جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفای نابینا توسط حضرت قمر بنی‏هاشم در شب عاشورا

زمان مطالعه: 3 دقیقه

پیش از نوشتن این کرامت شایان ذکر است که در استان مازندران مخصوصا شهرستان بابل معمولا در کنار هر حسینیه‏ای، یک ساختمان کوچک‏تر ساخته می‏شود که به نام سقانفار نامیده می‏

شود. نقار در زمان مازندرانی اتاق کوچکی است که از چوب‏های مخصوص بر روی پایه‏های چوبی، در مزارع و باغات ساخته می‏شود و چون آن بنای مخصوص کنار حسینیه شبیه همان نقار می‏نامند.

سقانفار محل دخیل بستن بیماران و نذورات مخصوص حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) و عزاداری جوانان و نوجوانان است قدیمی‏ترین بنای سقانقار در مازندران در محله کیجا تکیه بابل است که حدود یک صد و سی سال از احداث آن می‏گذرد و به عنوان آثار باستانی تحت نظارت اداره میراث فرهنگی ایران حفاظت می‏شود. و جالب این که درباره تاریخچه و مراسم و سنت سقانفار در مازندران مجله میراث که توسط سازمان اوقاف و امور خیریه چاپ می‏شود مقاله‏ای تخصصی و مفصل به چاب رسیده است.

پس از ذکر این مقدمه، توجه خوانندگان را به این معجزه حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) جلب می‏کنم:

آقای کربلایی سید حسین مداح که از نوکران و مداحین اهل‏بیت (علیهم‏السلام) هست و معجزه‏ای از زبان ایشان در همین کتاب شریف [جلد سوم ص 362 معجزه 47] نقل شده است که برایم شفاها تعریف کرد و به طور کتبی هم نوشتند که نزد حقیر موجود است.

پسر بچه‏ای به نام سید سجاد قاسم تبار سیزده ساله ساکن بابل [محله موزیرج] در شب عاشورا حسینی امسال «1424 قمری برابر 1381 شمسی» از عنایت آقا قمر بنی‏هاشم (علیه‏السلام) بهره‏مند و چشم راست او که نابینا مادرزادی بود شفا گرفته بینا شد. داستان از این قرار است که سید سجاد دو سال پیش که از مدرسه

به منزل آمد به مادرش گفت: آقای معلم گفته است که شما به مدرسه مراجعه کنید. مادرش به مدرسه می‏رود. معلم می‏گوید: خانم مثل این که چشم راست فرزند شما مشکلی دارد. مادر قبول نمی‏کند، چون از نظر ظاهری تفاوتی بین چشم‏های سید سجاد نبود و تا آن وقت کسی از نابینایی چشم راست او خبر نداشت. سرانجام در کمال ناباوری او را نزد چشم پزشک بردند و پزشک عدم بینایی او تأکید کرد آن هم نابینایی مادرزادی.

پس از آن بود که خانواده سید سجاد با نگرانی شدید او را نزد دکترهای متعدد چشم بردند و همه اظهار ناامیدی می‏کردند تا این که مدتی هم در بیمارستان فاریابی تهران [که مخصوص چشم است و بهترین پزشکان متخصص چشم را دارد] بستری بود و در نهایت به خانواده‏اش گفتند: این نابینایی مادرزادی است و ما با مجهزترین دستگاه‏ها قادر به درمان نیستیم و حتی مراجعه به کشورهای خارج هم برای او فایده ندارد مگر این که معجزه‏ای شود.

سید سجاد را به منزل او در بابل می‏آورند. مادرش روزی خواب می‏بیند که متوسل به قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) می‏شود بعد از بیداری گوسفندی نذر ابوالفضل (علیه‏السلام) نموده قربانی می‏کنند و گوشت را بین همسایگان تقسیم کردند و مقداری به سید سجاد می‏دهند و او می‏خورد ولی نتیجه‏ای ظاهر نشد. پس از مدتی دوباره مادرش خواب می‏بیند که به او می‏گویند: فرزندت را به سقانفار حضرت ابوالفضل در روستای تلیکران ببرید.

تلیکران روستایی در حومه بابل است و قریب به اتفاق اهالی آن سادات هستند. بنابراین، مادر سید سجاد به همراه عده‏ای از بستگان، در شب عاشورا او را به سقانفار روستای مذکور می‏آوردند و به آقا قمر بنی‏هاشم (علیه‏السلام) متوسل‏

می‏شوند. چند لحظه بعد آقا عنایت فرموده سید سجاد را شفا می‏دهند و مادر و بقیه فامیل خوشحال و شاکر از لطف و عنایت آقا سید سجاد را با چشم سالم و بینا به خانه آوردند.

آقای مداح می‏گویند: ما با عده‏ای از عزاداران در شب سوم عاشورا «شب دوازدهم محرم» در مسجد تلیکران مشغول عزاداری و نوحه خوانی بودیم که صدای صلوات و سلام جمعیت ما را متوجه به خود کرد. سؤال کردیم، معلوم شد مادر سید سجاد نذر چای و شیرینی برای سقانفار ابوالفضل کرده بود و حالا سه شب پس از شفای پسرش او را به سقانفار آوردند که نذرش را ادا کند و مردم روستا که شب عاشورا شاهد شفا گرفتن سید سجاد بودند و حالا دوباره او را با چشمان سالم در جمع خود دیدند لباس‏های او را به عنوان تبرک می‏برند و به درگاه قمر بنی‏هاشم عرض ارادت می‏کنند. روزهای آینده سید سجاد را به پزشکان متخصص متعدد بردند و پس از معاینات همه تأیید کردند که چشم سید سجاد سالم است و سلامت او هم معجزه است.