیر بگوید و به هر تکبیری دشمنی را به خاک بیفکند، (3) و همان شب هم مابین دو صف به نماز شب بایستد و با این که تیرها از راست و چپ می‏بارید و در برابرش به زمین می‏ریخت، بدون کمترین اضطرابی مانند اوقات دیگر از انجام وظایف بندگی غافل نشود، (4) و مانند فارس یل یل عمرو بن عبدود را بر خاک بیفکند که عامه و

خاصه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کردند که فرمود:

لمبارزة علی بن أبی‏طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق أفضل من عمل امتی الی یوم القیامة. (5).

و روز فتح خیبر بطل یهود، مرحب را به یک شمشیر دو نیمه کند، و بعد از آن به هفتاد سوار حمله نماید و آنها را از پای درآورد، که مسلمانان و یهودیان متحیر شوند. (6).

این شجاعت را با خوف و خشیتی جمع کند، که با حضور وقت نماز رنگ رخسارش دگرگون می‏شد، و لرزه بر اندامش می‏افتاد. می‏گفتند: چه شده که چنین حالتی دست داده؟

می‏فرمود: «وقت امانتی رسیده که بر آسمان، زمین و کوه‏ها عرضه شد و از تحملش ابا کردند و انسان آن امانت را برداشت» (7).

کسی که روز در میدان جنگ از هیبتش لرزه بر اندام دلاوران می‏افتاد، شب در محراب عبادت مانند مار گزیده به خود می‏پیچید و با چشم گریان می‏گفت:

»ای دنیا! ای دنیا! آیا متعرض من شدی؟! آیا به من اشتیاق پیدا کردی؟! هیهات! هیهات! غیر مرا مغرور کن، مرا به تو نیازی نیست، من تو را سه طلاقه کردم،… آه آه! از کمی توشه و دوری راه.» (8).

سائلی از او سؤال کرد، امر کرد هزار به او بدهید.

کسی که به او فرمان داد پرسید: هزار از طلا بدهم یا از نقره؟

فرمود: هر دو نزد من دو سنگ است، آنچه برای سائل نفعش بیشتر است، به او بده. (9).

در کدام امت و ملت شجاعتی دیده شده توأم با چنین سخاوتی که در میدان جنگ در حال محاربه با مشرکی بود، مشرک گفت: «یا ابن ابی‏طالب! هبنی سیفک. شمشیر را به جانب او افکند.

مشرک گفت: عجبا! ای پسر ابی‏طالب! در چنین وقتی شمشیر خود را به من می‏دهی؟

فرمود: تو دست سؤال به سوی من دراز کردی و رد سائل از کرم نیست.

آن مشرک خود را به زمین افکند و گفت: این سیره‏ی اهل دین است، قدمش را بوسید و مسلمان شد. (10).

ابن‏زبیر نزد آن حضرت آمد و گفت: در حساب پدرم دیدم که از پدرت هشتاد هزار درهم طلبکار است.

حضرتش آن مال را به او داد. بعد از آن آمد و گفت: در آنچه گفتم غلط کردم، پدر تو از پدرم هشتاد هزار درهم طلب داشت. فرمود: آن مال بر پدرت حلال، و آنچه هم از من گرفتی برای خودت باشد. (11).

کجا زمانه مقامی را نشان دارد که از مصر تا خراسان قلمرو ملک او باشد، و مشک آب بر دوش زنی ببیند، از او بگیرد و برایش به مقصد برساند، و از حال او بپرسد و شب تا به صبح از اضطراب نخوابد که چرا به آن زن و یتیمانش رسیدگی نشده و صبحگاه خود برای یتیمان بار طعام بکشد، و برای آنان غذا طبخ کند، و لقمه در دهان آنان بگذارد، و آنگاه که زن، امیرالمؤمنین علیه‏السلام را بشناسد و اظهار

شرمندگی کند، بگوید: ای کنیز خدا! من از تو شرمسارم. (12).

