جنگجوی شجاع دیگری به نام «عبدالله بن عقبه غنوی» به
میدان عباس علیهالسلام آمد، حضرت عباس علیهالسلام پدر او را میشناخت، خطاب به او فرمود: «تو نمیدانستی که در میدان با من روبرو میشوی، برگرد، و خود را به کشتن نده، به خاطر احسانی که پدرم به پدرت نموده، دست از جنگ بردار، و میدان را ترک کن.«
او بر حمله اصرار میورزید، و به نصایح مهرانگیز عباس علیهالسلام گوش نکرد، چند بار حمله و درگیری رخ داد، عباس علیهالسلام همچنان از کشتن او دریغ میورزید، سرانجام عبدالله خود را در برابر عباس علیهالسلام خسته و ناتوان یافت، با اینکه لحظات قبل به خاطر خجالت و شرم، به پایگاه خود باز نمیگشت، این بار به سوی لشکر خود گریخت، عباس علیهالسلام با جوانمردی خاصی (در این مورد که وضع عبدالله اقتضای آن را داشت) او را تعقیب نکرد، و به این ترتیب عبدالله چون روباهی از چنگ شیر، جهید و گریخت و جانش را از مهلکه نجات داد. (1).
1) اقتباس از همان مدرک.