در میان خواهران ابوالفضل علیهالسلام لازم است که نگاهی به شخصیت والای گرانمایهترین و ارجمندترین آنان، بانوی بزرگوار بنیهاشم: زینب کبری سلام الله علیها، این گوهر یگانهی رسالت و گنج نهان امامت، داشته باشیم.
زینب، در بیمانندی است که صدف عالم قدس: فاطمهی زهرا سلام الله علیها او را در خود پرورید، و کانون نجابتی است که پدری چون سرور اولیاء صلوات الله علیه دارد
بجلال أحمد فی مهابة حیدر
قد أنجبت أم الائمة زینبا
فاطمهی زهرا علیهاالسلام، این مام امامان، دختری به دنیا آورد زینب نام، به جلال احمد مصطفی صلی الله علیه و آله و به شکوه و هیبت حیدر کرار علی مرتضی علیهالسلام.
او همراه با دو سرور جوانان اهل بهشت (حضرت مجتبی و حضرت سیدالشهداء علیهماالسلام) در سلک دودمان پاک رسالت و از نسل پدران و مادران گرانمایه قرار دارد، و شیر نوشیده از کانون معرفت، و پروردهی در کنف حمایت مربی اهل تقوا: امیرمؤمنان علیهالسلام بود.
اضافه بر اینها همه، زینب کبری از علم و دانش موهبتی، که در اختیار بشر نیست و از سرچشمهی غیب، تنها به خاصان درگاه الهی عطا میشود، بهره داشت، که برادرزادهاش: حضرت سجاد علیهالسلام بر آن گواهی داده، به او میفرماید:
أنت بحمد الله عالمة غیر معلمة، فهمة غیر مفهمة (1).
تو – بحمد الله – عالمهای استاد ندیده، و دانائی مکتب ندیدهای.
آری، برای عظمت شأن زینب کبری همین بس که دانش او افاضه شده از ساحت قدس الهی است و معلم و راهنمائی نداشت و در کنار این دانش ژرف و عمیق، فصاحت و بلاغت زاید الوصفی داشت که به هنگام سخن گفتن یادآور فصاحت و بلاغت پدر بزرگوارش امیرمؤمنان علیهالسلام بود. مرحوم اردوبادی در این زمینه قصیدهی ارزشمندی دارد که چند بیت آن را در اینجا میآوریم:
و عن الوصی بلاغة خصت بها
أعیت برونقها البلیغ الأخطبا
ما استرسلت الا و تحسب أنها
تستل من غرر الخطابة مقضبا
أو أنها الیزنی فی ید باسل
أخلابه ظهرا و أوهی منکبا
أو أنها تقتاد منها فیلقا
و تسوق من زمر الحقایق موکبا
أو أن فی غاب الامامة لبوة
لزئیرها عنت الوجوه تهیبا
أو أنها البحر الخضم تلاطمت
أمواجه علما حجی بأسا ابا
أو أن من غضب الاله صواعقا
لم تلف عنها آل حرب مهربا
أو أن حیدرة علی صهواتها
یفنی کرادیس الضلال ثباثبا
أو أنه ضمته ذروة منبر
فأنار نهجا للشریعة ألحبا
أو أن فی اللاوی عقیلة هاشم
قد فرقت شمل العمی أیدی سبا
فصاحت و بلاغت را از پدرش به ارث برد و به خود اختصاص داد و از هر گویندهای گوی سبقت ربود.
چون سخن آغاز میکرد، سخنان تند و تیزش چون شمشیری گداخته از غلاف برمیآمد.
یا همانند نیزهی یزنی در دست نیزه انداز دلاوری که فقط ناخنی نشان دهد و پیکرها را بر خاک اندازد.
گوئی سپاه انبوه کلمات از او فرمان میبرد و او فرمان میدهد، و قافلهای از حقایق و واقعیتها را به پیش میراند.
گوئی او شیر زن بیشهی امامت است که هرگاه بانگ برآورد، همهی چهرهها، از ترس در برابرش خضوع کنند.
گوئی او دریای بیکران دانش است که در تلاطم است و به هنگام تلاطم، امواج کوه پیکر دانش و بینش و شجاعت و کرامت ایجاد میکند.
و یا همانند صاعقهای از خشم خداوند است که آل حرب (آل ابیسفیان) از آن راه فراری نمییابند.
و یا چون پدر، حیدر کرار است که بر پشت اسب جنگی سوار، و با ضربات کاری خود سپاه انبوه ضلالت را پراکنده میسازد.
