جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عقیله‏ی بنی‏هاشم

زمان مطالعه: 10 دقیقه

در میان خواهران ابوالفضل علیه‏السلام لازم است که نگاهی به شخصیت والای گرانمایه‏ترین و ارجمندترین آنان، بانوی بزرگوار بنی‏هاشم: زینب کبری سلام الله علیها، این گوهر یگانه‏ی رسالت و گنج نهان امامت، داشته باشیم.

زینب، در بی‏مانندی است که صدف عالم قدس: فاطمه‏ی زهرا سلام الله علیها او را در خود پرورید، و کانون نجابتی است که پدری چون سرور اولیاء صلوات الله علیه دارد

بجلال أحمد فی مهابة حیدر

قد أنجبت أم الائمة زینبا

فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام، این مام امامان، دختری به دنیا آورد زینب نام، به جلال احمد مصطفی صلی الله علیه و آله و به شکوه و هیبت حیدر کرار علی مرتضی علیه‏السلام.

او همراه با دو سرور جوانان اهل بهشت (حضرت مجتبی و حضرت سیدالشهداء علیهماالسلام) در سلک دودمان پاک رسالت و از نسل پدران و مادران گرانمایه قرار دارد، و شیر نوشیده از کانون معرفت، و پرورده‏ی در کنف حمایت مربی اهل تقوا: امیرمؤمنان علیه‏السلام بود.

اضافه بر اینها همه، زینب کبری از علم و دانش موهبتی، که در اختیار بشر نیست و از سرچشمه‏ی غیب، تنها به خاصان درگاه الهی عطا می‏شود، بهره داشت، که برادرزاده‏اش: حضرت سجاد علیه‏السلام بر آن گواهی داده، به او می‏فرماید:

أنت بحمد الله عالمة غیر معلمة، فهمة غیر مفهمة (1).

تو – بحمد الله – عالمه‏ای استاد ندیده، و دانائی مکتب ندیده‏ای.

آری، برای عظمت شأن زینب کبری همین بس که دانش او افاضه شده از ساحت قدس الهی است و معلم و راهنمائی نداشت و در کنار این دانش ژرف و عمیق، فصاحت و بلاغت زاید الوصفی داشت که به هنگام سخن گفتن یادآور فصاحت و بلاغت پدر بزرگوارش امیرمؤمنان علیه‏السلام بود. مرحوم اردوبادی در این زمینه قصیده‏ی ارزشمندی دارد که چند بیت آن را در اینجا می‏آوریم:

و عن الوصی بلاغة خصت بها

أعیت برونقها البلیغ الأخطبا

ما استرسلت الا و تحسب أنها

تستل من غرر الخطابة مقضبا

أو أنها الیزنی فی ید باسل‏

أخلابه ظهرا و أوهی منکبا

أو أنها تقتاد منها فیلقا

و تسوق من زمر الحقایق موکبا

أو أن فی غاب الامامة لبوة

لزئیرها عنت الوجوه تهیبا

أو أنها البحر الخضم تلاطمت‏

أمواجه علما حجی بأسا ابا

أو أن من غضب الاله صواعقا

لم تلف عنها آل حرب مهربا

أو أن حیدرة علی صهواتها

یفنی کرادیس الضلال ثباثبا

أو أنه ضمته ذروة منبر

فأنار نهجا للشریعة ألحبا

أو أن فی اللاوی عقیلة هاشم‏

قد فرقت شمل العمی أیدی سبا

فصاحت و بلاغت را از پدرش به ارث برد و به خود اختصاص داد و از هر گوینده‏ای گوی سبقت ربود.

چون سخن آغاز می‏کرد، سخنان تند و تیزش چون شمشیری گداخته از غلاف برمی‏آمد.

یا همانند نیزه‏ی یزنی در دست نیزه انداز دلاوری که فقط ناخنی نشان دهد و پیکرها را بر خاک اندازد.

