عباس فرزند امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام، فرزند عبدالمطلب بن هاشم، فرزند عبد مناف، فرزند قصی بن کلاب، فرزند مرة بن کعب، فرزند لوی بن غالب، پسر فهر بن مالک، فرزند نضر بن کنانه، فرزند خزیمة بن مدرکة بن الیاس، فرزند مضر بن نزار، فرزند معد، پسر عدنان است.
معمولا تا اینجا از سلسله و نام پدران و نیاکان حضرت ذکر میشود، و این به جهت آن است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
هنگامی که نسب من به عدنان رسید، از ذکر دیگر نیاکان خودداری کنید (1).
شاید حضرت سلام الله علیه به غرابت و ناآشنا بودن این اسامی با اذهان عمومی مردم توجه داشتند که در نتیجهی آن ممکن بود تصحیف و غلط به آنها راه
یابد و بدین ترتیب نسبت به ساحت جلال آنان خدشهای وارد شود و به کسانی که از نیاکان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و وصی مقدم حضرتش هستند جسارت شود.
به هر حال، آنچه شایان توجه و حائز اهمیت میباشد این است که کلیهی این بزرگان از پلیدیهای جاهلیت دور بوده و هرگز به بت پرستی آلوده نشدهاند، و این موضوع مورد پسند همهی دانشمندان راستین میباشد. زیرا آنان هر چند پیامبر نبودهاند ولی صدیقانی بودهاند که میان انبیاء و اوصیاء قرار داشتند. خداوند متعال نیز در خطاب به نبی اکرم صلی الله علیه و آله آنان را منزه دانسته، فرموده است: و تقلبک فی الساجدین. (2) لفظ «ساجدین» که صیغهی جمع است و حرف «ال» نیز در ابتداء آن بکار رفته است همهی افراد را شامل میشود (از نظر قواعد عربی افادهی عموم میکند) و بدین ترتیب خداوند همهی نیاکان حضرت رسول صلی الله علیه و آله را از سجده کنندگان حق دانسته است.
بنابراین آنچه که از زندگانی آنان به ما رسیده و به نظر ما تعجب آمیز میآید، یا از احکام شریعتی است که برای آنان مشروع و حق بوده و یا مفهومی دیگر دارد که با تأمل و درایت قابل درک است. مثلا آزر که بت میساخته و از کاهنان نمرود بوده است پدر ابراهیم خلیل علیهالسلام نیست (3) و از
او به دنیا نیامده است زیرا نام پدر ابراهیم علیهالسلام تاریخ است و بنا به عقیدهی برخی از مورخان، آزر یا عموی وی بوده است و یا جد مادری او.
در زبان عربی اطلاق لفظ «أب» بر عمو به طور مجازی بسیار شایع است و در قرآن مجید نیز آمده است:
أم کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسمعیل و اسحق (4).
آنگاه که مرگ یعقوب فرا رسید به فرزندانش گفت: پس از من چه کسی را میپرستید؟ گفتند: پروردگار تو و پروردگار پدران تو – ابراهیم و اسماعیل و اسحاق – را خواهیم پرستید.
همان گونه که میبینیم لفظ «أب» در آیهی مزبور به اسماعیل اطلاق شده است در حالی که اسماعیل پدر یعقوب نبوده بلکه عموی وی میباشد. همچنین در مورد ابراهیم نیز لفظ «أب» بکار رفته در حالی که حضرت ابراهیم علیهالسلام جد یعقوب است.
گروه دیگر از مورخان را عقیده این است که آزر جد مادری حضرت ابراهیم علیهالسلام بوده است، و جد مادری نیز در حقیقت پدر میباشد.
در تأیید این مطلب، با دقت در آیهی شریفهی اذ قال ابراهیم لأبیه آزر (5) که لغت «آزر» پس از کلمهی «أبیه» آورده شده به خوبی معلوم میشود که آزر
پدر حضرت ابراهیم علیهالسلام نبوده است، چه اگر منظور همان پدری بود که از وی حضرت ابراهیم به دنیا آمده است دیگر پس از کلمهی «أبیه» نیازی به ذکر اسم «آزر» نبود.
