از موضوعات واضحی که تردید در آن راه ندارد این است که سرودن شعر دربارهی هر فرد، عامل شناساندن و احیای ذکر او میباشد. زیرا آثار و اعمال مردان بزرگ، هر چند که از عظمت و علو شأن بسیاری برخوردار باشند، با مرور زمان و گذشت روزگار از ذهنها زدوده شده و اهمیت بزرگ آن به دست فراموشی سپرده میشود. و از آنجا که سخن منظوم بیشترین تأثیر را در آماده ساختن مردم برای شنیدن دارد و با طبع آدمی سازگارتر است و بیشتر در ذهنها باقی مانده و نسل بعد از نسل و امتی بعد از امت دیگر آن را در فرهنگ خود جایگزین میسازند، تا اینکه سرانجام خداوند زمین را به بندگان صالح خود واگذارد و این حماسهی پیشینیان در اختیار آنان قرار گیرد، از این رو بیشتر به این امر توجه میشود. و ادبیات عرب در این رابطه نقش بزرگی داشته و عامل انتقال بسیاری از وقایع و جنگهای گذشته در زمان جاهلیت و اسلام به ما میباشد.
از طرف دیگر از آنجا که ذکر اهل بیت علیهمالسلام قوام دین و روح اصلاح در جامعه بوده و به واسطهی آن، تعالیمشان آموخته شده و آثارشان مورد متابعت قرار میگیرد، امت اسلامی (به ویژه طائفهی امامیه) به ذکر فضائل بسیار آنان و مصائبی که در راه احیا و ابقای دین مبین، متحمل شدهاند پرداخته است؛ زیرا که این امر زنده نگهداشتن آئین ایشان است و خود فرمودهاند:
خدای رحمت کناد آن که امر ما را زنده بدارد و مردم را به ذکر و یاد ما فراخواند.
چنانکه در این مورد احادیث بسیار و متواتری هم از این بزرگواران در زمینهی سرودن مرثیه و مدیحه بر ایشان وارد شده است تا بدانجا که آن را از افضل طاعات بر شمردهاند.
و از ائمهی اطهار علیهمالسلام علیرغم تقیهی شدیدی که رعایت مینمودند و شیعیانشان را هم بدان فرامیخواندند، هیچ مشاهده نشده که شعرای شیعه را از صلا برداشتن در حق غصب شدهشان و آشکار نمودن باطل پرستی دشمنانشان بازدارند. و در این راه شاعرانی بودند که از ترس اعداء اهل بیت علیهمالسلام و به سبب اظهار ولایت و محبت خود به خاندان رسالت سلام الله علیهم اجمعین و دعوت به طریقهی حقهی آنان هیچ قرار و آرامشی نداشتند؛ تا بدانجا که برخی از آنها بسان کمیت به دست آن بدسگالان به درجهی رفیع شهادت رسیدند و جمعی دیگر چون دعبل مدتها در بند زندان آن طاغوتیان بودند.
بلکه مشاهده میکنیم امامانمان صلوات الله علیهم این شیوه را مورد تأیید قرار داده و به آنان، صله و هبه عطا نموده و برای آن ثواب بیپایان اخروی هم وعده میفرمودند. و این نیست مگر بیانگر این امر که اظهار حق (به نظم) بیشتر اساس ولایت را در دلها استوار میسازد و عاملی است قوی برای نشر خلافت الهیهی آنان. چنانکه توسط آن سرودههای موزون و ترانههای خوش آهنگ بود که حق به گوش همگان میرسید، در دفترها و سینهها ضبط میشد و نسلهای آینده هم از آن باخبر میگشتند. اینها هم بدان خاطر انجام میپذیرفت که دین راستین، از میان نرود و ایثارگری خاندان رسالت علیهمالسلام را
با خرافههای دروغین مسخ نسازند.
و اگر نبود نهضت آن یگانگان عالم تشیع برای حفظ شرع مقدس، تا بدانجا که جان خود را هم فدای آن ساختند – که از آن جملهاند حجر بن عدی، عمرو بن حمق، و رشید و میثم تمار – و نبود تلاش شاعران در نگاه داشتن حماسههای اهل بیت علیهمالسلام، نسلهای آینده از دستیابی به دین توحید بیبهره میگشتند.
از احادیثی که در زمینهی تشویق سرودن اشعار در مدح و رثای آن میباشد این فرمایش معصوم علیهالسلام است که فرمودهاند:
من قال فینا بیتا من الشعر بنی الله له بیتا فی الجنة. – و فی آخر: – حتی یؤید بروح القدس:
هر که دربارهی ما یک بیت شعر سراید، خداوند برایش خانهای در بهشت بنا میکند. – و در حدیث دیگر: – مؤید به روح القدس میگردد.
و نیز فرمودهاند:
ما قال فینا مؤمن شعرا یمدحنا [به] الا بنی الله له فی الجنة مدینة أوسع من الدنیا سبع مرات، یزوره فیها کل ملک مقرب و نبی مرسل:
هیچ مؤمنی نیست که دربارهی ما شعری سراید مگر آنکه خداوند در بهشت شهری برایش بنا مینهد که هفت برابر دنیا گسترش داد، و در آن تمامی فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل به دیدارش میآیند.
