مسألهای که کاملا ممکن بوده و بر خداوند محال نیست این است که خدای تعالی موجودی پدید آورد که عیب و نقص از او به دور باشد یا انسانی بیافریند که گناه از او سر نزد. همانگونه که خداوند متعال ذوات مقدسه و نفوس طاهرهای را، در این جهان قرار داده که عصمت جزء لاینفک آنان میباشد و از هر گونه گناه و پلیدی به دور هستند:
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا (1).
خداوند اراده فرموده که هرگونه پلیدی را از شما اهلبیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد.
صاحبان مجامع حدیثی و کتب رجال همگی بر این قولند که این مقام تنزیه که آیهی مبارکه به آن اشعار دارد، در انحصار اصحاب کساء یعنی پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام قرار دارد.
اما شاهد هستیم که برخی از سیره نویسان [اهل تسنن] اخباری بیان میکنند که مادر داغدیده را به خنده وا میدارد و در حقیقت جز خرافه چیز دیگری نمیتواند باشد. و همینهاست که بیگانگان را مجال عیبجویی و طعنه زدن به دین میدهد. از جمله بیان میکنند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سن دو سالگی نزد بنیسعد (طائفهی حلیمهی سعدیه) با برخی از همسالان خود بودند که دو مرد با لباسهای سپید آمدند و در حالی که یکی از ایشان طشتی زرین و لبریز از برف با خود داشت، شکم و قلب ایشان را شکافتند و از آن، لخته خون سیاهی را که محل القاءات شیطان بود بیرون آوردند.
بعد از ذکر این خبر هم اظهار خوشحالی میکنند که خداوند به لطف و کرم خود پیامبر بزرگوار خویش را از این مادهی فساد و گناه پاک کرده است!
اما من نمیدانم که چگونه این عمل جراحی بر روی وی که طفلی
صغیر بوده و تحمل درد و خونریزی را ندارد، انجام شده است؟! آیا در وسع قدرت الهی نبوده که ذاتی مقدس و پاک از پلیدی بیافریند که این تکه خون سیاه نیز – که از آن تعبیر به محل القاءات شیطان شده – در او نباشد؟!
چگونه چنین نباشد و حال آنکه خداوند حضرتش را از نور قدس خود آفریده و از جلال و کبریائی خود پدیدش آورده و او را از همهی پیامبران خود برتر ساخته است! کما اینکه در حدیث از آن حضرت صلی الله علیه و آله وارد شده است:
ان الله خلقنی من صفوة نوره، و دعانی فأطعته:
به درستی که خداوند مرا از گزیدهی نور خود آفرید، و مرا خواند و من نیز پذیرای فرمانش شدم.
در این صورت آیا هیچ تصور میرود که در این نور اقدس کمترین نقص و کاستی باشد؟ خداوند منزه است از این امر، که او بس بلند مقام و بزرگ است.
تلک نفس عزت علی الله قدرا
فارتضاها لنفسه و اصطفاها
حاز من جوهر التقدس ذاتا
تاهت الأنبیاء فی معناها
لا تجل فی صفات أحمد فکرا
فهی الصورة التی لن تراها
این ذاتی است که نزد خداوند قدر و عزت بسیار دارد، پس او را برای خود پسندید و برگزید.
او از جوهر قدس به ذاتی دست یافت، که پیامبران در معنای آن حیران گشتند.
فکر خود را در صفات احمد مختار صلی الله علیه و آله به کار نینداز، که وی چهرهای دارد که هرگز حقیقت آن را نخواهی دید.
اما شگفتتر پاسخ «سبکی» به این معضل است که میگوید: خداوند میخواست پیامبرش را در ابتدا کامل بیافریند که نقصانی نسبت به خلق – حتی در این لخته خون – در او نباشد، چرا که این ماده در هر انسانی وجود دارد، لیکن بعد از آن وی را از این مادهی فساد پاک ساخت!
عجبا از او که این لخته را از اجزاء بدن انسان میشمارد که فقدان آن
موجب نقصان در خلقت آدمی میشود! منزه است ساحت قدس پیامبر ما از این سخنان گزاف.