در روزگار خلافتش در بازار بزازها با خدمتکار خود راه برود، و دو پیراهن کرباس بخرد و آن را که بهتر است به نوکر بپوشاند که غریزه‏ی زینت‏طلبی جوان تأمین شود، و جامه پست‏تر را خود بپوشد. (13).

با آن که خزاین سیم و زر در اختیارش بود، فرمود:

والله! لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها. (14).

غنیمتی خدمت آن حضرت آوردند که بر آن غنیمت گرده‏ی نانی بود، و کوفه هفت محله داشت، آن غنیمت را با گرده‏ی نان هفت قسمت کرد، مقسم هر محلی را خواست و قسمتی از آن غنیمت را با قسمتی از آن نان به آن مقسم داد، (15) و در هر تقسیم غنیمتی، بعد از قسمت دو رکعت نماز می‏خواند و می‏فرمود:

الحمد لله الذی أخرجنی منه کما دخلته. (16).

حمد برای خداوندی است که خارج کرد مرا از آن، آن طور که داخل شده بودم.

و در روزگار حکومتش شمشیرش را در بازار به فروش گذاشت، و فرمود: به خدایی که جان علی در ید اوست! اگر بهای ازاری می‏داشتم این شمشیر را نمی‏فروختم. (17).

در هر روزی که مصیبتی به آن حضرت می‏رسید، آن روز هزار رکعت نماز

می‏خواند و بر شصت مسکین تصدق می‏کرد و تا سه روز، روزه می‏گرفت. (18).

هزار بنده با کد یمین و عرق جبین آزاد کرد، (19) و هنگامی که از دنیا رفت هشتصد هزار درهم مقروض بود. (20).

شبی که برای افطار به خانه‏ی دختر خود مهمان بود، بر سر سفره‏ی دختر فرمانروای آن کشور پهناور، قوتی به جز نان جوی، نمک و کاسه‏ی شیری نبود، به نان جو و نمک افطار کرد و لب به شیر نزد که مبادا سفره‏ی او رنگین‏تر از سفره‏ی رعیت او باشد. (21).

تاریخ کجا دیده کسی که از مصر تا خراسان زیر نگین سلطنت اوست، برنامه‏ی حکومت او نسبت به خود و فرمانروایان مملکتش آن باشد که در نامه‏ی آن حضرت به عثمان بن حنیف منعکس است، و مضمون قریب به مفاد آن نامه این است:

»ای پسر حنیف! به من رسیده که مردی از فتیه‏ی (22) اهل بصره تو را به مهمانی به خوان طعامی دعوت کرده، و تو هم به آن شتافتی، خوراک‏های رنگارنگ و قدح‏ها برای تو آورده شده، و گمان نمی‏کردم تو دعوت قومی را اجابت کنی، که بینوای آنها با جفا رانده شده، و بی‏نیاز آنها بر آن سفره دعوت شده باشد. ببین دندان بر چه خوراکی می‏گذاری، پس آنچه مورد شبهه است دور انداز، و آنچه یقین داری حلال است از آن استفاده کن.

آگاه باش! که برای هر مأمومی امامی است که به او اقتدا کند، و به

نور علم او استضائه نماید، امام شما از دنیای خود به دو جامه‏ی کهنه و دو قرص نان اکتفا کرد! شما بر این کار قدرت ندارید؛ ولی مرا به پرهیزکاری، کوشش، عفت و درستکاری کمک کنید.

والله! من از دنیای شما طلایی گنجینه نکردم، و از غنایم آن مالی ذخیره ننمودم، و برای جامه‏ی کهنه‏ام، جامه‏ی کهنه‏ی دیگری آماده نکردم، و از زمین این دنیا یک وجب برای خود به چنگ نیاوردم.

