جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عقیله‏ی بنی‏هاشم زینب کبری

زمان مطالعه: 2 دقیقه

زینب کبری روز پنجم جمادی الأول سال 5 یا 6 هجرت در مدینه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزیز، به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای دیدار او به منزل دخترش حضرت فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام آمد و به دختر خود فاطمه علیهاالسلام فرمود: «دخترم، فاطمه جان، نوزادت را برایم بیاور تا او را ببینم«. فاطمه علیهاالسلام نوزاد کوچکش را به سینه فشرد، بر گونه‏های دوست داشتنی او بوسه زد، و آنگاه به پدر بزرگوارش داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرزند دلبند زهرای عزیزش را در آغوش کشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشک ریختن کرد.

فاطمه علیهاالسلام ناگهان متوجه این صحنه شد و در حالی که شدیدا ناراحت بود از پدر پرسید: پدرم، چرا گریه می‏کنی؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «گریه‏ام به این علت است که پس از مرگ من و تو، این دختر دوست داشتنی من سرنوشت غمباری خواهد داشت، در نظر مجسم گشت که او با چه مشکلات دردناکی روبرو می‏شود و چه مصیبتهای بزرگی را به خاطر رضای خداوند با آغوش باز استقبال می‏کند«. در آن دقایقی که آرام اشک می‏ریخت و نواده‏ی عزیزش را می‏بوسید، گاهی نیز چهره از رخسار او برداشته به چهره‏ی معصومی که بعدها رسالتی بزرگ را عهده‏دار می‏گشت خیره خیره می‏نگریست و در همین جا بود که خطاب به دخترش فاطمه علیهاالسلام فرمود: «ای پاره‏ی تن من و روشنی چشمانم، فاطمه جان، هر کس که بر زینب و مصائب او بگرید ثواب گریستن کسی را به او می‏دهند که بر دو بردار او حسن و حسین گریه کند» (1).


1) خطابه‏ی زینب کبری پشتوانه‏ی انقلاب امام حسین علیه‏السلام: صفحات 57 – 55، اثر دانشمند محترم محمد مقیمی از انتشارات سعدی، به نقل از طراز المذهب: صفحه‏ی 32 و 22.