جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفای بیمار سرطانی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مرحوم مغفور خطیب توانای کربلا، حاج شیخ هادی خفاجی در یکی از مجالس خود، در خانه حاج حسن خان در منطقه باب الخان کربلا در سال 1960 میلادی کرامت ذیل را این گونه بیان کرد:

زایری از اهل کشمیر آزاد به کربلا آمد، وی در حرم شیرینی پخش می‏نمود و وجودش را خوشحالی فراگرفته بود. بعد از پخش شیرینی کنار من به نماز ایستاد و نماز به جای آورد.

پس از پایان نماز رو به او کردم و گفتم: خدا از شما قبول کند جریان از چه قرار بود.

پاسخ داد، در یکی از روزها در ناحیه‏ی شکم احساس درد نمودم و پس از مراجعه به پزشک‏های متعدد و آزمایش‏ها و عکس‏برداری معلوم شد که مبتلا به سرطان از نوع سخت می‏باشم.

وقتی این خبر را شنیدم، تعادل خود را از دست دادم و ناامیدی وجود مرا فراگرفت رو کردم به افراد خانواده، آنها با شنیدن این خبر از پزشک گریه می‏کردند.

در این بین صدای درب خانه بلند شد، مادرم پشت درب رفت. زنی از

همسایگان نانی به نام اباالفضل علیه‏السلام – که نان با اندکی ماست و سبزی است – پخش می‏کرد.

مادرم آمد در حالی که مقداری از این نان‏ها همراه داشت و گفت: از این نان‏ها بخور و نذر کن برای خدای تعالی که به برکت حضرت عباس علیه‏السلام حاجتت برآورده بشود. اگر از این مرض خطرناک شفا یافتی برای زیارت امام حسین علیه‏السلام و حضرت عباس علیه‏السلام به کربلا بروی.

مقداری از نان حضرت عباس علیه‏السلام خوردم و هم چنان نذر کردم که اگر شفا یافتم برای زیارت امام حسین و برادرش حضرت عباس علیهماالسلام به کربلا بروم.

پس از چند روزی به پزشک مراجعه نمودم، از من پذیرایی نمود و مرا به اتاق آزمایش برد و آنچه لازم بود اجرا نمود، نتیجه تمام آزمایش‏ها را چند لحظه در اختیارم قرار داد و بشارت داد که مرض سرطان به طور کلی برطرف شده.

گفتم: مگر نمی‏گفتی مرض سرطان سختی هست.

گفت: بله، ولی خداوند هست و بیماری برطرف شده است.

پس از شنیدن این خبر دانستم که خداوند تبارک و تعالی مرا به برکت حضرت عباس علیه‏السلام عافیت داده، با خوشحالی تمام به خانه بازگشتم و مردم به من تهنیت می‏گفتند.

پس از آن به کربلا آمدم تا به زیارت سید و مولایم حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام و برادرش حضرت عباس علیه‏السلام نائل شوم و تشکر خود را تقدیم حضرت عباس علیه‏السلام بنمایم. (1).


1) همان ص 91 تا 92 و 93.