خورشید روز عاشورا از افق خونین کربلا طلوع میکرد، در حالی که صحرای نینوا پوشیده از شمشیرهای بران و نیزههای لرزان بود. شفق گلگون بود و فلق، بغض غم در خود پنهان کرده بود.
امام حسین علیهالسلام نگاهی به اطراف کرد و در آغازین سخن خویش لب به موعظه گشود، قرآن بر سر گذارد و دستان خود را به دعا برداشت، (1) خطبهای خدایی خواند و علت آمدنش را برای مردم بیان کرد. هنوز
واژههای دردآلود حضرت پایان نیافته بود که شیون زنان و کودکان آغاز شد.
امام پور دلبند خود علیاکبر و همراز و همرزم خود عباس علیهالسلام را نزد آنان فرستاد و فرمود:
آنان را آرام کنید؛ به جان خودم قسم، گریهشان بیش از این خواهد بود. (2).
بیوفایی کوفیان و فریاد آزادگی حسین و حسینیان بخشی از سخنان حضرت بود؛ آنجا که در خطبهای دیگر تمامی یزیدیان را خطاب قرار داد و فرمود:
ناپاک پلیدزاده – ابنزیاد – مرا میان دو راه قرار داده است: جنگ و شهادت یا زندگی و ذلت. ما هرگز تن به ذلت نمیدهیم، ذلت از ما دور است. خدا، پیامبر او و آزادمردان چنین شیوهای را بر ما نمیپسندند؛ هرگز اطاعت از ناکسان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح نمیدهیم…. (3).
واژههای حماسی امام آیههای دلاوری، مردانگی و شهادت در کتاب وجود اصحاب بود و برخی از سپید سیرتان دشمن را «حریت» و آزادگی بخشید.
ساعتی بعد سی و دو سوار و چهل نفر پیاده به فرماندهی سپهسالار کربلا ابوالفضل علیهالسلام استقامت چشمگیر و عزم بیمانند خود را به نمایش
گذاردند و پس از شروع جنگ توسط یزیدیان، پیکر پلید آنان را با خاک ذلت و خواری آشنا کردند (4).
بلندای عزم و ایمان اصحاب امام حسین علیهالسلام امان از دشمن گرفته بود. همگان انگشت تعجب بر دهان گذارده، از همای همت و امواج عظمت 72 نفر در تحیر مانده بودند. کشتههای انبوه سپاه پسر سعد آنان را بر آن داشت تا مبارزهی تن به تن آغاز کنند. اما در این نبرد همچون روباهی ترسان از برابر شیران ژیان فرار میکردند، تا آنکه به ناجوانمردی روی آورده، با نیزه، تیر، سنگ و شمشیر، پیکر پاک دلیر مردان حسینی را هدف گرفتند و شاد و سرمست، قهقههی پیروزی سر دادند!
این حوادث تلخ و اندوهبار، روان عباس علیهالسلام را میآزرد. او تمامی صحنهها را از نظر میگذراند و همراه با یاری سپاهیان امام علیهالسلام آرزوی لحظهای سرنگونی علم را بر دلهای دشمن مینهاد، همچنان میغرید و همیشه در کنار حجت خدا و امام زمان خود میخروشید. او بخوبی میدانست که واژگونی علم، شکست سپاه را به دنبال دارد و بر پایی آن نشان از برقراری کار و پیکار سپاه نور و ظلمت خواهد بود. پس در برافراشته داشتن رمز استحکام سپاه حق میکوشید.
1) ر. ک: تاریخ ابنعساکر، ج 13، ص 14، زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 181 – 180.
2) تاریخ طبری، ج 4، ص 322؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 182 – 181.
3) نفس المهموم، ص 247 – 246؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7.
4) حیاة الامام الحسین علیهالسلام، ج 2، ص 203؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 193.