و یا خطیب قدرتمندی که بر اریکهی منبر نشسته راه روشن شریعت مقدسه را بازگو میکند.
و یا عقیلهی بنیهاشم در گرماگرم میدان جنگ، سپاه کفر و ضلالت را از هم پاشیده همچون پراکنده شدن یاران سبا.
و این بلاغت و فصاحت نیست مگر بر اساس نفس مطمئنه و ملکات فاضلهی زینب کبری علیهاالسلام، و روح آرام و نفس خستگی ناپذیر و توفندگی ذات پاکش؛ حال اگر کسی آن را ادب و سخنوری بداند حرفی نیست، و الا سخن از اینها بالاتر است. چنان که در آن هنگام که لشکر دشمن، گرداگرد خاندان رسالت را در کوفه گرفته بود، چنان خطبهی بلیغی بدون هیچ نقص و کاستی ایراد نمود که چون صاعقه، آتش به جان خصم انداخت.
و این عملکردها و خطبههای زینب کبری بود که جزء تکمیل کننده و عامل باروری قیام حسینی گشت، چنانکه با آشکار ساختن کارنامهی سیاه
بنیامیه برای مردم، کوس فضیحت و رسوائی این بدسگالان را برای همگان به صدا درآورد، پایههای دولتشان را فروریخت، تخت سلطنتشان را واژگون ساخت و ننگ و عار ابدی را برایشان به ارمغان آورد. و اینها همه اهداف نهضت سیدالشهداء علیهالسلام بود که توسط بانوی بزرگوار بنیهاشم به ثمر رسید.
و تشاطرت هی و الحسین بدعوة
حتم القضاء علیهما أن یندبا
هذا بمشتبک النصول و هذه
فی حیث معترک المکاره فی السبا
او و حسین علیهماالسلام به طور مساوی شریک در نهضتی هستند که تقدیر الهی بر آنان حتم نموده بود که برای آن بپاخیزند.
حسین علیهالسلام در میان شمشیرها و نیزهها به این مهم قیام نمود، و این بانو در چنگال اسارت دشمنان.
چنان که این کمال نفسانی و نفس مطمئنهی زینب کبری علیهاالسلام بود که برادرش بر خود واجب دید که او را در سفر خود به شهیدستان کربلا همراه خویش سازد. زیرا حضرتش میدانست که وی قدرت نفسانی لازم برای دریافت اسرار امامت و ادای آنها را موارد لازم را به نحو شایستهای داراست.
و همین عظمت شأن او بود که وی را برای به دوش کشیدن مقداری از بار گران امامت بعد از واقعهی کربلا، به منظور حفظ حضرت سجاد علیهالسلام از ستم دشمنان آماده ساخت، چنانکه هر چند که مرجع اصلی اخذ احکام حضرت زینالعابدین علیهالسلام بود، اما به ظاهر، شیعیان در دوران اسارت آل الله در کوفه و شام به این بانو برای پرسش از وظائف و احکام خود مراجعه مینمودند؛ در حدیث آمده است که:
احمد بن ابراهیم گوید: (در اوائل غیبت صغری) نزد حکیمه دختر امام جواد علیهالسلام و خواهر حضرت هادی علیهالسلام رفتم و با او از پشت پرده سخن گفته و از اعتقادش سؤال نمودم. وی امامان خود را برایم نام برد، تا اینکه گفت: و آخرینشان حجت بن الحسن علیهالسلام است؛ و نام حضرتش را برایم بازگو نمود. گفتم: فدایت شوم، شما او را دیدهاید؟ یا دربارهاش چیزی شنیدهاید؟ گفت: اطلاع من بر طبق خبری است که امام عسکری علیهالسلام به مادرش نگاشته است. گفتم: این فرزند کجاست؟
گفت: در نهان است. گفتم: شیعه به چه کسی روی آورند؟ گفت: به جده: مادر امام عسکری علیهالسلام. گفتم: به کسی اقتدا جویم که به یک زن وصیت نموده است! گفت: این امر به شیوهی حسین علیهالسلام است که در ظاهر به خواهرش زینب علیهاالسلام وصیت نمود، و از این رو فرمایشاتی که امام سجاد علیهالسلام میفرمود، از زبان زینب خارج میشد تا اینکه حضرتش از دشمنان مصون ماند (2).