گوئی سپاه انبوه کلمات از او فرمان می‏برد و او فرمان می‏دهد، و قافله‏ای از حقایق و واقعیتها را به پیش می‏راند.

گوئی او شیر زن بیشه‏ی امامت است که هرگاه بانگ برآورد، همه‏ی چهره‏ها، از ترس در برابرش خضوع کنند.

گوئی او دریای بیکران دانش است که در تلاطم است و به هنگام تلاطم، امواج کوه پیکر دانش و بینش و شجاعت و کرامت ایجاد می‏کند.

و یا همانند صاعقه‏ای از خشم خداوند است که آل حرب (آل ابی‏سفیان) از آن راه فراری نمی‏یابند.

و یا چون پدر، حیدر کرار است که بر پشت اسب جنگی سوار، و با ضربات کاری خود سپاه انبوه ضلالت را پراکنده می‏سازد.

و یا خطیب قدرتمندی که بر اریکه‏ی منبر نشسته راه روشن شریعت مقدسه را بازگو می‏کند.

و یا عقیله‏ی بنی‏هاشم در گرماگرم میدان جنگ، سپاه کفر و ضلالت را از هم پاشیده همچون پراکنده شدن یاران سبا.

و این بلاغت و فصاحت نیست مگر بر اساس نفس مطمئنه و ملکات فاضله‏ی زینب کبری علیهاالسلام، و روح آرام و نفس خستگی ناپذیر و توفندگی ذات پاکش؛ حال اگر کسی آن را ادب و سخنوری بداند حرفی نیست، و الا سخن از اینها بالاتر است. چنان که در آن هنگام که لشکر دشمن، گرداگرد خاندان رسالت را در کوفه گرفته بود، چنان خطبه‏ی بلیغی بدون هیچ نقص و کاستی ایراد نمود که چون صاعقه، آتش به جان خصم انداخت.

و این عملکردها و خطبه‏های زینب کبری بود که جزء تکمیل کننده و عامل باروری قیام حسینی گشت، چنانکه با آشکار ساختن کارنامه‏ی سیاه

بنی‏امیه برای مردم، کوس فضیحت و رسوائی این بدسگالان را برای همگان به صدا درآورد، پایه‏های دولتشان را فروریخت، تخت سلطنتشان را واژگون ساخت و ننگ و عار ابدی را برایشان به ارمغان آورد. و اینها همه اهداف نهضت سیدالشهداء علیه‏السلام بود که توسط بانوی بزرگوار بنی‏هاشم به ثمر رسید.

و تشاطرت هی و الحسین بدعوة

حتم القضاء علیهما أن یندبا

هذا بمشتبک النصول و هذه‏

فی حیث معترک المکاره فی السبا

او و حسین علیهماالسلام به طور مساوی شریک در نهضتی هستند که تقدیر الهی بر آنان حتم نموده بود که برای آن بپاخیزند.

حسین علیه‏السلام در میان شمشیرها و نیزه‏ها به این مهم قیام نمود، و این بانو در چنگال اسارت دشمنان.

چنان که این کمال نفسانی و نفس مطمئنه‏ی زینب کبری علیهاالسلام بود که برادرش بر خود واجب دید که او را در سفر خود به شهیدستان کربلا همراه خویش سازد. زیرا حضرتش می‏دانست که وی قدرت نفسانی لازم برای دریافت اسرار امامت و ادای آنها را موارد لازم را به نحو شایسته‏ای داراست.

