جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سلسله‏ی نیاکان

زمان مطالعه: 4 دقیقه

عباس فرزند امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‏السلام، فرزند عبدالمطلب بن هاشم، فرزند عبد مناف، فرزند قصی بن کلاب، فرزند مرة بن کعب، فرزند لوی بن غالب، پسر فهر بن مالک، فرزند نضر بن کنانه، فرزند خزیمة بن مدرکة بن الیاس، فرزند مضر بن نزار، فرزند معد، پسر عدنان است.

معمولا تا اینجا از سلسله و نام پدران و نیاکان حضرت ذکر می‏شود، و این به جهت آن است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

هنگامی که نسب من به عدنان رسید، از ذکر دیگر نیاکان خودداری کنید (1).

شاید حضرت سلام الله علیه به غرابت و ناآشنا بودن این اسامی با اذهان عمومی مردم توجه داشتند که در نتیجه‏ی آن ممکن بود تصحیف و غلط به آنها راه

یابد و بدین ترتیب نسبت به ساحت جلال آنان خدشه‏ای وارد شود و به کسانی که از نیاکان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و وصی مقدم حضرتش هستند جسارت شود.

به هر حال، آنچه شایان توجه و حائز اهمیت می‏باشد این است که کلیه‏ی این بزرگان از پلیدیهای جاهلیت دور بوده و هرگز به بت پرستی آلوده نشده‏اند، و این موضوع مورد پسند همه‏ی دانشمندان راستین می‏باشد. زیرا آنان هر چند پیامبر نبوده‏اند ولی صدیقانی بوده‏اند که میان انبیاء و اوصیاء قرار داشتند. خداوند متعال نیز در خطاب به نبی اکرم صلی الله علیه و آله آنان را منزه دانسته، فرموده است: و تقلبک فی الساجدین. (2) لفظ «ساجدین» که صیغه‏ی جمع است و حرف «ال» نیز در ابتداء آن بکار رفته است همه‏ی افراد را شامل می‏شود (از نظر قواعد عربی افاده‏ی عموم می‏کند) و بدین ترتیب خداوند همه‏ی نیاکان حضرت رسول صلی الله علیه و آله را از سجده کنندگان حق دانسته است.

بنابراین آنچه که از زندگانی آنان به ما رسیده و به نظر ما تعجب آمیز می‏آید، یا از احکام شریعتی است که برای آنان مشروع و حق بوده و یا مفهومی دیگر دارد که با تأمل و درایت قابل درک است. مثلا آزر که بت می‏ساخته و از کاهنان نمرود بوده است پدر ابراهیم خلیل علیه‏السلام نیست (3) و از

او به دنیا نیامده است زیرا نام پدر ابراهیم علیه‏السلام تاریخ است و بنا به عقیده‏ی برخی از مورخان، آزر یا عموی وی بوده است و یا جد مادری او.

در زبان عربی اطلاق لفظ «أب» بر عمو به طور مجازی بسیار شایع است و در قرآن مجید نیز آمده است:

أم کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسمعیل و اسحق (4).

آنگاه که مرگ یعقوب فرا رسید به فرزندانش گفت: پس از من چه کسی را می‏پرستید؟ گفتند: پروردگار تو و پروردگار پدران تو – ابراهیم و اسماعیل و اسحاق – را خواهیم پرستید.

همان گونه که می‏بینیم لفظ «أب» در آیه‏ی مزبور به اسماعیل اطلاق شده است در حالی که اسماعیل پدر یعقوب نبوده بلکه عموی وی می‏باشد. همچنین در مورد ابراهیم نیز لفظ «أب» بکار رفته در حالی که حضرت ابراهیم علیه‏السلام جد یعقوب است.

گروه دیگر از مورخان را عقیده این است که آزر جد مادری حضرت ابراهیم علیه‏السلام بوده است، و جد مادری نیز در حقیقت پدر می‏باشد.

در تأیید این مطلب، با دقت در آیه‏ی شریفه‏ی اذ قال ابراهیم لأبیه آزر (5) که لغت «آزر» پس از کلمه‏ی «أبیه» آورده شده به خوبی معلوم می‏شود که آزر

پدر حضرت ابراهیم علیه‏السلام نبوده است، چه اگر منظور همان پدری بود که از وی حضرت ابراهیم به دنیا آمده است دیگر پس از کلمه‏ی «أبیه» نیازی به ذکر اسم «آزر» نبود.

