زمان مطالعه: < 1 دقیقه
ز آسمان به کنار فرات ماه افتاد
که آن جلیل، ز اسب جلال و جاه افتاد
پناهگاه همه بی پناه عباس است
ز او هر آنکه بشد دور بی پناه افتاد
فتد به معرکهی جنگ، هر شهید ولی
امیر و فاتح میدانها به راه افتاد
رسید با کمر خم به یاریش خورشید
به روی پیکر بی دست ماه، شاه افتاد
بگفت: ای مه نورانی، بنیهاشم
دو دست خود به وفاداریت گواه افتاد
نگاه من به دو دستان نازنینت بود
فتاد چون علمت دهر از نگاه افتاد
دلم ز آتش هجرت کباب و میگریم
به این غمی که دو دست تو بی گناه افتاد
بیاد مشک و علم اشک از الم ریزم
که روز روشن من چون شب سیاه افتاد
بسوخت چون دل پر آه من، دل زینب علیهاالسلام
چرا که در دل او هم شرار آه افتاد
هر آنچه میگذرد از دلت بخواه بشیر
کنون به قلب تو چون عشق بارگاه افتاد(1).
1) شعر از مؤلف: سید بشیر حسینی.