11- دوست عزیزم جناب آقای محمد امیر معظمی قزوینی میگفت:
در ایام هدم قبور ائمهی بقیع علیهمالسلام در هشتم شوال المکرم سال 1423 قمری تصادف کردم و هر دو پایم شکست. بعد از چند روزی چند نفر از رفقا همانند جناب آقای سید علی حائری طبسی، فرزند خطیب توانا حجتالاسلام و المسلمین حاج سید محمد باقر (حسین) حائری طبسی و اخویزاده مکرم مرحوم آیتالله حاج سید محمد علی حائری طبسی قدس سره امام جمعه سابق شهرستان طبس آمدند و گفتند: بیا تا با هم به حسینیه کربلاییهای مقیم قم (1) برویم، فلان مداح معروف را دعوت کردهایم.
من گفتم: نمیتوانیم با این پایم با شما بروم.
بالاخره از آنها اصرار و از من رد، که نمیتوانم، پایم شکسته است. آخرالأمر مرا با تاکسی تلفنی بردند.
در پایان مجلس وقتی جمعیت پیراهن را از بدن بیرون آوردند تا سینهزنی نمایند من هم بلند شدم و به دیوار تکیه دادم و سینه زدم، در حالی که جمعیت صدای: یا اباالفضل! بلند کرده و سینه میزدند، ناگاه احساس کردم که هر دو پایم خوب شد، و وقتی به منزل برگشتم، مادرم به من گفت: تو با دو عصا رفتی، چرا الآن بیعصا آمدی؟
من قضیه را برای مادرم نقل کردم.
1) مؤسس: مرحوم آیةالله حاج سید محمدعلی حائری طبسی قدس سره.