دلیل دیگر، تصریح حضرت رسول صلی الله علیه و آله به پاکی پدران و نیاکان حضرتش از پلیدیهای جاهلیت و آلودگی کفر میباشد. از جمله فرمودند:
لما أراد الله أن یخلقنا صورنا عمود نور فی صلب آدم، فکان ذلک النور یلمع فی جبینه، ثم انتقل الی وصیه شیث، و فیما أوصاه به ألا یضع هذا النور الا فی أرحام المطهرات من النساء، و لم تزل هذه الوصیة معمولا بها یتناقلها کابر عن کابر، فولدنا الأخیار من الرجال و الخیرات المطهرات المهذبات من النساء، حتی انتهینا الی صلب عبدالمطلب، فجعله نصفین، نصف فی عبدالله فصار الی آمنة، و نصف فی أبیطالب، فصار الی فاطمة بنت أسد. (بحار، ج 15، ص 7 با اندکی اختلاف)
آنگاه که خداوند متعال ارادهی خلقت ما فرمود، به صورت عمودی از نور در صلب آدم قرارمان داد، و این نور در جبین او میدرخشید و سپس به وصی او شیث منتقل شد، و به او وصیت کرد که این نور را جز در ارحام زنان پاکیزه قرار ندهد. و به این وصیت همواره عمل میشد و این نور به ترتیب از پدر به پسر منتقل میگردید و بدین طریق ما از مردان نیک و زنان پاک سرشت متولد شدهایم، تا آنگاه که به صلب عبدالمطلب منتقل شدیم این نور دو نیمه شد: نیمی از آن از طریق عبدالله به آمنه، و نیمهی دیگر از ابوطالب به فاطمهی بنت اسد منتقل شد.
1) مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 106 و کشف الغمه، ص 6.
2) سورهی شعراء، 219.
3) در مورد اینکه کلمهی «عرق الثری» به حضرت ابراهیم یا اسماعیل علیهماالسلام گفته میشده است اختلاف میباشد. سهیلی در کتاب «الروض الانف» جلد 8 صفحه اول میگوید: منظور از این کلمه حضرت ابراهیم علیهالسلام است، چه آن که آتش در خاک و زمین تأثیری ندارد و حضرت ابراهیم علیهالسلام را نیز که در آتش افکندند در وی تأثیری نداشت. و به نظر میرسد فرمودهی حضرت صادق علیهالسلام نیز که «من فرزند اعراق الثری هستم، من فرزند ابراهیم خلیل الرحمن میباشم» اشاره به همین باشد. در «بحار» صفحهی 29 جلد نهم، در مورد نسب حضرت ابوطالب آمده است که: منظور از «عرق الثری» حضرت ابراهیم است. و در صفحهی 124 جلد دهم همان کتاب در مورد فرمودهی حضرت امام حسن علیهالسلام که «من فرزند اعراق الثری هستم» گفته است: در برخی از کتب دیدهام که منظور حضرت ابراهیم است و آن به جهت تعداد زیاد فرزندان وی در بیابان میباشد. و نیز شاید گفتهی عبدالله بن ایوب خریتی در شعر مربوط به مرثیهی حضرت رضا علیهالسلام که «ای فرزند ذبیح و ای فرزند اعراق الثری که کریم الاصل و شریف النسب بود» اشاره به همین معنی باشد. از سوی دیگر طبری در جلد 2، صفحهی 191 و در «البدایة و النهایة» جلد 2، صفحهی 194 و در «بحار» جلد 9، صفحهی 27 از امسلمه نقل میکنند که عرق الثری حضرت اسمعیل علیهالسلام است. در اشعار امرؤالقیس و فرزدق نیز این کلمه آمده است ولی منظور ایشان از «عرق الثری» معلوم نیست چه کسی است. امرؤالقیس میگوید (بنابر نقل امالی مرتضی جلد 1، صفحه 119(، «اگر چه برخی مرا ملامت کردهاند ولی تجارب و نسب من مرا بینیاز میکنند، چه آن که نسب من به عرق الثری میرسد، و این مرگ جوانی مرا از من میگیرد«. فرزدق نیز (بنابر نقل کامل ابناثیر در جلد سوم، صفحه 185) شعری بدین مضمون دارد: «من پسر کوههای مرتفع و بلند که از سنگریزهها تشکیل شده هستم و رگ من عرق الثری است (نسب من به عرق الثری میرسد) پس چه کسی میتواند آن را حساب کند«. البته همان گونه که گفته شد منظور آنان از این کلمه معلوم نیست. در کتاب «أخبارالزمان» صفحهی 80 آمده است که عدنان فرزند عرق الثری.
4) سورهی بقره، 133.
5) انعام، 74.