جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شمشیر قمر بنی‏هاشم پیشاپیش لشگر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

دانشمند محقق و نویسنده‏ی توانا، محمدعلی حومانی لبنانی، در جلد 1، صفحه‏ی 289 از کتاب دین و تمدن می‏نویسد:

33. احمد حلمی مجاهد، رئیس حکومت فلسطین در زمان عثمانی، می‏گوید: در جنگ جهانی اول، لشکر ما در عراق از ارتش بریتانیا شکست خورد و ما عقب‏نشینی کردیم و پناه به شهر سلمان پاک (مدائن) بردیم که نزدیک بغداد واقع شده است.

لشکر انگلستان نیز در «کوت الاماره» پناه گرفتند. سپس جماعتی از انگلیسی‏ها مهیا شدند که ما را از بین ببرند. جمعیت ما بیش از چهار هزار نفر نبود و ما در انتظار رسیدن نیروهای کمکی بودیم تا ما را نجات بدهد. زیرا قوای دشمن با سلاح‏های جنگی جدید ما را می‏کوبیدند و ما از نظر تجهیزات جنگی آمادگی رزم با آنان را نداشتیم.

فرمانده‏ی ما، نورالدین ترکی، از ترس هجوم ناگهانی دشمن خواب نداشت و من هم همانند او بودم. هر دو سخت‏ترین روزها را طی می‏کردیم و هر لحظه انتظار حمله‏ی ناگهانی دشمن و تار و مار شدن قوای خود به سر می‏بردیم. یک روز فرمانده (نورالدین ترکی) مرا نزد خود احضار کرد و چون با وی ملاقات کردم، او صورت تلگرافی را به من نشان داد که از فرمانده‏ی کربلا رسیده و مضمون آن چنین بود که: مرجع اعلای اسلامی شیعه در عراق، حضرت آیت‏الله آقای سید اسماعیل صدر «قدس سره» (متوفی سال 1338 هجری قمری(، شهید بزرگوار حضرت عباس بن علی بن ابی‏طالب علیهم‏السلام پرچمدار برادرش امام حسین بن علی علیهماالسلام را در روز عاشورا خواب دیده که خطاب به وی (یعنی خطاب به صدر) فرموده است: این شمشیری که بالای ضریح من آویزان است بردار و برای نورالدین فرمانده لشکر بفرست تا با این شمشیر به دشمن حمله برد، زود است که لشکر شما پیروز بشود.

حلمی می‏گوید: نورالدین ترکی تلگراف را به دست من داد و رأی مرا درخواست کرد. در چهره‏ی او (نورالدین) خواندم که این امر را سبک گرفته است. زیرا عقیده‏اش این بود که اکنون، زمان جنگ است نه دعا و افسونگری!

می‏گوید به وی گفتم: من معتقدم که این بزرگ‏ترین عامل معنوی پیروزی ما بر دشمن است که می‏خواهد همه‏ی اینها را از بین ببرد و سبب می‏شود که عشایر نیز در این

جنگ قویا به ما کمک کنند وقتی سخن من بدینجا رسد، او لبخندی زد و سپس گفت: بسیار خوب، آنچه را می‏خواهی انجام ده.

با موافقت نورالدین، صورت تلگراف سید صدر را در میان عشایر پخش کرده و فردای آن روز هجوم را آغاز نمودیم. شمشیر حضرت قمر بنی‏هاشم، ابوالفضل العباس علیه‏السلام را با احترامی خاص در جلوی لشکر قرار دادیم و ارتش و عشایر منطقه در پشت سر آن به حرکت درآمدند.

لشکر انگلیس نیز، در حالی که تمام وسایل جنگی مانند توپ و تانک و تفنگ را همراه داشته و از نهر دجله هم کشتی‏های جنگی آنها را کمک می‏کردند، به ما حمله‏ور شدند.

در عین حال به خدا قسم، هنگام درگیری دیدیم هر سربازی از ما در حمله به دشمن همانند یک لشکر عمل می‏کند. فریادهای الله اکبر عز نصره در فضا پیچیده بود به گونه‏ای که خیال می‏کردیم آسمان به زمین آمده است! جنگ و درگیری چهار روز به طول انجامید و در نهایت، حتی یک سرباز از قشون بریتانیا نماند که به کوت برگردد تا خبر شکست را به گوش آنها برساند!

حمله را ادامه دادیم و پس از آن به زودی به ما کمک رسید و ما پیروز شدیم. پس از آن تاریخ، همیشه در این فکر بوده‏ام که این فتح ناشی از عنایات حضرت قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس علیه‏السلام شهید کربلا بوده است.