و همین عظمت شأن او بود که وی را برای به دوش کشیدن مقداری از بار گران امامت بعد از واقعه‏ی کربلا، به منظور حفظ حضرت سجاد علیه‏السلام از ستم دشمنان آماده ساخت، چنانکه هر چند که مرجع اصلی اخذ احکام حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام بود، اما به ظاهر، شیعیان در دوران اسارت آل الله در کوفه و شام به این بانو برای پرسش از وظائف و احکام خود مراجعه می‏نمودند؛ در حدیث آمده است که:

احمد بن ابراهیم گوید: (در اوائل غیبت صغری) نزد حکیمه دختر امام جواد علیه‏السلام و خواهر حضرت هادی علیه‏السلام رفتم و با او از پشت پرده سخن گفته و از اعتقادش سؤال نمودم. وی امامان خود را برایم نام برد، تا اینکه گفت: و آخرینشان حجت بن الحسن علیه‏السلام است؛ و نام حضرتش را برایم بازگو نمود. گفتم: فدایت شوم، شما او را دیده‏اید؟ یا درباره‏اش چیزی شنیده‏اید؟ گفت: اطلاع من بر طبق خبری است که امام عسکری علیه‏السلام به مادرش نگاشته است. گفتم: این فرزند کجاست؟

گفت: در نهان است. گفتم: شیعه به چه کسی روی آورند؟ گفت: به جده: مادر امام عسکری علیه‏السلام. گفتم: به کسی اقتدا جویم که به یک زن وصیت نموده است! گفت: این امر به شیوه‏ی حسین علیه‏السلام است که در ظاهر به خواهرش زینب علیهاالسلام وصیت نمود، و از این رو فرمایشاتی که امام سجاد علیه‏السلام می‏فرمود، از زبان زینب خارج می‏شد تا اینکه حضرتش از دشمنان مصون ماند (2).

و نیز زینب کبری به واسطه‏ی یقین ثابت و بصیرت ملکوتی‏اش بود که وقایع بنیان برافکن دوران شهادت و اسارت، هیچ او را از پای نینداخت. در حالی که وقایع عاشورا و بدن پاره پاره‏ی ستارگان زمین و عزیزان خدا و رسول صلی الله علیه و آله و بخصوص پیکر هزار پاره‏ی مالامال از پیکان و خدنگ برادرش سیدالشهداء علیه‏السلام – که زینب شاهد تمامی آنها بود – آسمانها را از هم می‏پاشید، زمین را از هم می‏گسست و کوههای سر به فلک کشیده را متلاشی می‏ساخت.

آری، زینب، در عصر عاشورا بعد از به خود تپیدن یکایک آن گرانمایگان، در حالی که هیچ امیدی جز امامی که در بستر بیماری بود نداشت، سرپرست زنانی بود که در فقدان عزیزانشان می‏سوختند و اشک حسرت فرو می‏باریدند، و نگهبان اطفالی که از یک طرف به سبب تشنگی و از طرف دیگر از ترس دشمن دیگر رمقی در بدن نداشتند.

و نیز در برابر خود سپاهی را می‏دید که سرمست باده‏ی فتح و پیروزی، شادمان از شماتت بر رقیب، سرشار از آرامش سلامتی و مسرور از به چنگ آوردن غنائم است، و حال آن که بر سراپرده‏های فرزندان کعبه انبوه سختیها و بلایا خیمه زده؛ اندوه از دست دادن حامیان، بیم دشمن، دردهای جانکاه، شیون و ناله، و ضجه و فریاد جانشان را می‏گدازد.

آری، در تمامی این احوال آن که حامی و دلنواز و آرامش بخش این پریشاندلان بود، بانوی بزرگوار بنی‏هاشم بود، بدون اینکه هیچ ضعف و سستی،

و فزع و اضطرابی، و حتی شیون و ناله‏ای، به وی دست دهد یا از کار پردگیان عصمت غافل بماند.

چرا چنین نباشد، که او بازمانده‏ی امیرمؤمنان سلام الله علیه، جانشین حسین علیه‏السلام در این احوال، نهضت گر بزرگواری در مسیر هدف برادر و به پایان برنده‏ی مقصد عالی و والای برادر خویش است!

