مثنوی مقامات الابرار، دفتر چهارم روضة الشهداء، آیةالله شیخ محمد حسین آیتی بیرجندی چاپ اول، تهران، 1337 ه. ش صفحه 389.
چون نماندی در معسکر (1) کس بجا
غیر فرزندان شاه مرتضی
تاخت در میدان رزم و پر دلی
ذوالعلا بوبکر (2) فرزند علی
تاخت در میدان و میگفت آن فتی
همان منم شبل علی مرتضی
قصر فخر مرتضی باشد بلند
هاشمیین را مقامی ارجمند
و این حسین سبط نبی مرسل است
پایهی قدرش زگردون اطول است
جان فدایش در اخوت میکنم
نصرت از روی مروت میکنم
–
از پی اعوان و اخوان سعید
نوبت ماه بنیهاشم رسید
قهرمان ماء و طین عباس راد
صاحب مجد و علا باب المراد
ذوالمناقب صاحب سیف و قلم
بلکه در لوح و قلم صاحب علم
میر میران وغا (3) یک بیشه شیر
شیر شیران، بر همه میران امیر
چون زره پوشیده یک الوند کوه
چون که بخروشید بحری با شکوه
الغرض بر بست با همت میان
خواست رخصت در نبرد کوفیان
سینهام، شاها! دگر آمد به تنگ
در جهان دیگر نمیخواهم درنگ
رخصتم ده بر کشم تیغ و سنان
تا بگیرم انتقام از دشمنان
یا تنم افتد به میدان خون فشان
یا براندازم از این دونان نشان
شاه گفتش: ای تو پور مرتضی
ساقی کوثر خداوند قضا
جنگ را بگذار و آبی کن به دست
کاین زنان را از عطش بس زحمت است
و این سقایت (4) اندرین صحرا تو راست
ناید این تشریف بر کس جز تو راست
این سقایت منصب عباس بود
زان فخارش در حرم بر ناس بود
داد ازین رو مرتضی میر عرب
نام عباس و ابوالفضلت لقب
نام عم و کنیتش را میبری
منصبش را هم تو اکنون در خوری
در قیامت هم سقایت مر تو راست
باشد این تشریف بر قد تو راست
تا چنین فرمان رسید از شهریار
وی بر اسب کوه پیکر شد سوار
سوی میدان تاخت با مشکی به دوش
تیغ در دست و چو رعد اندر خروش
چشم دشمن تا بدان تن اوفتاد
لرزه بر اعضای دشمن اوفتاد
بانگ زد بر لشکر طغیان عمر
الحذر ثم الحذر ثم الحذر
ای گروه! این شیر فرزند علی است
شیر حق را وارث اندر پر دلی است
مقصدش آب است، دارد این شتاب
تا رساند در حرم مشکی زآب
هان! نه بگذارید کو آبی برد
ورنه صفهای شما بر هم درد
گر برد آبی بسوی خیمه گاه
زندگی بر ما حرام است، ای سپاه
دست زد بر قبضهی تیغ جدید
در حدیدش انما بأس شدید(5).
صف شکافی کرد داخل شد به شط
راند در شط اسب را مانند بط
دست برد و غرفهای (6) زآب روان
تا که نوشد، برد نزدیک دهان
آمدش ناگه زکام شاه یاد
هیچ دل از یاد او خالی مباد
ریخت آب و آمد از مشروع برون
غرق آب و غرق آهن، غرق خون
در رجز میخواندی آن فرخنده لب
این مضامین را به گفتار عرب
لااهاب الموت لما ان زقی
کی اواری فیالمصالیت لقی
ولنفس المصطفی نفسی وقا
و انا العباس اغدو بالسقا (7).
پر بر آورده تنش چون شاهباز
بس رسیدش تیرهای جانگداز
بس جراحت بر تنش بیحد رسید
هر که دیدش غیر خون چیزی ندید
همتش بر حفظ مشک و آب بود
آبرویش آب در احباب بود
با همه همت که صرف آب داشت
با شهامت تیغ در لشکر گذاشت
کشت از آن بی ملتان هشتاد تن
جمله از فرسان و شجعان (8) کهن
بانگ بر زد ابن سعد رو سیاه
حمله آریدش زهر سو ای سپاه
لشکر از هر سو به سویش تاختند
تا که دست راستش انداختند
مشک را افکند اندر دوش چپ
تیغ میزد ابن قتال العرب
گر جدا گردید دست راستم
بر ندارم دست تا بر جا استم
تا حمایتها کنم از دین خویش
و از امام صادق فرخنده کیش
سبط احمد در همه روی زمین
الحسین الطاهر الطهر الامین
دور او را بگرفته لشکر همچو سیل
دست چپ انداختش ابن طفیل
باز بند مشک در گردن فکند
با زبان حال گفتی با سمند(9).
