جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عصمت ابوالفضل

زمان مطالعه: 6 دقیقه

مسأله‏ای که کاملا ممکن بوده و بر خداوند محال نیست این است که خدای تعالی موجودی پدید آورد که عیب و نقص از او به دور باشد یا انسانی بیافریند که گناه از او سر نزد. همانگونه که خداوند متعال ذوات مقدسه و نفوس طاهره‏ای را، در این جهان قرار داده که عصمت جزء لاینفک آنان می‏باشد و از هر گونه گناه و پلیدی به دور هستند:

انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا (1).

خداوند اراده فرموده که هرگونه پلیدی را از شما اهلبیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد.

صاحبان مجامع حدیثی و کتب رجال همگی بر این قولند که این مقام تنزیه که آیه‏ی مبارکه به آن اشعار دارد، در انحصار اصحاب کساء یعنی پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام قرار دارد.

اما شاهد هستیم که برخی از سیره نویسان [اهل تسنن] اخباری بیان می‏کنند که مادر داغدیده را به خنده وا می‏دارد و در حقیقت جز خرافه چیز دیگری نمی‏تواند باشد. و همینهاست که بیگانگان را مجال عیبجویی و طعنه زدن به دین می‏دهد. از جمله بیان می‏کنند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سن دو سالگی نزد بنی‏سعد (طائفه‏ی حلیمه‏ی سعدیه) با برخی از همسالان خود بودند که دو مرد با لباسهای سپید آمدند و در حالی که یکی از ایشان طشتی زرین و لبریز از برف با خود داشت، شکم و قلب ایشان را شکافتند و از آن، لخته خون سیاهی را که محل القاءات شیطان بود بیرون آوردند.

بعد از ذکر این خبر هم اظهار خوشحالی می‏کنند که خداوند به لطف و کرم خود پیامبر بزرگوار خویش را از این ماده‏ی فساد و گناه پاک کرده است!

اما من نمی‏دانم که چگونه این عمل جراحی بر روی وی که طفلی

صغیر بوده و تحمل درد و خونریزی را ندارد، انجام شده است؟! آیا در وسع قدرت الهی نبوده که ذاتی مقدس و پاک از پلیدی بیافریند که این تکه خون سیاه نیز – که از آن تعبیر به محل القاءات شیطان شده – در او نباشد؟!

چگونه چنین نباشد و حال آنکه خداوند حضرتش را از نور قدس خود آفریده و از جلال و کبریائی خود پدیدش آورده و او را از همه‏ی پیامبران خود برتر ساخته است! کما اینکه در حدیث از آن حضرت صلی الله علیه و آله وارد شده است:

ان الله خلقنی من صفوة نوره، و دعانی فأطعته:

به درستی که خداوند مرا از گزیده‏ی نور خود آفرید، و مرا خواند و من نیز پذیرای فرمانش شدم.

در این صورت آیا هیچ تصور می‏رود که در این نور اقدس کمترین نقص و کاستی باشد؟ خداوند منزه است از این امر، که او بس بلند مقام و بزرگ است.

تلک نفس عزت علی الله قدرا

فارتضاها لنفسه و اصطفاها

حاز من جوهر التقدس ذاتا

تاهت الأنبیاء فی معناها

لا تجل فی صفات أحمد فکرا

فهی الصورة التی لن تراها

این ذاتی است که نزد خداوند قدر و عزت بسیار دارد، پس او را برای خود پسندید و برگزید.

او از جوهر قدس به ذاتی دست یافت، که پیامبران در معنای آن حیران گشتند.

فکر خود را در صفات احمد مختار صلی الله علیه و آله به کار نینداز، که وی چهره‏ای دارد که هرگز حقیقت آن را نخواهی دید.

اما شگفت‏تر پاسخ «سبکی» به این معضل است که می‏گوید: خداوند می‏خواست پیامبرش را در ابتدا کامل بیافریند که نقصانی نسبت به خلق – حتی در این لخته خون – در او نباشد، چرا که این ماده در هر انسانی وجود دارد، لیکن بعد از آن وی را از این ماده‏ی فساد پاک ساخت!

عجبا از او که این لخته را از اجزاء بدن انسان می‏شمارد که فقدان آن

موجب نقصان در خلقت آدمی می‏شود! منزه است ساحت قدس پیامبر ما از این سخنان گزاف.

