زمان مطالعه: < 1 دقیقه
گلهای اشک، سیدرضا مؤید، انتشارات علی زاده، مشهد، 1370 هـ. ش صفحه 75.
چرا ای غرقه خون از خاک صحرا بر نمیخیزی؟
حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمیخیزی
نماز ظهر را با هم ادا کردیم در مقتل
بود وقت نماز عصر، آیا بر نمیخیزی؟
خیام کودکان خالی زآب است و پر از افغان
چرا سقای من، از پیش دریا بر نمیخیزی؟
عدو از چار سو آهنگ یغمای حرم دارد
چرا آخر برای دفع اعدا بر نمیخیزی؟
منم تنها و تنهای عزیزانم به خون غلطان
چرا بر یاری فرزند زهرا بر نمیخیزی؟
شکست از مرگ تو پشتم، برادر داغ تو کشتم
که میدانم دگر از خاک صحرا بر نمیخیزی
به دستم تکیه کن برخیز، با من در بر زهرا
چو میبینم زبی دستی است کز جابر نمیخیزی