جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صبح سرخ

زمان مطالعه: 2 دقیقه

خورشید روز عاشورا از افق خونین کربلا طلوع می‏کرد، در حالی که صحرای نینوا پوشیده از شمشیرهای بران و نیزه‏های لرزان بود. شفق گلگون بود و فلق، بغض غم در خود پنهان کرده بود.

امام حسین علیه‏السلام نگاهی به اطراف کرد و در آغازین سخن خویش لب به موعظه گشود، قرآن بر سر گذارد و دستان خود را به دعا برداشت، (1) خطبه‏ای خدایی خواند و علت آمدنش را برای مردم بیان کرد. هنوز

واژه‏های دردآلود حضرت پایان نیافته بود که شیون زنان و کودکان آغاز شد.

امام پور دلبند خود علی‏اکبر و همراز و همرزم خود عباس علیه‏السلام را نزد آنان فرستاد و فرمود:

آنان را آرام کنید؛ به جان خودم قسم، گریه‏شان بیش از این خواهد بود. (2).

بی‏وفایی کوفیان و فریاد آزادگی حسین و حسینیان بخشی از سخنان حضرت بود؛ آنجا که در خطبه‏ای دیگر تمامی یزیدیان را خطاب قرار داد و فرمود:

ناپاک پلیدزاده – ابن‏زیاد – مرا میان دو راه قرار داده است: جنگ و شهادت یا زندگی و ذلت. ما هرگز تن به ذلت نمی‏دهیم، ذلت از ما دور است. خدا، پیامبر او و آزادمردان چنین شیوه‏ای را بر ما نمی‏پسندند؛ هرگز اطاعت از ناکسان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح نمی‏دهیم…. (3).

واژه‏های حماسی امام آیه‏های دلاوری، مردانگی و شهادت در کتاب وجود اصحاب بود و برخی از سپید سیرتان دشمن را «حریت» و آزادگی بخشید.

ساعتی بعد سی و دو سوار و چهل نفر پیاده به فرماندهی سپهسالار کربلا ابوالفضل علیه‏السلام استقامت چشمگیر و عزم بی‏مانند خود را به نمایش

گذاردند و پس از شروع جنگ توسط یزیدیان، پیکر پلید آنان را با خاک ذلت و خواری آشنا کردند (4).

بلندای عزم و ایمان اصحاب امام حسین علیه‏السلام امان از دشمن گرفته بود. همگان انگشت تعجب بر دهان گذارده، از همای همت و امواج عظمت 72 نفر در تحیر مانده بودند. کشته‏های انبوه سپاه پسر سعد آنان را بر آن داشت تا مبارزه‏ی تن به تن آغاز کنند. اما در این نبرد همچون روباهی ترسان از برابر شیران ژیان فرار می‏کردند، تا آنکه به ناجوانمردی روی آورده، با نیزه، تیر، سنگ و شمشیر، پیکر پاک دلیر مردان حسینی را هدف گرفتند و شاد و سرمست، قهقهه‏ی پیروزی سر دادند!

این حوادث تلخ و اندوهبار، روان عباس علیه‏السلام را می‏آزرد. او تمامی صحنه‏ها را از نظر می‏گذراند و همراه با یاری سپاهیان امام علیه‏السلام آرزوی لحظه‏ای سرنگونی علم را بر دلهای دشمن می‏نهاد، همچنان می‏غرید و همیشه در کنار حجت خدا و امام زمان خود می‏خروشید. او بخوبی می‏دانست که واژگونی علم، شکست سپاه را به دنبال دارد و بر پایی آن نشان از برقراری کار و پیکار سپاه نور و ظلمت خواهد بود. پس در برافراشته داشتن رمز استحکام سپاه حق می‏کوشید.


1) ر. ک: تاریخ ابن‏عساکر، ج 13، ص 14، زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 181 – 180.

2) تاریخ طبری، ج 4، ص 322؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 182 – 181.

3) نفس المهموم، ص 247 – 246؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7.

4) حیاة الامام الحسین علیه‏السلام، ج 2، ص 203؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 193.