… تا آن جا که می‏فرماید:

»اگر بخواهم به عسل مصفی، مغز گندم و بافته‏های ابریشم، راه می‏برم، و لکن هیهات که هوای من بر من غلبه کند، و حرص من مرا به اختیار طعام‏ها بکشد، و حال آنکه شاید در حجاز و یمامه کسی باشد که دسترسی به قرص نانی نداشته، و سیری را ندیده باشد«. (23).

حکومت اسلامی را باید در آینه‏ی وجود کسی دید که در کوفه است، و احتمال وجود شکم گرسنه‏ای در حجاز یا یمامه نمی‏گذارد، دست به غذای لذیذی دراز نمی‏کند و برای جامه‏ی کرباس کهنه‏ای که بر تن دارد، بدلی تهیه نمی‏نماید، و یک وجب زمین برای خود حیازت نمی‏کند، و از خوراک و پوشاک و مسکن دنیا بهره‏ی او همین است تا مبادا که معیشت او از فقیرترین افراد رعیتش بهتر باشد.

در قلمرو سلطنت او عدالتی حکومت می‏کند که زره خود را نزد یهودی می‏بیند و به او می‏فرماید: این زره من است.

آن یهودی که در شرایط ذمه زندگی می‏کند با کمال جرأت می‏گوید: ذره من است و در دست من است، بین من و تو قاضی مسلمین.

با آن که می‏داند یهودی خیانت کرده و زره او را ربوده، با او نزد قاضی می‏رود

و چون قاضی به احترام آن حضرت قیام می‏کند، او را برای این امتیاز مؤاخذه می‏نماید و می‏فرماید: اگر مسلمان بود با او در مقابل تو می‏نشستم.

و عاقبت یهودی در مقابل این عدل مطلق اعتراف می‏کند و اسلام می‏آورد، و امام زره را با مرکب خود به او می‏بخشد، یهودی مسلمان شده از آن حضرت جدا نمی‏شود تا در جنگ صفین به شهادت می‏رسد. (24).

هنگامی که خبردار شد خلخال از پای یک زنی که در ذمه‏ی اسلام است کشیده شده، تحمل این قانون‏شکنی را نداشت و فرمود:

فلو أن امرأ مسلما مات من بعد هذا أسفا ما کان به ملوما، بل کان به عندی جدیرا. (25).

اگر مرد مسلمانی از تأسف بر این واقعه بمیرد، مورد ملامت نیست، بلکه نزد من به این مرگ سزاوار است.

و در رهگذر چون دید پیرمردی دست سؤال دراز کرده، به جست‏وجو برآمد که موجب گدایی او چیست؟

به آن حضرت دلداری دادند که این پیرمرد نصرانی است؛ برآشفت که چگونه در جوانی از او کار کشیدند و در روزگار پیری او را به حال خود واگذاشته‏اند که گدایی کند؟! و فرمان داد که بر او از بیت‏المال انفاق کنند. (26).

در رعایت حق خلق چنین بود که اگر اقالیم هفت گانه را با آنچه در زیر آسمان آنهاست به او بدهند که پوست جوی که دست‏رنج مورچه‏ای است از دهان او بگیرد، نمی‏پذیرفت. (27).

و در رعایت حق خالق چنان بود که او را به طمع بهشتش و از ترس آتشش عبادت نمی‏کرد، بلکه به جهت اهلیت او برای عبادت به بندگیش قیام می‏کرد. (28).

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم چنان که خود فرمود:

أنا أدیب الله و علی أدیبی. (29).

من ادب شده‏ی خدایم و علی ادب شده‏ی من.

بشریت را به تربیت چنین انسانی به کمال آدمیت رساند که صلابت را ندیده با رقت قلبی که چهره‏ی افسرده‏ی یتیمی، اشک او را جاری و ناله‏ی جگرسوز او را بلند می‏کند به هم آمیخته، و او را به آزادگی و حریتی رسانده که از قید تمام مصالح و منافع محدود دنیوی و نامحدود اخروی رسته، و تنها رشته‏ی عبودیت و بندگی خداوند عالم را، آن هم نه برای سود خود، بلکه برای اهلیت او به گردن انداخته، و بین حریت و عبودتی جمع کرده که مقصد نهایی از خلقت انسان و جهان است.

