جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شمشیر پیدا می‏شود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مؤلف «دارالسلام» آورده است:

روزی، جماعتی از اعراب برای زیارت به حرم مطهر حضرت عباس علیه‏السلام می‏آیند، یکی از آنان در حرم متوجه می‏شود که شمشیر خود را باز نکرده است. چون این امر را بی‏ادبی می‏دانست، زود شمشیر را باز کرده و در زیر فرش پنهان می‏کند. در موقع بیرون رفتن، موج جمعیت او را بیرون برده و یادش می‏رود که شمشیر را بردارد. به منزل که می‏رسد، متوجه قضیه می‏گردد و به حرم برمی‏گردد. در حرم می‏بیند شمشیر در جای خود نیست. متوحش شده توجهی به حضرت ابوالفضل علیه‏السلام می‏کند و می‏گوید: شما خود می‏دانید که من ادب ورزیدم و شمشیر را در اینجا که جای امنی بود گذاشتم.

حالا هم آن را از خود شما می‏خواهم. سپس، از خستگی زیاد به خواب می‏رود.

در عالم خواب، گوینده‏ای به او می‏گوید: شمشیر تو را فلان شخص برداشته و به خانه برده است، برو از خانه‏ی او بردار «و لا تفش سره» ولی سر او را فاش مکن! چون بیدار می‏شود به در خانه‏ی آن عرب می‏رود و می‏بیند خود او در خانه نیست، لذا شمشیر خود را برمی‏دارد و بیرون می‏رود.