جناب آقای کربلایی اکبر مولائی اسفنجان درباره کرامت مسجد مزبور از آقای حاج عبدالحسین عظیمی اهل قریه مذکور مقیم شهرستان تبریز ماجرای نقل کردند که در ذیل میخوانید: در سال 1364 شمسی از آقای عظیمی شنیدم که گفت:
روزی پسرم یونس با برادرش یوسف با هم چوب بازی میکردند که ما در زبان محلی به آن «پل دسته» میگوییم. در بین بازی سر چوب یوسف به چشم یونس میخورد و بر اثر اصابت چشم وی زخمی میشود.
مشار الیه را جهت مداوا و معالجه نزد چشم پزشک در شهرستان تبریز بردیم. پزشک پس از معاینه و عکسبرداری و آزمایش لازم، گفت: چشم بیمار باید
عمل جراحی شود. آن روز سپری گشت و بنده به قریه اسفنجان مراجعت کردم. قرار بود که فردا چشم فرزندم را عمل کنند. سحرگاه آن شب که میخواستم به تبریز بروم از کنار مسجد حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) رد میشدم. آمدم در ورودی آن را کوبیدم و عرض کردم: یا حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) شفای چشم پسرم را از شما میخواهم؛ زیرا شما از همه دکترها ماهرتر و حاذقتر هستی. پس از این توسل به تبریز رفتم و از پزشک معالج پرسیدم: وضعیت چشم فرزندم چگونه است؟
گفت: نه تنها عمل لازم نیست، بلکه چشم او کاملا سالم است!