مزید بر آنکه خود وی اثبات نموده که حضرت محمد صلی الله علیه و آله ختنه شده تولد یافتند، و این نقصان نزد بشر آشکارتر است، زیرا آن ماده‏ی فساد قابل دیدن نباشد. در «سیره‏ی حلبی» (ج 1 ص 5) به این مطلب چنین پاسخ داده شده که آن حضرت در هنگام ولادت به این علت ختنه شده تولد یافته که عورت ایشان آشکار نشده و فرد محرمی آن را نبیند. اما این جواب، اشکال کم داشتن از دیگر مردم را رفع نمی‏سازد.

از این کلام معترضه بگذریم. به هر حال ثابت شد که امکان دارد خداوند نفوسی را بیافریند که پاک و منزه از پلیدی و معصوم از گناه باشند. این مقام همانگونه که گفتیم نسبت به حجج الهی واجب است، تا [حجیت آنان ثابت شده و] مردم به آنان هدایت جویند. اما در غیر آنان حتمیت ندارد و لزومی به وجوب آن نیست، اما از طرفی محال هم نمی‏باشد و ممکن است خدای تعالی به برخی انسانها، که یگانه‏ی روزگار خویش در تقوا و ایمانند، این منزلت را عنایت فرموده، آنان را پیشوا و اسوه‏ی افراد صالح پایین‏تر از خود قرار دهد؛ هر چند که آنان در درجه‏ای پائین‏تر از انبیا و اوصیا هستند، زیرا ایشان هر مقدار هم که به تفکر دائم و ذکر پیوسته و تصفیه و تزکیه دست یازند، به حدی که از طریق طاعت الهی خارج نشده و اصلا به سوی گناه کشیده نشوند، اما به هر حال نیازمند رهبری آسمانی هستند که موارد طاعت و عصیان و هدایت و گمراهی را بدانان بیاموزد؛ بر خلاف حجج الهی که راهبر بشر و دارای مقام واجب عصمت می‏باشند.

از این رو کسی که به حتم باید دارای عصمت باشد، مانند معصومین علیهم‏السلام، عصمت او عصمت استکفائیه است، و این کفایت و بی‏نیازی بدان خاطر است که او به سبب علم بسیار و بصیرت نافذی که خدای تعالی به وی ارزانی فرموده در زندگی مادی و معنوی خود – که مورد رضای خدا باشد – نیازمند فرد دیگری نیست. و اما آن پاکدل و صالحی که در سلوک و طاعت خود، احتیاج به افراد یاد شده دارد، عصمتش غیر استکفائیه است، و

این دو گروه هر چند که برخوردار از مقام عصمتند لیکن علاوه بر اختلاف مذکور، در مراتب علم و یقین نیز با یکدیگر متفاوتند.

با توجه به این سخنان، شگفت نیست اگر بگوییم قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام، بعد از آن که برخوردار از ذات مقدسی است که به دور از هر پلیدی می‏باشد، آراسته‏ی بدان مقام بلند است. و این نظرگاه بزرگ عالم شیعه شیخ محمد طه نجف قدس سره می‏باشد که در کتاب «اتقان المقال» ص 75 اظهار می‏دارد:

او مقامش بلندتر از آن است که در این مقال از او یاد شود، و بلکه مناسب است از او به هنگام ذکر ائمه‏ی معصومین – که تحیت الهی بر او و آنان باد – سخن رود.

همانگونه که مشاهده می‏شود، استاد نفرموده: «به هنگام ذکر بزرگمردان خاندان وحی» بلکه فرموده: به هنگام ذکر ائمه‏ی معصومین علیهم‏السلام«، و این نیست مگر بیانگر این امر که وی، قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام را، در جمله‏ی اهل بیت علیهم‏السلام و از آنان می‏داند.

