آقای محمود چراغی کارمند اداره کل اوقاف و امور خیریه استان قم که یکی از موثقین قم میباشد نقل میکند که:
در حدود سال 1328 هجری شمسی به همراه خانوادهام عازم زیارت عتبات عالیات در کشور عراق شدیم. خوب یادم است که اوایل مهرماه بود و چند روزی به محرم مانده بود، همراه خانواده ما حدود ده خانوار دیگر نیز بودند که قصد داشتند ایام محرم را در کنار قبر مطهر امام حسین (علیهالسلام) و قمر بنیهاشم (علیهالسلام) باشند، ولی بعد از این که به کرمانشاه رسیدیم، برای أخذ ویزا دچار مشکل شدیم و سفر به تعویق افتاد. به طوری که وقتی وارد کربلا شدیم دهه اول محرم تمام شده بود و طائفه بنیاسدها که طبق روال در سوم شهادت آقا امام
حسین (علیهالسلام) و اصحاب باوفایش به کربلا میآمدند تازه رسیده بودند و با بیل و کلنگ در سراسر حرم نشسته یا خوابیده بودند تا برای صبح 13 محرم که روز سوم امام حسین (علیهالسلام) بود مراسم خود را اجرا کنند.
ما هم بعد از زیارت، چون حرم خیلی شلوغ بود و خسته نیز بودیم به مسافرخانه رفتیم تا استراحت نماییم. چند شبی به همین منوال گذشت که هر شب، اول به زیارت آقا امام حسین (علیهالسلام) و بعد به زیارت حضرت قمر بنیهاشم (علیهالسلام) میرفتیم. در یکی از همین شبها وقتی به حرم حضرت عباس (علیهالسلام) وارد شدیم دیدیم در قسمتی از حرم زنان هندی دور دختری جمع شدهاند و مشغول گریه و زاری هستند. خواهرم به آنها نزدیک شد و بعد از مدتی پیش ما آمد، وقتی از او جریان را سئوال کردیم گفت: عدهای از زنان هندی هستند که دختر یکی از آنها بر اثر حادثهای نابینا شده است، مادر دختر بیتابی میکند که اگر برگردند خانواده شوهرش او را اذیت خواهند نمود، زیرا خانواده شوهرش سنی مذهب بوده و او را نیز از این سفر منع کرده بودند، ولی قبول نکرده بود و همراه دختر و جمعی دیگر از زنان هندی به این سفر آمده بود.
به هر حال، هنوز از صحبتهای خواهرم نگذشته بود که ناگهان دیدم صدای هلهله و فریاد صحن و سرای آقا قمر بنیهاشم (علیهالسلام) را به لرزه درآورد. وقتی جلوتر رفتیم دیدیم آن دختر نابینا در حالی که چشمانش میدرخشد در میان زنان هندی قرار دارد و آنها نیز سرشار از شادی هستند. این صحنه را من و کلیه همراهان نیز مشاهده کردند و یکی از زیباترین صحنههایی بود که در عمرم دیدهام. من این کرامت را بیش از پنجاه جلسه برای عاشقان اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) تعریف نمودهام و اگر خدا توفیق دهد باز هم تعریف
خواهم نمود، باشد که آن بزرگوار ما را در روز قیامت با شفاعت خود رو سفید گردانند. ان شاء الله. (1).
1) در کنار علقمه، ص 201.