جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

طلوعی غروب آفرین

زمان مطالعه: 2 دقیقه

خورشید هفتمین روز محرم تازه طلوع کرده بود که غروب مردانگی و مروت سپاه عمر سعد را فراگرفت. پلید سیرتان روبه صفت، فرات را به محاصره درآوردند. شمشیرهای آخته و نیزه‏ها در کنار هم قرار گرفت و همگان گوش به فرمان دادند که:

– قطره‏ای آب به سپاه حسین و خاندان او نرسد تا….

آری، هنوز صدای چکاچک شمشیرها و نیزه‏ها گوشها را نمی‏آزرد که تیر دشمنی و مبارزه به سوی خیمه‏های حسینی پرتاب شد. این عمل ناجوانمردانه چون خنجری روان حسین و عباس علیه‏السلام را مجروح ساخت؛ جراحتی که صدای العطش کودکان و جگرهای تشنه‏ی زنان بر سوزش و دردش می‏افزود.

ناگهان نگاه امام حسین علیه‏السلام به سوی عباس علیه‏السلام روانه شد و با تأملی بصیرت بخش مأموریت آب آوردن از شریعه را به وی سپرد. سی سوار و بیست پیاده همراه عباس حرکت کردند و با بیست مشک راهی «مشرعه‏ی» فرات شدند.

نافع بن هلال پیشاپیش می‏رفت تا راه را برای دیگران گشوده، مسیر را هموار سازد و عباس، خوشحال از این مأموریت، بسان شیری غران، سپاه دشمن و سربازان فرات را کنار می‏زد و به آب نزدیک می‏شد.

عمرو بن حجاج، که سر دسته‏ی مأموران محافظ آب بود، پیش آمد تا

نافع را تحت تأثیر قرار دهد و همرنگ خود کند، گفت: به چه کار آمده‏ای؟

– آمده‏ایم آبی که ما را از آن بازداشته‏ای بنوشیم.

– بنوش، گوارایت باد.

نگاه و کلام عمرو بوی نفاق و رنگ جدایی داشت و هاله‏ای از کینه و دشمنی به خود گرفته بود، اما نافع زیرکتر از او بود. نگاه او را نشانه گرفت و ادامه داد: نه؛ به خدا قسم، در حالی که حسین علیه‏السلام و خاندان اصحابش، در مقابل چشمان تو در تشنگی به سر می‏برند، قطره‏ای از آن را نمی‏نوشم.

عمرو سری از خیره‏سری تکان داد و گفت:

– نه، برای آنان نمی‏شود. ما را گذاشته‏اند که آب اینجا باشد و قطره‏ای از آن به حسین و اصحابش نرسد.

ناگاه عباس علیه‏السلام همراه با دلاوران پاکدل به سوی شریعه یورش بردند و مشکها را لبالب از آب کردند. رشادت چشمگیر ابوالفضل راه هرگونه تدبیر را بر دشمن بست و آنان را متحیر ساخت. سرانجام مشکها با قامتی برافراشته در خیمه‏ها آرام یافته و تمامی تشنگان از دست سخاوت و دلیری عباس سیراب شدند. از آن روز لقب «سقا» بر بلندای وجود ابوالفضل علیه‏السلام چون نشانی درخشان نمایان شد و همگی او را لایق این عنوان شمردند (1).


1) انساب الاشراف، ج 1، ق 1؛ سردار کربلا، ص 284؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 169 – 166.