کرامت ذیل از عالم بزرگوار نوکر بااخلاص حضرت اباعبدالله امام حسین علیهالسلام جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج سید ابوالفضل یثربی قمی، زبان گویای حوزه علمیه قم نقل شده. وی در ضمن نامهای این گونه نگاشته است:
محضر حضرت حجةالاسلام و المسلمین جناب آقای ربانی خلخالی
اینجانب سید ابوالفضل یثربی در باب توسلات به هر یک از معصومین و شهدای بااخلاص کربلا به خصوص حضرت اباالفضل علیهالسلام مطالب بسیار در طول نوکریم و کسانی که نتیجهی کامل گرفتند به یاد دارم، من جمله شفای قلبی خودم که در سال 1379 هجری شمسی روز 29 اسفند مصادف با 11 ذیحجه رخ داد، که همان شب از مشهد مقدس مراجعت کردم.
اول صبح حالت سکته برایم پیش آمد، با اورژانس تماس گرفتند، خیلی سریع آمدند مرا به بیمارستان کامکار منتقل کردند.
چون تعطیلات عید بود، جناب آقای دکتر صابری که پزشک حاذقی است کشیک بود، مرا مورد معالجه قرار داد، سه شب در سیسییو بودم. شب چهارم به بخش منتقل شدم. ولی بعد از چند ساعت نفس در سینهام تنگی کرد، به بخش مراقبتهای ویژه آوردند، و تا دو و نیم بعد از نیمه شب آقای دکتر و پرسنل بخش فعالیت کردند تا من به خواب رفتم.
با حال عجیبی توسل کرده بودم. ساعت 7 صبح همان ساعت هنگام رحلت مرحوم حاج سید صادق شمس بود، در عالم رؤیا دیدم به جانب حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام میروم، حاج آقا شمس را در برابر شیخان ملاقات کردم، پرسیدم: امسال حج مشرف نشدی.
فرمودند: میسر نشد.
ناگهان مشاهده کردم که اتوبوسی از گاراژ عصر ترقی عازم کربلای معلا میباشد، به آقای شمس گفتم: من گذرنامه ندارم، ولی نیازی هم نیست، شما صبر کنید به منزل خبر بدهم به اتفاق عراق برویم، فردا شب که شب عید غدیر است در حرم مولا علی علیهالسلام غدیریه اجرا کنیم.
خیلی مردانه جواب دادند: نه شما باید باشید، غدیرها در اینجا اداره کنید، من ببینم مرا میبرند یا نه.
در آن حال من شروع کردم به این ذکر با صدای بلند و قوی: «یا کاشف الکرب عن وجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم، اکشف کربی به حق اخیک النبی صلی الله علیه و آله و سلم«.
سه مرتبه با صدای بلند خواندم و بیدار شدم، دیدم حالم خیلی خوب است. به دستگاه نگاه کردم دیدم خوب کار میکند. به سوپروایزر مربوطه گفتم: فشار مرا بگیرید در حالی که از 7 بالا نمیآمد.
گفت: 11 روی 7 که مهمترین فشار است، مریضی که در کنار من در سیسییو بود، نشسته بود، تسبیحی در دست داشت، سئوال کرد: آقای یثربی! این ذکر توسل «یا کاشف الکرب» چیست؟
گفتم: «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیهالسلام«.
گفت: شما این ذکر را میگفتید.
دیدم نوشته است، تسبیحش را گرفتم و یکصد و ده مرتبه: «یا کاشف الکرب عن وجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم اکشف کربی بحق أخیک النبی صلی الله علیه و آله و سلم» را گفتم.
جناب آقای دکتر صابری تشریف آوردند، وقتی دستگاه را دیدند گفتند: الحمد لله.
گفتم: مرا مرخص کنید.
فرمودند: میدانی دیشب چه حالی داشتی تا سه و نیم و بعد از نصف شب؟
گفتم: به همین دلیل میگویم: مرا مرخص کنید، من شفا گرفتم.
هم زمان برادر عزیزم حجةالاسلام جناب دکتر سید علی یثربی و فرزند محبوبم محمد حسین یثربی تشریف آوردند، مسئول بخش گفت: امضا بدهند.
گفتند: امضا نمیدهیم.