مزید بر آنکه خود وی اثبات نموده که حضرت محمد صلی الله علیه و آله ختنه شده تولد یافتند، و این نقصان نزد بشر آشکارتر است، زیرا آن مادهی فساد قابل دیدن نباشد. در «سیرهی حلبی» (ج 1 ص 5) به این مطلب چنین پاسخ داده شده که آن حضرت در هنگام ولادت به این علت ختنه شده تولد یافته که عورت ایشان آشکار نشده و فرد محرمی آن را نبیند. اما این جواب، اشکال کم داشتن از دیگر مردم را رفع نمیسازد.
از این کلام معترضه بگذریم. به هر حال ثابت شد که امکان دارد خداوند نفوسی را بیافریند که پاک و منزه از پلیدی و معصوم از گناه باشند. این مقام همانگونه که گفتیم نسبت به حجج الهی واجب است، تا [حجیت آنان ثابت شده و] مردم به آنان هدایت جویند. اما در غیر آنان حتمیت ندارد و لزومی به وجوب آن نیست، اما از طرفی محال هم نمیباشد و ممکن است خدای تعالی به برخی انسانها، که یگانهی روزگار خویش در تقوا و ایمانند، این منزلت را عنایت فرموده، آنان را پیشوا و اسوهی افراد صالح پایینتر از خود قرار دهد؛ هر چند که آنان در درجهای پائینتر از انبیا و اوصیا هستند، زیرا ایشان هر مقدار هم که به تفکر دائم و ذکر پیوسته و تصفیه و تزکیه دست یازند، به حدی که از طریق طاعت الهی خارج نشده و اصلا به سوی گناه کشیده نشوند، اما به هر حال نیازمند رهبری آسمانی هستند که موارد طاعت و عصیان و هدایت و گمراهی را بدانان بیاموزد؛ بر خلاف حجج الهی که راهبر بشر و دارای مقام واجب عصمت میباشند.
از این رو کسی که به حتم باید دارای عصمت باشد، مانند معصومین علیهمالسلام، عصمت او عصمت استکفائیه است، و این کفایت و بینیازی بدان خاطر است که او به سبب علم بسیار و بصیرت نافذی که خدای تعالی به وی ارزانی فرموده در زندگی مادی و معنوی خود – که مورد رضای خدا باشد – نیازمند فرد دیگری نیست. و اما آن پاکدل و صالحی که در سلوک و طاعت خود، احتیاج به افراد یاد شده دارد، عصمتش غیر استکفائیه است، و
این دو گروه هر چند که برخوردار از مقام عصمتند لیکن علاوه بر اختلاف مذکور، در مراتب علم و یقین نیز با یکدیگر متفاوتند.
با توجه به این سخنان، شگفت نیست اگر بگوییم قمر بنیهاشم علیهالسلام، بعد از آن که برخوردار از ذات مقدسی است که به دور از هر پلیدی میباشد، آراستهی بدان مقام بلند است. و این نظرگاه بزرگ عالم شیعه شیخ محمد طه نجف قدس سره میباشد که در کتاب «اتقان المقال» ص 75 اظهار میدارد:
او مقامش بلندتر از آن است که در این مقال از او یاد شود، و بلکه مناسب است از او به هنگام ذکر ائمهی معصومین – که تحیت الهی بر او و آنان باد – سخن رود.
همانگونه که مشاهده میشود، استاد نفرموده: «به هنگام ذکر بزرگمردان خاندان وحی» بلکه فرموده: به هنگام ذکر ائمهی معصومین علیهمالسلام«، و این نیست مگر بیانگر این امر که وی، قمر بنیهاشم علیهالسلام را، در جملهی اهل بیت علیهمالسلام و از آنان میداند.