کای سمند! ای اشهب (10) فرخنده گام
راه چندی نیست دیگر تا خیام
کودکان را وعده دادم از صواب
چشم بر راهند اکنون بهر آب
آرزوئی نیستم جز این به دل
نزد آن طفلان نگردم من خجل
اصغر بیشیر از سوز عطش
در میان گاهواره کرده غش
ناگهان تیری شد از شست قضا
ریخت آب و آبرویش بر ثری (11).
لاجرم حیران شد و باز ایستاد
لب به استهزاش ملعونی گشاد
کای جوان شهسوار ارجمند
در کجا افتادت آن دست بلند؟!
دست برد و زد عمودی آهنین
بر سرش کافتاد از زین بر زمین
با تذلل کرد رو سوی خیام
بر تو باد ای شاه خوبان السلام
ای برادر! مرغ روحم پر فشاند
رفتم و دستم به دامان تو ماند
پس بیامد خسرو ایزد پرست
با دلی غمگین به بالینش نشست
چشم بگشا سوی من ای جان من!
بهر تسکین دل سوزان من
تا تو غلتیدی به خاک ای رو سفید
پشت من بشکست و قطعم شد امید
دشمنان را بود دیشب صد هراس
چون حرم را بود با تیغ تو پاس
لیک امشب از هراس دشمنان
خواب ناید خود به چشم این زنان
خواست بردارد برد سوی حرم
نازنین جسم برادر از کرم
هر کجا بر داشت عضوی نازنین
عضو دیگر ماند بر روی زمین
الغرض بر بردنش قدرت نداشت
رفت و با حسرت برادر را گذاشت
در حدیث آمد که آن میر صبور
دولتی دادش خداوند شکور
در ریاض و گلشن دارالبها (12).
کش شهیدان میبرندش غبطهها
از دو دستش در عوض دادش دو بال
کو کند پرواز با فر و جمال
با ملایک میپرد در هر طرف
در بهشت خلد فی اعلی الغرف (13).
جعفر طیار و این نیکو سرشت
در شهیداناند طاووس بهشت
1) معسکر: اردوگاه لشکر.
2) بوبکر: محمد اصغر مکنی به ابوبکر که با برادر خود عبدالله هر دو در کربلا شهید شدند. این دو فرزند علی (علیهالسلام) از لیلی بنت مسعود دارمیه بودهاند. / رک: منتهی الآمال، در ذکر اولاد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) صفحه 185.
3) وغا: جنگ.
4) سقایت: آب دادن.
5) اشاره دارد به آیهی شریفهی: (حدید / 25(.
6) غرفه: یک کف آب، آبی که در کف دست جا شود.
7) ابیات و رجزهای حضرت ابوالفضل بدین صورت هم نقل شده است: لا أرهب الموت اذالموت زقاحتی اداری فی المصالیت لقانفسی لنفس المصطفی الطهر وقاانی انا العباس اغدو بالسقاو لا اخاف الشر یوم الملتقی (منتهی الامال، باب پنجم، صفحهی 97(. من از مرگ هراسی به دل راه نمیدهم هرگاه پدیدار شود تا شمشیر خود را در بدنهای کمر بستههای جنگ فرو برم. جانم فدای جان مصطفی، پیامبر پاک و پاکیزه باد! من عباس [بن علی] هستم که برای آب رساندن به تشنگان حرم بر میخیزم و هرگز در روز برخورد و ملاقات با دژخیمان هراس و بیمی ندارم.
8) فرسان (جمع فارس) شجعان (جمع شجاع(: سوارکاران پهلوان و دلاوران.
9) سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی بود.
10) اشهب: اسب خاکستری رنگ – خنگ.
11) ثری: خاک، زمین.
12) دارالبها: بهشت.
13) اعلی الغرف: در بالاترین غرفههای بهشت.