و نیز زینب کبری به واسطهی یقین ثابت و بصیرت ملکوتیاش بود که وقایع بنیان برافکن دوران شهادت و اسارت، هیچ او را از پای نینداخت. در حالی که وقایع عاشورا و بدن پاره پارهی ستارگان زمین و عزیزان خدا و رسول صلی الله علیه و آله و بخصوص پیکر هزار پارهی مالامال از پیکان و خدنگ برادرش سیدالشهداء علیهالسلام – که زینب شاهد تمامی آنها بود – آسمانها را از هم میپاشید، زمین را از هم میگسست و کوههای سر به فلک کشیده را متلاشی میساخت.
آری، زینب، در عصر عاشورا بعد از به خود تپیدن یکایک آن گرانمایگان، در حالی که هیچ امیدی جز امامی که در بستر بیماری بود نداشت، سرپرست زنانی بود که در فقدان عزیزانشان میسوختند و اشک حسرت فرو میباریدند، و نگهبان اطفالی که از یک طرف به سبب تشنگی و از طرف دیگر از ترس دشمن دیگر رمقی در بدن نداشتند.
و نیز در برابر خود سپاهی را میدید که سرمست بادهی فتح و پیروزی، شادمان از شماتت بر رقیب، سرشار از آرامش سلامتی و مسرور از به چنگ آوردن غنائم است، و حال آن که بر سراپردههای فرزندان کعبه انبوه سختیها و بلایا خیمه زده؛ اندوه از دست دادن حامیان، بیم دشمن، دردهای جانکاه، شیون و ناله، و ضجه و فریاد جانشان را میگدازد.
آری، در تمامی این احوال آن که حامی و دلنواز و آرامش بخش این پریشاندلان بود، بانوی بزرگوار بنیهاشم بود، بدون اینکه هیچ ضعف و سستی،
و فزع و اضطرابی، و حتی شیون و نالهای، به وی دست دهد یا از کار پردگیان عصمت غافل بماند.
چرا چنین نباشد، که او بازماندهی امیرمؤمنان سلام الله علیه، جانشین حسین علیهالسلام در این احوال، نهضت گر بزرگواری در مسیر هدف برادر و به پایان برندهی مقصد عالی و والای برادر خویش است!
یک فراز مهم در شناخت شخصیت بزرگ زینب کبری علیهاالسلام آن هنگام است که چون برادر زادهاش امام سجاد علیهالسلام را دید که با مشاهدهی بدنهای پاره پارهی آن نفوس طاهره، از شدت غم و پریشانی میخواهد جان به جان آفرین تسلیم نماید، این امر بر زینب علیهاالسلام گران آمد و شروع به دلداری و تسلی امام علیهالسلام نمود، با توجه به اینکه امام علیهالسلام آن کسی است که کوهها با آن صلابت، توان تحمل صبر او را ندارند. زینب علیهاالسلام فرمود:
ای بازماندهی جد و پدر و برادرانم، چه شده که میبینم روحت قصد پرواز به ملکوت را نموده است؟ به خدا قسم این عهدی از جانب خداوند به جد و پدر عمویت بوده است و به یقین خداوند از گروهی از این امت – که فراعنهی روزگار آنها را نمیشناسند و ساکنان ملأ اعلی بدانها شناخت دارند – پیمان گرفته است که این اعضای متفرق و این پیکرهای به خون تپیده را به خاک سپارند، و در این دشت، بر فراز قبر پدرت، پرچمی برافرازند که گذشت روزگار هیچ رسم و نشان آن را از بین نبرد. و هر آینه ائمهی کفر و ضلالت میکوشند تا آن بارگاه را محو و نابود سازند، اما این کارشان ثمری جز آشکار شدن و بلند آوازگی هر چه بیشتر آن ندارد (3).
آیا بعد از این کلمات، دیگر جای هیچگونه شکی برای شناخت ثبات قدم و اطمینان خاطر و عظمت شأن این بانوی بزرگ باقی میماند؟
و این حدیث که چون بر پیکر برادرش ایستاد و گفت:
اللهم تقبل منا هذا القربان (4).
بار خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
ما را به آگاهی و ارتباط او، با عالم قدس و ملکوت آشنا ساخته و این مطلب را میرساند که از او نیز همانند برادرش سیدالشهداء علیهالسلام پیمان بر این نهضت مقدس گرفته شده است – هر چند که تفاوت بین امام علیهالسلام و خواهرش محفوظ است – پیمانی که چون یکی از آنها وظیفهی خود را به پایان برد و نفس قدسیش به سرای دیگر شتابد، دیگری به تکلیف واجب خود پردازد، و در ابتدا این قربانی را به ساحت ربوبی تقدیم دارد و سپس به بقیهی شؤون و وظائف مقررهی خویش مشغول شود. و در این مورد هیچ جای استبعاد نیست، چرا که بانوی بزرگوار بنیهاشم و سایر اهل بیت عصمت علیهمالسلام، از یک نور و عنصر خلق شدهاند.
