جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفای دختر بچه‏ی فلج (1)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شیخ محمود شاکر حائری نقل می‏کند و می‏گوید:

پدرم برایم نقل نمود: در ایام تابستان وارد حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام شدم، دیدم مردی صحرانشین کودکی را بر دست دارد و به طرف ضریح مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام می‏رود. فهمیدم آن طفل دختر فلج است، هم چنان دیدم، گوسفندی نیز پشت سر آنها در حرکت می‏باشد. هنگامی که نزدیک ضریح مطهر رسید با زبان ساده و محلی با ابی‏الفضل العباس علیه‏السلام سخن می‏گفت. خود را به نزدیکش رساندم تا سخنش را گوش بدهم. شنیدم می‏گفت: این بچه را آوردم تا شفا بدهی و این گوسفند نذر تو می‏باشد. اگر شفا دادی، خدا را سپاس وگرنه این گوسفند مال شما.

آنگاه بچه را نزدیک ضریح انداخت و خود از حرم خارج شد. همین که به وسط صحن رسید، دختربچه از جای برخاست و به طرف پدرش می‏دوید. آن مرد صحرانشین گوسفند نذری را به خادم حرم مطهر داد، مردم اظهار سرور و خوشحالی می‏نمودند و زن‏ها هلهله می‏کردند و از برکات حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام آن کودک شفا گرفت. (1).


1) الکرامات المنظوره ص 25.