پرونده را گرفتم و در ذیلش نوشتم: به مسئولیت خودم.
ساعت 9 صبح از بیمارستان خارج میشوم، برادرم اصرار داشت بعدازظهر مرخص شوید، بعدها فهمیدم تشییع جنازه مرحوم آقای شمس بود، میخواستند من نبینم، در حالی که با سابقه کسالت ایشان از رؤیای خودم فهمیده بودم که مرحوم شده است.
به هر حال، به منزل آمدیم، بعد از سه روز کوشش، یکی از یاران باوفا و ارزشمندم آقای حاج سید محمد مقدسزاده به تهران بیمارستان خاتم الانبیاء
مراجعه و جناب آقای دکتر کوکبی آنژیو کردند، معلوم شد 4 تا از رگهای اصلی قلبم 70 درصد گرفتگی دارد که بعد از شور پزشکی گفتند: تنها راه علاج عمل قلب باز است.
گفتم: صبر کنید، ایام عاشورا در پیش است. بعد از روز عاشورا تصمیم خواهم گرفت، در مورد سخنرانی سئوال کردم.
فرمودند: روزی حدود 15 دقیقه آرام صحبت کنید.
هیئت محترم قمر بنیهاشم که منتسب به حضرت معصومه علیهاالسلام بوده و هست، روزهای تاسوعا همه سال به محل امامزاده حمزه در همسایگی ما میآمدند، هر ساله من هم آخر مجلس به عنوان تشکر از مسئولین آن هیئت یک تعداد ذکر مصیبت هم میکنم، آن روز بنا بود برادر بزرگم انجام وظیفه کند، فرمودند: شما هم بیایید.
بنده با پای برهنه شال سبزی روی دوشم، برادر دیگرم سید حسن و خواهرزادهام سید محسن موسوی مراقبت میکردند، آرام آرام به طرف مجلس میرفتم، مردم به خیال این که طبق معمول برای ذکر مصیبت میروم، نامه دادند، و مشکلات و گرفتاریهای خود را نوشته بودند.
آخرین نامه که درب امامزاده – به دستم میرسید، دختر خانمی نوشته بود: 18 ساله هستم، نامزد دارم، بدون مقدمه دیابت شدیدی گرفتهام که اصلا میگویند: قابل علاج نیست، من امیدی جز تاسوعا و عاشورا ندارم.
با خواندن این نامه منقلب شدم، به حضرت اباالفضل علیهالسلام خطاب کردم: یا اباالفضل! اگر این مردم که به من نامه نوشتهاند بفهمند که باید این سینهی من اره شود، عقایدشان از شما برمیگردد.
خیال میکردم در قلبم گفتهام، ولی معلوم شد، ناخودآگاه بلند گفتهام، چون
مرحوم حاج سید جواد سعادتمند که از روز 11 محرم تا 30 محرم روضهخوانی داشت، خیلی عصبانی گفت: به مادرم زهرا قسم! اگر امروز تو اینجا نمیخواندی، من مسلم شروع نمیکردم، آمدم ببینم با تو چه میکنند.
من به منبر رفتم، حالی نداشتم، بیاختیار بدون «بسم الله» یا «الحمد الله» خواندم: (کاش از اول نام من سقا نبود)
بیش از 14 سال این قصیده را نخوانده بودم. در قلبم توسل کردم. یا اباالفضل! آبرویم در خطر است.
ناگهان احساس کردم از انگشتان پاهایم گرم شد، و حرارت بالا آمد، آرام آرام تقریبا یک دقیقه طول کشید، حرارت به حنجرهام رسید و شروع کردم به خواندن قصیده، بنا بود 15 دقیقه صحبت کنم. آن روز 50 دقیقه ایستاده خواندم و مجلس بسیار منقلب بود، از آن روز به بعد، احتیاج به عمل نشده است.
روز عاشورا در بیت آقای آیتالله روحانی مشغول خواندن خطبهی امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا بودم، آقای دکتر کوکبی تشریف آوردند، با تعجب استماع میکردند تا امروز هم هنوز فشارم 11 روی 7 است، بدون عمل. آن دختر خانم هم که نمیشناسمش تلفنی گفت: شفا یافتهام.