یک فراز مهم در شناخت شخصیت بزرگ زینب کبری علیهاالسلام آن هنگام است که چون برادر زاده‏اش امام سجاد علیه‏السلام را دید که با مشاهده‏ی بدن‏های پاره پاره‏ی آن نفوس طاهره، از شدت غم و پریشانی می‏خواهد جان به جان آفرین تسلیم نماید، این امر بر زینب علیهاالسلام گران آمد و شروع به دلداری و تسلی امام علیه‏السلام نمود، با توجه به اینکه امام علیه‏السلام آن کسی است که کوهها با آن صلابت، توان تحمل صبر او را ندارند. زینب علیهاالسلام فرمود:

ای بازمانده‏ی جد و پدر و برادرانم، چه شده که می‏بینم روحت قصد پرواز به ملکوت را نموده است؟ به خدا قسم این عهدی از جانب خداوند به جد و پدر عمویت بوده است و به یقین خداوند از گروهی از این امت – که فراعنه‏ی روزگار آنها را نمی‏شناسند و ساکنان ملأ اعلی بدانها شناخت دارند – پیمان گرفته است که این اعضای متفرق و این پیکرهای به خون تپیده را به خاک سپارند، و در این دشت، بر فراز قبر پدرت، پرچمی برافرازند که گذشت روزگار هیچ رسم و نشان آن را از بین نبرد. و هر آینه ائمه‏ی کفر و ضلالت می‏کوشند تا آن بارگاه را محو و نابود سازند، اما این کارشان ثمری جز آشکار شدن و بلند آوازگی هر چه بیشتر آن ندارد (3).

آیا بعد از این کلمات، دیگر جای هیچگونه شکی برای شناخت ثبات قدم و اطمینان خاطر و عظمت شأن این بانوی بزرگ باقی می‏ماند؟

و این حدیث که چون بر پیکر برادرش ایستاد و گفت:

اللهم تقبل منا هذا القربان (4).

بار خدایا این قربانی را از ما بپذیر!

ما را به آگاهی و ارتباط او، با عالم قدس و ملکوت آشنا ساخته و این مطلب را می‏رساند که از او نیز همانند برادرش سیدالشهداء علیه‏السلام پیمان بر این نهضت مقدس گرفته شده است – هر چند که تفاوت بین امام علیه‏السلام و خواهرش محفوظ است – پیمانی که چون یکی از آنها وظیفه‏ی خود را به پایان برد و نفس قدسیش به سرای دیگر شتابد، دیگری به تکلیف واجب خود پردازد، و در ابتدا این قربانی را به ساحت ربوبی تقدیم دارد و سپس به بقیه‏ی شؤون و وظائف مقرره‏ی خویش مشغول شود. و در این مورد هیچ جای استبعاد نیست، چرا که بانوی بزرگوار بنی‏هاشم و سایر اهل بیت عصمت علیهم‏السلام، از یک نور و عنصر خلق شده‏اند.

حال خواننده‏ی گرامی را با خود همراه می‏سازیم تا موقعیت عقیله‏ی بنی‏هاشم علیهاالسلام را در برادرزاده‏ی مرجانه (عبیدالله بن زیاد) بررسی نمائیم:

مجلس مالامال از سران و اشراف کوفه بود، و زینب علیهاالسلام زنی تنها و بی‏یاور که سرپرستی بیماری در بند و زنانی پریشان دل و دخترانی آشفته خاطر را به عهده داشت. در آن هنگام با زبان پدر سخنانی بیان فرمود که از نیزه تیزتر و از شمشیر بران‏تر بود و مهر خاموشی بر دهان پسر مرجانه نهاد؛ که فرمود:

هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل، و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم، فانظر لمن الفلج؟ ثکلتک امک یابن مرجانة:

اینان گروهی بودند که خداوند کشته شدن را با قلم تقدیر بر ایشان نگاشته بود، و زود است که خداوند بین تو و آنها را جمع سازد و از تو دلیل این ددمنشی‏ها را بخواهد و تو را مورد استیضاح قرار دهد. اکنون ببین پیروزی از آن کیست ای زاده‏ی مرجانه که مادر به عزایت بنشیند؟!

