جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفای طفل بیمار

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

سید جلیل، آقای حاج سید محمدعلی ضوابطی نقل کرد که:

به اتفاق خانواده و فرزندزاده‏ام به زیارت عتبات عالیات مشرف شدم. نوه‏ی چهار ساله‏ام، که با ما همراه بود، بیمار شد و به تدریج حال او وخیم شده به حال بیهوشی افتاد.

دکتر حافظ الصحه را به بالین وی آوردیم. پس از معاینه نسخه‏ای نوشت و به دست ما داد و حرکت کرد. بیرون اطاق، در حال بدرقه، به من اظهار کرد حال این بچه بسیار بد است و امید بهبودی در باب او نمی‏رود، من نخواستم نزد خانم شما حرفی زده باشم. همسرم از اطاق دیگر حرف دکتر را شنید، بی‏درنگ چادر بر سر کرده و گفت: اکنون می‏روم و کار را درست می‏کنم!

او رفت و پس از لحظاتی دیدم طفل بیمار سر از بستر برداشته، می‏گوید: آقاجان مرا در آغوش گیر! تعجب کردم، کودک بی‏هوش چگونه یکباره به هوش آمد؟! او را دربر گرفتم. آب خواست، به او آب دادم.

گفت: بی‏بی خانم (همسرم) کجا است؟

گفتم: الآن می‏آید.

هنوز در عالم تعجب بودم که خانم وارد شد و با دیدن کودک در آغوش من گفت: دیدی کار را به سامان آورده و برای مریض در خطر مرگ شفا گرفتم؟! گفتم چه کردی و کجا رفتی؟ گفت: به حرم مطهر مولانا العباس علیه‏السلام رفتم و گفتم:

یا اباالفضل، من زوار تو هستم، اگر باب الحوائج نبودی من بدین آستان روی نمی‏آوردم. اینک بچه‏ام در خطر مرگ است، شفای او را از تو می‏خواهم وگرنه من جواب پدر او را چه می‏دهم؟! این سخن را گفتم و از حرم بیرون آمدم اینک فهمیدم که در اثر توجه خاص مولانا العباس علیه‏السلام بیمار، شفا یافته است. (1).


1) قیام حق، به نقل از الوقایع: صفحه‏ی 40.