جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفایی دیگر

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

14- این‏جانب در سال 1424 قمری کتابخانه‏ی ابوی گرانقدرم را جابه‏جا می‏کردم که آن اطاق را بنایی کنیم، بالای پنجره رفتم جهت باز کردن یا بسته بودنش که از همان بالا جفت گرفته و به طرف آخر اطاق پریدم، زیرا دورتادور آن پنجره پر از کتاب و غیر ذلک بود، اما متوجه نبودم که میز آهنی مطالعه والد معظم در وسط اطاق قرار دارد. از این رو به محض پریدن پشت پایم – که تقریبا ران پایم بود – محکم به تیزی سر میز اصابت نمود و خراشی برداشت و خون‏ریزی کرد و درد شدیدی هم گرفت به حدی که نزدیک بود بیهوش شوم.

اما در مرتبه‏ی قبل امتحان کرده بودم که توسل به ذیل عنایت حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام اثربخش بوده است، لذا توسل به آن بزرگوار کرده و خدا را شاهد می‏گیرم که بعد از توسل شاید پنج ثانیه نشد که هم خون بند آمد و هم درد ساکت گشت و هم دست مالیدم و متوجه شدم که اثری از خراش نیست.