آری، زینب کبری سلام الله علیها برای آن مردم غافل – یا خود را به غفلت زده – خباثت و پستی ابن‏زیاد را واضح ساخت و کوس رسوایی او را تا به ابد به صدا درآورد. کما اینکه حضرتش در خطبه‏ی خود در کناس کوفه عقلها را مدهوش ساخت و اندیشه‏ها را حیران؛ مردم از خود بیخود شدند، اشک می‏ریختند، در حالی که نمی‏دانستند چه کنند و چگونه ننگ قتل سلاله‏ی نبوت و معدن رسالت و سرور جوانان بهشت علیه‏السلام را از خود دور سازند. آری، دیگر از

کسی کاری ساخته نبود و دستها کوتاه گشته و خسران ابدی را برای خویش خریده بودند، غضب الهی ایشان را فرا گرفته و خواری آخرت بدیشان روی‏آور شده و عذاب اکبر الهی – اگر می‏دانستند – در انتظارشان لحظه شماری می‏کرد.

در شام نیز زینب کبری سلام الله علیها از پا ننشست و در برابر زاده‏ی میسون (مسیحی معشوقه‏ی معاویه) اسرار نهضت برادرش حسین علیه‏السلام را آشکار ساخت و طغیان یزید و گمراهی پدرش را برای امت برملا گردانید و کوس رسوایی جنایات عظیم و فجیع آنان را بر همگان به صدا درآورد. از جمله فرمود:

آیا گمان می‏بری ای یزید حال که کران تا کران گیتی و افق تا افق آسمان را بر ما تنگ گرفته‏ای و با ما چون اسیران رفتار می‏کنی، این نشانه‏ی خواری ما نزد خدا و گرامیداشت تو نزد اوست؟!… (5).

بر پایه‏ی همین نکته‏ی دقیق بود که شهید راه عزت و مناعت طبع، این خواهرش را با خود به عراق آورد، زیرا می‏دانست که آن هدفی که به خاطر آن جان می‏بازد، اگر زبانی کوبنده به تشریح آن نپردازد، توسط قدرت ستمگر حاکم از میان خواهد رفت و خورشید حقیقت در پس ابر باقی خواهد ماند. و امام علیه‏السلام خود می‏دانست که هیچ کس در آن موقعیت دهشتزا و در زیر شمشیر دشمن – به هر اندازه هم که در میان قوم خود بلند آوازه باشد – نمی‏تواند سخن به حق گشاید، مگر بزرگ بانوی بنی‏هاشم که با سخنان تکان دهنده‏ی خود جرائم پسر مرجانه و یزید بن معاویه را برملا ساخت، کما اینکه ماجرای ابن عفیف ازدی شاهد صدق این مطلب است.

از طرف دیگر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بر طبق سخنان جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله یقین و اطمینان داشت که دشمنان هر چند هم که در نهایت پستی و رذالت از راه غیرت و حمیت خارج شوند، به زنان دست سوء دراز نمی‏کنند، و این مطلبی بود که حضرت در هنگام وداع با اهل حرم فرمود:

البسوا ازرکم و استعدوا للبلاء، و اعلموا أن الله حامیکم و حافظکم، و سینجیکم من شر الأعداء، و یجعل عاقبة أمرکم الی خیر، و یعذب

أعادیکم بأنواع العذاب، و یعوضکم عن هذه البلیة بأنواع النعم و الکرامة، فلا تشکوا و لا تقولوا بألسنتکم ما ینقص من قدرکم (6).

رخت سفر بربندید و آماده‏ی بلا باشید و بدانید که خداوند حامی و نگهدار شماست، و زود است که شما را از شر دشمنان نجات داده و فرجام کار شما را به خیر بگرداند و دشمنانتان را مورد انواع عذابها قرار دهد، و در عوض این نعمتهای گوناگون به شما عطا فرموده و لطف و عنایت خود را شامل حالتان سازد، پس لب به شکوه نگشایید و به زبان خود چیزی نگویید که از قدر و ارج شما بکاهد.