علامه میرزا محمد علی اردوبادی نظر استاد فقید را تأیید کرده و در قصیده‏ی خود می‏سراید:

اجل عباس الکتاب و الهدی‏

و العلم و الدین و أصحاب العبا

عن أن یطیش سهمه فینثنی‏

و الاثم قد أثقل منه منکبا

لم نشترط فی ابن النبی عصمة

و لا نقول انه قد أذنبا

و لا أقول غیر ما قال به‏

»طه الامام» فی الرجال النجبا

فالفعل منه حجة کقوله‏

فی الکل یروی عن ذویه النقبا

عباس که عالم به قرآن، آگاه به طریق هدایت و علم و دین و منسوب به خمسه‏ی طیبه است؛ شأنش را بس والاتر از آن می‏دانم که تیری پرتاب نماید و به هدف ننشیند و یا کرداری از او سر زند و آلوده به گناه باشد. ما همانند زاده‏ی رسول خدا صلی الله علیه و آله (یعنی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) عصمت را در او شرط نمی‏دانیم، اما چنین نیست که بگوئیم گناهی از او

سرزده باشد. و نمی‏گوئیم درباره‏ی او غیر از آنچه استاد طه درباره‏ی مردان برگزیده گفته است. پس افعال صادره از او، مانند کلامش حجت است و تمامی سخنان خود را از خویشان برگزیده‏ی خود (ائمه علیهم‏السلام) نقل می‏کند.

این نظریه در مورد ابوالفضل سلام الله علیه را هیچیک از علمای شیعه که اهل تحقیق و دارای افکار بلند بوده، انکار نورزیده است، و ما از قصیده‏ی آیة الله العظمی شیخ محمد حسین اصفهانی قدس سره – که در فصل مدایح خواهد آمد – حقایق و ویژگیهایی از ابوالفضل علیه‏السلام را شاهدیم که او را به اوج عظمت و قدس و معنویت، و به مراتب والای عصمت می‏رساند.

دلیل دیگر بر عصمت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام سخن امام صادق علیه‏السلام است – و قبلا از آن یاد کردیم – که فرمودند:

خدا لعنت کند مردمی را که حرام الهی را نسبت به تو حلال شمردند و با کشتنت، حرمت اسلام را از میان بردند.

در اینجا مشخص است که حرمت اسلام با قتل هیچ مسلمانی هر چند که دارای عظمت شأن و برخوردار از مقام رفیعی در خدمت به اسلام باشد، از میان نمی‏رود و در این رابطه تنها معصوم است که این منزلت را در اختیار دارد. پس اگر عباس علیه‏السلام در علم و عمل همپای اهل بیت علیهم‏السلام نبود، نمی‏توانست شایسته‏ی آن خطاب شود. و این است معنی عصمت، منتها به صورت غیر واجب.

حدیث دیگر دال بر مقام عصمت ابوالفضل علیه‏السلام، همان سخن مذکور امام سجاد علیه‏السلام است که فرمودند:

و همانا برای عمویم عباس منزلتی است که در روز قیامت تمامی شهدا بر او غبطه خواهند خورد.

در اینجا نیز واضح است که کلمه‏ی شهدا، فردی چون علی‏اکبر علیه‏السلام را هم که در مورد عصمتش به تفصیل سخن گفتیم (2)، دربر می‏گیرد. حال باید

دید اگر عباس، معصوم نیست چگونه علی‏اکبر علیهماالسلام با مقام عصمت بر او غبطه می‏خورد؟ در صورتی که معصوم به فردی همانند خویش – تا چه رسد به دون خود – غبطه نمی‏خورد.

پس لاجرم باید اذعان نمود که عباس علیه‏السلام در برترین مرتبه‏ی عصمت نشسته و بر این اساس است که تمامی شهداء در روز قیامت، غیر از ائمه‏ی معصومین علیهم‏السلام، حتی علی‏اکبر علیه‏السلام و امثال او تمنای مقامش را می‏نمایند (3).


1) أحزاب، 33.

2) از جمله دلایل عصمت علی‏اکبر سخن امام حسین علیهماالسلام است آن هنگام که وی را به جبهه می‏فرستاد، که فرمود: «خدایا شاهد باش که من جوانی را به سویشان می‏فرستم که شبیه‏ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله در سیما و اندام و شیوه و رفتار و سخن و کلام می‏باشد«.

3) با توجه به فرمایش حضرت امام حسین در مورد حضرت علی‏اکبر علیهماالسلام به نظر می‏رسد در اینگونه موارد که برای ما مسلم نیست (برتری حضرت ابوالفضل از حضرت علی‏اکبر علیهماالسلام) اظهار نظر محل اشکال است. ناشر.