علامه میرزا محمد علی اردوبادی نظر استاد فقید را تأیید کرده و در قصیدهی خود میسراید:
اجل عباس الکتاب و الهدی
و العلم و الدین و أصحاب العبا
عن أن یطیش سهمه فینثنی
و الاثم قد أثقل منه منکبا
لم نشترط فی ابن النبی عصمة
و لا نقول انه قد أذنبا
و لا أقول غیر ما قال به
»طه الامام» فی الرجال النجبا
فالفعل منه حجة کقوله
فی الکل یروی عن ذویه النقبا
عباس که عالم به قرآن، آگاه به طریق هدایت و علم و دین و منسوب به خمسهی طیبه است؛ شأنش را بس والاتر از آن میدانم که تیری پرتاب نماید و به هدف ننشیند و یا کرداری از او سر زند و آلوده به گناه باشد. ما همانند زادهی رسول خدا صلی الله علیه و آله (یعنی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) عصمت را در او شرط نمیدانیم، اما چنین نیست که بگوئیم گناهی از او
سرزده باشد. و نمیگوئیم دربارهی او غیر از آنچه استاد طه دربارهی مردان برگزیده گفته است. پس افعال صادره از او، مانند کلامش حجت است و تمامی سخنان خود را از خویشان برگزیدهی خود (ائمه علیهمالسلام) نقل میکند.
این نظریه در مورد ابوالفضل سلام الله علیه را هیچیک از علمای شیعه که اهل تحقیق و دارای افکار بلند بوده، انکار نورزیده است، و ما از قصیدهی آیة الله العظمی شیخ محمد حسین اصفهانی قدس سره – که در فصل مدایح خواهد آمد – حقایق و ویژگیهایی از ابوالفضل علیهالسلام را شاهدیم که او را به اوج عظمت و قدس و معنویت، و به مراتب والای عصمت میرساند.
دلیل دیگر بر عصمت قمر بنیهاشم علیهالسلام سخن امام صادق علیهالسلام است – و قبلا از آن یاد کردیم – که فرمودند:
خدا لعنت کند مردمی را که حرام الهی را نسبت به تو حلال شمردند و با کشتنت، حرمت اسلام را از میان بردند.
در اینجا مشخص است که حرمت اسلام با قتل هیچ مسلمانی هر چند که دارای عظمت شأن و برخوردار از مقام رفیعی در خدمت به اسلام باشد، از میان نمیرود و در این رابطه تنها معصوم است که این منزلت را در اختیار دارد. پس اگر عباس علیهالسلام در علم و عمل همپای اهل بیت علیهمالسلام نبود، نمیتوانست شایستهی آن خطاب شود. و این است معنی عصمت، منتها به صورت غیر واجب.
حدیث دیگر دال بر مقام عصمت ابوالفضل علیهالسلام، همان سخن مذکور امام سجاد علیهالسلام است که فرمودند:
و همانا برای عمویم عباس منزلتی است که در روز قیامت تمامی شهدا بر او غبطه خواهند خورد.
در اینجا نیز واضح است که کلمهی شهدا، فردی چون علیاکبر علیهالسلام را هم که در مورد عصمتش به تفصیل سخن گفتیم (2)، دربر میگیرد. حال باید
دید اگر عباس، معصوم نیست چگونه علیاکبر علیهماالسلام با مقام عصمت بر او غبطه میخورد؟ در صورتی که معصوم به فردی همانند خویش – تا چه رسد به دون خود – غبطه نمیخورد.
پس لاجرم باید اذعان نمود که عباس علیهالسلام در برترین مرتبهی عصمت نشسته و بر این اساس است که تمامی شهداء در روز قیامت، غیر از ائمهی معصومین علیهمالسلام، حتی علیاکبر علیهالسلام و امثال او تمنای مقامش را مینمایند (3).
1) أحزاب، 33.
2) از جمله دلایل عصمت علیاکبر سخن امام حسین علیهماالسلام است آن هنگام که وی را به جبهه میفرستاد، که فرمود: «خدایا شاهد باش که من جوانی را به سویشان میفرستم که شبیهترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله در سیما و اندام و شیوه و رفتار و سخن و کلام میباشد«.
3) با توجه به فرمایش حضرت امام حسین در مورد حضرت علیاکبر علیهماالسلام به نظر میرسد در اینگونه موارد که برای ما مسلم نیست (برتری حضرت ابوالفضل از حضرت علیاکبر علیهماالسلام) اظهار نظر محل اشکال است. ناشر.