قهرمان بیباک دیگری به نام «صفوان بن ابطح» سوار بر اسب از سپاه عمر سعد، نعره زنان خارج شد، او در سنگ اندازی و نیزه افکنی، مهارت عجیبی داشت، در حالی که رجز میخواند به
میدان حضرت ابوالفضل علیهالسلام آمد، آمادهی حمله شد، در این هنگام خم شد و از میان خرجین خود سنگ بزرگی بیرون آورد و آن را به شدت به سوی حضرت عباس علیهالسلام افکند، حضرت عباس علیهالسلام با سرعت سرش را خم کرد، و سنگ از بالای سر آن حضرت به پشت سرش افتاد. در این هنگام حضرت عباس علیهالسلام با شمشیر به صفوان حمله کرد، چنان به دست او زد، که دستش قطع شده و آویزان گردید، صفوان نیزهی محکم و بلند خود را به سوی عباس علیهالسلام حواله کرد، عباس علیهالسلام با شمشمیر خود بر کمر نیزه او زد، به طوری که نیزه او دونصف شد.
صفوان با اینکه بر اثر از کار افتادن دست راستش، و ریختن خون زیاد از بدنش، خسته و ناتوان شده بود، با این حال به عباس علیهالسلام حمله میکرد.
عباس علیهالسلام به او فرمود: «ای مرد شجاع به خانهات برگرد، و به درمان دستت بپرداز.»
ولی او همچنان به حمله کردن اصرار میورزید، و از بازگشت به سوی قوم خود خجالت میکشید، جوانمردی حضرت عباس علیهالسلام نیز باعث شد که از کشتن شخص مجروحی امتناع ورزید، سرانجام عباس علیهالسلام او را رها کرد، و به انبوه لشکر دشمن حمله نمود، و بسیاری از دشمنان را به هلاکت رسانید. (1).
1) اقتباس از کتاب همیاران حضرت اباعبدالله علیهالسلام از: احمد سیاح، ص 24.