فصل زمستان بود و شبهای سرد آن توان افراد را میگرفت. در یکی از این شبها سر بر پاشنهی یکی از درهای حرم مطهر سیدالشهدا علیهالسلام گذاشته
بودم که پیکر مرد عربی توجهام را جلب کرد. گویا همهی استخوانهای بدنش کوفته شده بود، چنان نفس میکشید که صدای آن به طرف دیگر ایوان میرسید. حالی سخت و بدنی ناتوان داشت. به سختی خود را حرکت داد و گفت: «اولاد عمی، اولاد عمی«.
فرزندان عمویم، فرزندان عمویم!
بلند شدم و به طرف او رفتم. شبیه افرادی بود تازه از خواب بیدار شدهاند. به چند نفر از جوانان، که اطراف او بودند، گفت: ریسمان بیاورید!
گفتند: در این موقع شب ریسمان از کجا بیاوریم؟!
گفت: «عکال» (1) به پایم بسته، مرا به طرف حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام بکشید.
کسانی که به سخنان مرد گوش میدادند، چنان کردند و او را به طرف حرم حضرت عباس علیهالسلام کشاندند. چون به صحن حضرت ابوالفضل علیهالسلام وارد شدند، مرد بلند شد و مقابل ایوان ایستاد و از حضرت عذرخواهی کرد.
علت این قضیه را جویا شدم. آنان گفتند:
این شخص فردی را به دزدی متهم کرده بود. او گفته بود خدمت حضرت عباس علیهالسلام میرویم و آنجا قسم میخوریم.
این دو به حرم آمدند. متهم قسم خورد و سالم ماند؛ اما وقتی این مرد قسم خورد، یکباره نقش زمین شد و همه دریافتند به دروغ قسم خورده
است.
در حالی که تنها نفس میکشید و بدنی بدون حرکت داشت او را به طرف مرقد مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بردیم تا شفایش را از امام دریافت کنیم. چون به ایوان سیدالشهدا علیهالسلام رسیدیم، او را به حال خود گذاشتیم و رفتیم.
پس از مدتی، دریافتیم که حضرت علیهالسلام او را شفا داده است. چون از چگونگی قضیه پرسید گفت: من ناتوان افتاده بودم. ناگهان شخصی را دیدم که از طرف حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام میآید؛ ولی گویا بر زمین راه نمیرود، بلکه زمین زیر پای او میپیچد. وقتی آن شخص به ایوان رسید، با جلو پای خود به من زد و فرمود:
اگر برادرم از خدا بخواهد آسمان را زمین و زمین را آسمان میکند چیزی نیست، تو که…. سپس وارد حرم شد و من شفا یافتم (2).
1) – ریسمانی که با آن دست و پای افراد را میبندند. (ر. ک: فرهنگ عربی جامع نوین، ج 1، ص 1042، ذیل ماده عکل(.
2) حاج شیخ محمود معروف به حاج ملا آقاجان. نقل از فرزند آیتالله العظمی میلانی رحمة الله علیه. (ر. ک: چهرهی درخشان قمر بنیهاشم علیهالسلام، ص 314 و 315(.