چندی از مرگ معاویه نگذشته بود که حاکم مدینه، امام حسین علیهالسلام را شبانه فراخواند تا وی را از خبری سری آگاه سازد.
سپیدهی نهضت حسینی در این شب دمید، زیرا روشنایی اندیشهی امام خبر از درخواست بیعت با یزید داشت و بخوبی میدانست که مخالفت با این امر پایانی شهادتآمیز همراه دارد.
امام علیهالسلام برخی از جوانان بنیهاشم همچون عباس علیهالسلام را همراه خویش برد تا هنگام خطر مراقب حضرت باشند. (1) ولید، حاکم مدینه،
پس از اندکی گفتگو گفت:
– یزید بیعت از شما خواسته است، بدون درنگ و بسیار زود!!
تأمل بصیرت آمیز امام علیهالسلام و واگذاری جواب آن سخن به صبح فردا آن هم در بین مردم، برخوردی دقیق و ژرف بود که فراگیری نهضت حسینی، دعوت عمومی به این حرکت و بسته شدن راه هر عذر و بهانهای را در پی داشت. جملهی آخرین حضرت خبر از تصمیم قطعی امام داد، چرا که آن بزرگوار فرمود:
ای امیر! ما اهل بیت نبوت، معدن رسالت، و محل رفت و آمد ملایکه هستیم. خداوند آفرینش را با ما آغاز کرد و به ما پایان داد. اما یزید مردی فاسق، باده گسار، قاتل ظالم و متجاهر به فسق و گناه است. کسی چون من با مثل او بیعت نمیکند. به زودی خواهید دید و خواهیم دید که کدامیک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم…. (2).
عباس علیهالسلام امام را همراهی کرد و با سخنان حضرت و تصمیم قطعی وی، مهیای حرکت شد. حرکت از مدینه به مکه و از آنجا به….
1) تاریخ طبری، ج 4، ص 251؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 118.
2) حیاة الامام الحسین علیهالسلام، ج 2، ص 255؛ اللهوف، ص 10؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام، ص 119.