حال خوانندهی گرامی را با خود همراه میسازیم تا موقعیت عقیلهی بنیهاشم علیهاالسلام را در برادرزادهی مرجانه (عبیدالله بن زیاد) بررسی نمائیم:
مجلس مالامال از سران و اشراف کوفه بود، و زینب علیهاالسلام زنی تنها و بییاور که سرپرستی بیماری در بند و زنانی پریشان دل و دخترانی آشفته خاطر را به عهده داشت. در آن هنگام با زبان پدر سخنانی بیان فرمود که از نیزه تیزتر و از شمشیر برانتر بود و مهر خاموشی بر دهان پسر مرجانه نهاد؛ که فرمود:
هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل، و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم، فانظر لمن الفلج؟ ثکلتک امک یابن مرجانة:
اینان گروهی بودند که خداوند کشته شدن را با قلم تقدیر بر ایشان نگاشته بود، و زود است که خداوند بین تو و آنها را جمع سازد و از تو دلیل این ددمنشیها را بخواهد و تو را مورد استیضاح قرار دهد. اکنون ببین پیروزی از آن کیست ای زادهی مرجانه که مادر به عزایت بنشیند؟!
آری، زینب کبری سلام الله علیها برای آن مردم غافل – یا خود را به غفلت زده – خباثت و پستی ابنزیاد را واضح ساخت و کوس رسوایی او را تا به ابد به صدا درآورد. کما اینکه حضرتش در خطبهی خود در کناس کوفه عقلها را مدهوش ساخت و اندیشهها را حیران؛ مردم از خود بیخود شدند، اشک میریختند، در حالی که نمیدانستند چه کنند و چگونه ننگ قتل سلالهی نبوت و معدن رسالت و سرور جوانان بهشت علیهالسلام را از خود دور سازند. آری، دیگر از
کسی کاری ساخته نبود و دستها کوتاه گشته و خسران ابدی را برای خویش خریده بودند، غضب الهی ایشان را فرا گرفته و خواری آخرت بدیشان رویآور شده و عذاب اکبر الهی – اگر میدانستند – در انتظارشان لحظه شماری میکرد.
در شام نیز زینب کبری سلام الله علیها از پا ننشست و در برابر زادهی میسون (مسیحی معشوقهی معاویه) اسرار نهضت برادرش حسین علیهالسلام را آشکار ساخت و طغیان یزید و گمراهی پدرش را برای امت برملا گردانید و کوس رسوایی جنایات عظیم و فجیع آنان را بر همگان به صدا درآورد. از جمله فرمود:
آیا گمان میبری ای یزید حال که کران تا کران گیتی و افق تا افق آسمان را بر ما تنگ گرفتهای و با ما چون اسیران رفتار میکنی، این نشانهی خواری ما نزد خدا و گرامیداشت تو نزد اوست؟!… (5).
بر پایهی همین نکتهی دقیق بود که شهید راه عزت و مناعت طبع، این خواهرش را با خود به عراق آورد، زیرا میدانست که آن هدفی که به خاطر آن جان میبازد، اگر زبانی کوبنده به تشریح آن نپردازد، توسط قدرت ستمگر حاکم از میان خواهد رفت و خورشید حقیقت در پس ابر باقی خواهد ماند. و امام علیهالسلام خود میدانست که هیچ کس در آن موقعیت دهشتزا و در زیر شمشیر دشمن – به هر اندازه هم که در میان قوم خود بلند آوازه باشد – نمیتواند سخن به حق گشاید، مگر بزرگ بانوی بنیهاشم که با سخنان تکان دهندهی خود جرائم پسر مرجانه و یزید بن معاویه را برملا ساخت، کما اینکه ماجرای ابن عفیف ازدی شاهد صدق این مطلب است.
از طرف دیگر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بر طبق سخنان جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله یقین و اطمینان داشت که دشمنان هر چند هم که در نهایت پستی و رذالت از راه غیرت و حمیت خارج شوند، به زنان دست سوء دراز نمیکنند، و این مطلبی بود که حضرت در هنگام وداع با اهل حرم فرمود:
البسوا ازرکم و استعدوا للبلاء، و اعلموا أن الله حامیکم و حافظکم، و سینجیکم من شر الأعداء، و یجعل عاقبة أمرکم الی خیر، و یعذب
أعادیکم بأنواع العذاب، و یعوضکم عن هذه البلیة بأنواع النعم و الکرامة، فلا تشکوا و لا تقولوا بألسنتکم ما ینقص من قدرکم (6).