دلیل دیگر، تصریح حضرت رسول صلی الله علیه و آله به پاکی پدران و نیاکان حضرتش از پلیدیهای جاهلیت و آلودگی کفر می‏باشد. از جمله فرمودند:

لما أراد الله أن یخلقنا صورنا عمود نور فی صلب آدم، فکان ذلک النور یلمع فی جبینه، ثم انتقل الی وصیه شیث، و فیما أوصاه به ألا یضع هذا النور الا فی أرحام المطهرات من النساء، و لم تزل هذه الوصیة معمولا بها یتناقلها کابر عن کابر، فولدنا الأخیار من الرجال و الخیرات المطهرات المهذبات من النساء، حتی انتهینا الی صلب عبدالمطلب، فجعله نصفین، نصف فی عبدالله فصار الی آمنة، و نصف فی أبی‏طالب، فصار الی فاطمة بنت أسد. (بحار، ج 15، ص 7 با اندکی اختلاف)

آنگاه که خداوند متعال اراده‏ی خلقت ما فرمود، به صورت عمودی از نور در صلب آدم قرارمان داد، و این نور در جبین او می‏درخشید و سپس به وصی او شیث منتقل شد، و به او وصیت کرد که این نور را جز در ارحام زنان پاکیزه قرار ندهد. و به این وصیت همواره عمل می‏شد و این نور به ترتیب از پدر به پسر منتقل می‏گردید و بدین طریق ما از مردان نیک و زنان پاک سرشت متولد شده‏ایم، تا آنگاه که به صلب عبدالمطلب منتقل شدیم این نور دو نیمه شد: نیمی از آن از طریق عبدالله به آمنه، و نیمه‏ی دیگر از ابوطالب به فاطمه‏ی بنت اسد منتقل شد.


1) مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 106 و کشف الغمه، ص 6.

2) سوره‏ی شعراء، 219.

3) در مورد اینکه کلمه‏ی «عرق الثری» به حضرت ابراهیم یا اسماعیل علیهماالسلام گفته می‏شده است اختلاف می‏باشد. سهیلی در کتاب «الروض الانف» جلد 8 صفحه اول می‏گوید: منظور از این کلمه حضرت ابراهیم علیه‏السلام است، چه آن که آتش در خاک و زمین تأثیری ندارد و حضرت ابراهیم علیه‏السلام را نیز که در آتش افکندند در وی تأثیری نداشت. و به نظر می‏رسد فرموده‏ی حضرت صادق علیه‏السلام نیز که «من فرزند اعراق الثری هستم، من فرزند ابراهیم خلیل الرحمن می‏باشم» اشاره به همین باشد. در «بحار» صفحه‏ی 29 جلد نهم، در مورد نسب حضرت ابوطالب آمده است که: منظور از «عرق الثری» حضرت ابراهیم است. و در صفحه‏ی 124 جلد دهم همان کتاب در مورد فرموده‏ی حضرت امام حسن علیه‏السلام که «من فرزند اعراق الثری هستم» گفته است: در برخی از کتب دیده‏ام که منظور حضرت ابراهیم است و آن به جهت تعداد زیاد فرزندان وی در بیابان می‏باشد. و نیز شاید گفته‏ی عبدالله بن ایوب خریتی در شعر مربوط به مرثیه‏ی حضرت رضا علیه‏السلام که «ای فرزند ذبیح و ای فرزند اعراق الثری که کریم الاصل و شریف النسب بود» اشاره به همین معنی باشد. از سوی دیگر طبری در جلد 2، صفحه‏ی 191 و در «البدایة و النهایة» جلد 2، صفحه‏ی 194 و در «بحار» جلد 9، صفحه‏ی 27 از ام‏سلمه نقل می‏کنند که عرق الثری حضرت اسمعیل علیه‏السلام است. در اشعار امرؤالقیس و فرزدق نیز این کلمه آمده است ولی منظور ایشان از «عرق الثری» معلوم نیست چه کسی است. امرؤالقیس می‏گوید (بنابر نقل امالی مرتضی جلد 1، صفحه 119(، «اگر چه برخی مرا ملامت کرده‏اند ولی تجارب و نسب من مرا بی‏نیاز می‏کنند، چه آن که نسب من به عرق الثری می‏رسد، و این مرگ جوانی مرا از من می‏گیرد«. فرزدق نیز (بنابر نقل کامل ابن‏اثیر در جلد سوم، صفحه 185) شعری بدین مضمون دارد: «من پسر کوه‏های مرتفع و بلند که از سنگریزه‏ها تشکیل شده هستم و رگ من عرق الثری است (نسب من به عرق الثری می‏رسد) پس چه کسی می‏تواند آن را حساب کند«. البته همان گونه که گفته شد منظور آنان از این کلمه معلوم نیست. در کتاب «أخبارالزمان» صفحه‏ی 80 آمده است که عدنان فرزند عرق الثری.

4) سوره‏ی بقره، 133.

5) انعام، 74.