چنان رضا و غضب خود را در رضا و غضب خالق خویش فانی کرده که خوابیدن به جای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در لیلة المبیت (30) و ضربت بهتر از عبادت ثقلین در روز خندق (31) گواه آن است.

آری، باغبانی که در شوره‏زار جزیرةالعرب در ظرف چند سال محدود با آن همه ابتلا چنان امتی به وجود آورد و چنین شاه‏میوه‏ای از درخت آدمیت به دنیا نشان داد، می‏تواند بگوید: من بزرگ‏ترین باغبان بوستان انسانیتم. (32).


1) شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید، ج 1 ص 24.

2) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 84 فصل فی المسابقة بالشجاعة.

3) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 83 فصل فی المسابقة بالشجاعة.

4) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 123 فصل فی المسابقة بصالح الأعمال.

5) کشف الغمة ج 1 ص 150 فی بیان أنه أفضل أصحابه، الخصال ص 579 أبواب السبعین ح 1، مناقب أمیرالمؤمنین علیه‏السلام ج 1 ص 222.

6) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 293 و ص 294 فصل فی نواقض العادات منه 7، و ص 298 فصل فی معجزاته، و با تفاوتی در الاصابة ج 4 ص 466.

7) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 124 فصل فی المسابقة بصالح الأعمال.

8) نهج‏البلاغة، باب المختار من حکمه علیه‏السلام، رقم 77، خصائص الائمة ص 71، روضة الواعظین ص 441.

9) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 118 فصل فی المسابقة فی الهیبة و الهمة.

10) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 87، فصل فی المسابقة بالشجاعة.

11) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 118، فصل فی المسابقة بالهیبة و الهمة.

12) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 115، فصل فی حلمه و شفقته.

13) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 97، فصل فی المسابقة بالزهد و القناعة.

14) نهج‏البلاغه خطبه‏ی 160.

15) حلیة الأولیاء ج 7 ص 300.

16) مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 95، فصل فی المسابقة بالزهد و القناعة، أنساب الأشراف ص 134.

17) کشف المحجة ص 124 فصل 141، مناقب أمیرالمؤمنین علیه‏السلام ج 2 ص 55، مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 97، فصل فی المسابقة بالزهد و القناعة، و مصادر دیگر خاصه.

18) الدعوات ص 287.

19) المحاسن ص 624، کتاب المرافق ب 10 ح 80، الکافی ج 5 ص 74.

20) کشف المحجة ص 125 فصل 141.

21) بحارالانوار ج 42 ص 276.

22) جوانمردان.

23) نهج‏البلاغه، نامه‏ی 45.

24) حلیة الأولیاء ج 4 ص 139، و با تفاوتی در السنن الکبری بیهقی ج 10 ص 136، و در لسان المیزان ج 2 ص 342 و غیر آن از مصادر عامه موجود است.

25) نهج‏البلاغه خطبه‏ی 27، الکافی ج 5 ص 5، باب فضل الجهاد ح 6.

26) وسائل الشیعه ج 15 ب 19 ص 66.

27) نهج‏البلاغه، خطبه‏ی 224.

28) عوالی الئالی ج 1 ص 404.

29) مکارم الاخلاق ص 17، بحارالانوار ج 16 ص 231.

30) کشف الغمه ج 1 ص 82 تفسیر عیاشی ج 1 ص 101، مناقب: ص 126.

31) عوالی اللئالی ج 4 ص 86 و 113.

32) برگرفته از کتاب «به یاد اول مظلوم روزگار» که اقتباسی از مقدمه‏ای در اصول دین و بیانات حضرت آیت‏الله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی است، با اندکی تغییر.