رخت سفر بربندید و آمادهی بلا باشید و بدانید که خداوند حامی و نگهدار شماست، و زود است که شما را از شر دشمنان نجات داده و فرجام کار شما را به خیر بگرداند و دشمنانتان را مورد انواع عذابها قرار دهد، و در عوض این نعمتهای گوناگون به شما عطا فرموده و لطف و عنایت خود را شامل حالتان سازد، پس لب به شکوه نگشایید و به زبان خود چیزی نگویید که از قدر و ارج شما بکاهد.
در این صورت واضح است که آوردن حضرت زینب توسط برادر گرامشان امام حسین علیهالسلام آثار مهمی داشته که از اهم آنها پاک ساختن دین پیامبر صلی الله علیه و آله از پیرایههای ننگینی بوده که آنها را به ساحت قدس اسلام چسبانده بودند. و این امری است که عقل آن را زشت نشمرده و عرف ناپسندش نمیداند و شرع مقدس هم آن را تأیید مینماید.
در این رابطه، هر چند خداوند جهاد و رویارویی با دشمن را از زن برداشته و به حسب دستور الهی او باید در خانه آرام گیرد، اما این در صورتی است که مردانی وجود داشته باشند که با خصم درافتند و از حریم اسلام دفاع کنند، اما به هنگامی که برپا داشتن حق و نصرت دین تنها منوط به وجود او باشد، بر او واجب است که به این رسالت خطیر اقدام نماید، تا آثار حق از میان نرفته و کارگزاران باطل شهادت آن بزرگمردان را پایمال نسازند. بر همین اساس است که حضرت فاطمه علیهاالسلام سرور زنان عالم، در هنگامی که از امیرالمؤمنین (توسط پیامبر اکرم) پیمان سکوت گرفته شد، به پاسداری از حریم مقام خلافت کبرای الهی پرداخت.
از طرف دیگر خضوع در برابر ناموس عصمت امام – در جمیع اقوال و افعال وی در طول حیات – ما را ملزم به این میسازد که اذعان کنیم تمامی سخن و کردار صادره از ایشان ریشه از حکمی الهی میگیرد که در صحیفهی
خاص او وجود دارد. چنانکه امام صادق علیهالسلام میفرماید:
ان لکل واحد منا صحیفة یعمل بما فیها.
بدرستی که هر یک از ما صحیفهای دارد که به آنچه در آن است عمل مینماید.
و امام باقر علیهالسلام میفرماید:
فبتقدم علم من رسول الله قام علی و الحسین، و بعلم صمت من صمت منا.
به سبب آگاهی واصله از رسول اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی و امام حسین قیام کردند، و به سبب آگاهی واصلهی دیگر سایر امامان سکوت کردند.
و جابر بن عبدالله انصاری به امام حسین علیهالسلام گفت:
چرا شما همانند برادرتان امام حسن علیهالسلام صلح نمیکنید؟
در پاسخ فرمودند:
ان أخی فعل بأمر من الله و رسوله، و أنا أفعل بأمر من الله و رسوله.
بدرستی که برادرم به فرمان خدا و پیامبرش رفتار نمود، و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش رفتار میکنم.
این احادیث سر رشتهای از هدایت به معرفت راه امام در تمامی افعالش میباشد، و نشانگر آن است که سیرهی امام در تمامی مراحل بر پایهی دستور الهی است که در آن شک و تردید راه ندارد و ما نیز چارهای جز تصدیق اعمال صادره از حضرتش نداریم، بدون اینکه شرع یا عقل ما را به شناخت مصالح کارهای امام ملزم سازد، حال میخواهد این افعال مورد پذیرش عرف و عادت باشد یا نباشد؟!
1) احتجاج طبرسی، ص 166. الطراز المذهب، الکبریت الأحمر، ج 2، ص 17.
2) کمال الدین، ص 275، غیبت شیخ طوسی، ص 148.
3) کامل الزیارة.
4) الکبریت الأحمر، ج 3، ص 17؛ به نقل از الطراز المذهب.
5) بلاغات النساء ص 21، مقتل خوارزمی، احتجاج طبرسی و امالی صدوق.
6) جلاء العیون علامهی مجلسی.