در این صورت واضح است که آوردن حضرت زینب توسط برادر گرامشان امام حسین علیه‏السلام آثار مهمی داشته که از اهم آنها پاک ساختن دین پیامبر صلی الله علیه و آله از پیرایه‏های ننگینی بوده که آنها را به ساحت قدس اسلام چسبانده بودند. و این امری است که عقل آن را زشت نشمرده و عرف ناپسندش نمی‏داند و شرع مقدس هم آن را تأیید می‏نماید.

در این رابطه، هر چند خداوند جهاد و رویارویی با دشمن را از زن برداشته و به حسب دستور الهی او باید در خانه آرام گیرد، اما این در صورتی است که مردانی وجود داشته باشند که با خصم درافتند و از حریم اسلام دفاع کنند، اما به هنگامی که برپا داشتن حق و نصرت دین تنها منوط به وجود او باشد، بر او واجب است که به این رسالت خطیر اقدام نماید، تا آثار حق از میان نرفته و کارگزاران باطل شهادت آن بزرگمردان را پایمال نسازند. بر همین اساس است که حضرت فاطمه علیهاالسلام سرور زنان عالم، در هنگامی که از امیرالمؤمنین (توسط پیامبر اکرم) پیمان سکوت گرفته شد، به پاسداری از حریم مقام خلافت کبرای الهی پرداخت.

از طرف دیگر خضوع در برابر ناموس عصمت امام – در جمیع اقوال و افعال وی در طول حیات – ما را ملزم به این می‏سازد که اذعان کنیم تمامی سخن و کردار صادره از ایشان ریشه از حکمی الهی می‏گیرد که در صحیفه‏ی

خاص او وجود دارد. چنانکه امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:

ان لکل واحد منا صحیفة یعمل بما فیها.

بدرستی که هر یک از ما صحیفه‏ای دارد که به آنچه در آن است عمل می‏نماید.

و امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید:

فبتقدم علم من رسول الله قام علی و الحسین، و بعلم صمت من صمت منا.

به سبب آگاهی واصله از رسول اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی و امام حسین قیام کردند، و به سبب آگاهی واصله‏ی دیگر سایر امامان سکوت کردند.

و جابر بن عبدالله انصاری به امام حسین علیه‏السلام گفت:

چرا شما همانند برادرتان امام حسن علیه‏السلام صلح نمی‏کنید؟

در پاسخ فرمودند:

ان أخی فعل بأمر من الله و رسوله، و أنا أفعل بأمر من الله و رسوله.

بدرستی که برادرم به فرمان خدا و پیامبرش رفتار نمود، و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش رفتار می‏کنم.

این احادیث سر رشته‏ای از هدایت به معرفت راه امام در تمامی افعالش می‏باشد، و نشانگر آن است که سیره‏ی امام در تمامی مراحل بر پایه‏ی دستور الهی است که در آن شک و تردید راه ندارد و ما نیز چاره‏ای جز تصدیق اعمال صادره از حضرتش نداریم، بدون اینکه شرع یا عقل ما را به شناخت مصالح کارهای امام ملزم سازد، حال می‏خواهد این افعال مورد پذیرش عرف و عادت باشد یا نباشد؟!


1) احتجاج طبرسی، ص 166. الطراز المذهب، الکبریت الأحمر، ج 2، ص 17.

2) کمال الدین، ص 275، غیبت شیخ طوسی، ص 148.

3) کامل الزیارة.

4) الکبریت الأحمر، ج 3، ص 17؛ به نقل از الطراز المذهب.

5) بلاغات النساء ص 21، مقتل خوارزمی، احتجاج طبرسی و امالی صدوق.

6) جلاء العیون علامه‏ی مجلسی.