و امام باقر علیهالسلام چون کمیت قصیدهی خود را سرود به وی فرمود:
تا مادامی که دربارهی ما شعر میسرائی مؤید به روح القدس هستی.
امام جواد علیهالسلام نیز به عبدالله بن صلت اجازت داد که در سوگ او و پدرش حضرت رضا علیهالسلام شعر سراید.
همچنانکه ابوطالب ابیاتی برای جواد الأئمه علیهالسلام فرستاد و در آن برای مرثیهی پدرش امام رضا علیهالسلام اذن طلبید، که حضرت سلام الله علیه آن ابیات را از نامه بریدند و در ذیل آن نگاشتند:
کار نیکی کردی، خداوند جزای خیرت دهاد.
امام جعفر صادق علیهالسلام هم در حدیث صریحی چنین بیان فرمودهاند که:
الحمد لله الذی جعل فی شیعتنا من یفد الینا و یمدحنا و یرثی لنا، و جعل فی عدونا من یقبح ما یصنعون:
سپاس خدای که در میان شیعیان ما کسانی را قرار داد که نزد ما میآیند و دربارهی ما مدیحه و مرثیه میسرایند، و قرار داد در میان دشمنان ما کسانی را که کارهای آنان را زشت میشمارند.
مشاهده میشود که شاعر اهل بیت علیهمالسلام از چه اجر جزیل و پاداش بسیاری، که نشانگر آن است که سرودههای او مقبول درگاه احدیت واقع میگردد، برخوردار است، تا بدانجا که خدای تبارک و تعالی او را در خلد برین خود جای داده و غرفههای بهشتی را به قدوم وی زینت میبخشد. و این امری گزاف در حق او نیست، چرا که او با صلای خود، در ردیف افرادی به شمار است که مردم را به دعوت الهی فرامیخوانند، کلمهی حق را آشکار مینمایند و دین راستین را تأیید و یاری میبخشند.
آری او با سخن منظوم خود، پایههای دین را استوار میسازد و مبانی آن را استحکام میبخشد، قلههای باطل را زیر گام هدایت له میکند و خار و خاشاک انبوه آن را از میان راه مذهب میزداید و طریق را برای عبور سالکان راه خداوندی مهیا میگرداند؛ پس آفرین خداوندی بر این داعیانی که به سوی موجبات خشنودی پروردگار فرامیخوانند.
و از آنجا که ابوالفضل العباس علیهالسلام از آن گرانمایگانی است که به واسطهی آنان دعوت الهی تمام و کمال یافته و با ریختن خون مطهرشان کلمة الله را فراز بخشیدند، اضافه بر آنکه او از صفات جلال و جمالی برخوردار است که شهدا و صدیقان در عالم رستاخیز تمنای مقام او را که خداوند آن را در مقابل شهادتش به وی ارزانی فرموده مینمایند، جاذبهی محبت خالصانهی او باعث شد که جمعی از محبان او که ولایتش در دلهایشان موج میزند، برای
رسیدن بدان اجر جزیل، به سرودن مدیحه و مرثیه دربارهی وی پردازند.
اولین کسی که در سوگش مرثیه سرود، مادرش امالبنین بود که بنا به نقل «مقاتل الطالبیین» به قبرستان بقیع میرفت و در حرمان پسرانش سرودههای جانگداز میسرود و اشک حسرت میبارید. مردم هم برای شنیدن اشعار حزن آورش، گردش جمع میشدند که از جملهی آنان مروان قرار داشت که دل سنگ او را هم به درد میآورد، و آن اشعار این است:
لا تدعونی ویک امالبنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
و الیوم أصبحت و لا من بنین
أربعة مثل نسور الربی
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
تنازع الخرصان أشلائهم
فکلهم أمسی صریعا طعین
یا لیت شعری أکما أخبروا
بأن عباسا قطیع الیمین
مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشه میاندازی.
من پسرانی داشتم به نام آنها مرا امالبنین میخواندند، و امروز صبح کردم در حالیکه دیگر فرزندی ندارم.
چهار تن (فرزند) بودند چون کرکسان کوهسار که کشته شدند و رگ وتین آنها قطع شد.
به سر نعش آنان نیزهها بهم افتاد و همهشان از طعن نیزه به زمین افتادند.
ای کاش میدانستم آنچنانکه خبر دادند، آیا عباس (من) دست راستش قطع شده بود؟
و نیز:
یامن رأی العباس کر علی جماهیر النقد
و وراه من أبناء حیدر کل لیث ذی لبد
نبئت أن ابنی اصیب برأسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی أمال برأسه ضرب العمد
لوکان سیفک فی یدک لما دنی منه أحد
ای کسی که دیدی عباس را که حمله میکرد بر گلههای گوسفند (یا بر
گروهی اراذل و اوباش) و فرزندان حیدر همه چون شیران یالدار دنبال او بودند.
به من خبر رسید که ضربت به سر فرزندم رسید در حالیکه دست نداشت وای بر من که سر پسرم از ضرب عمود پیچیده شد.
اگر شمشیر در دست تو بود کسی نزدیک آن نمیگردید.
بنا به رعایت ذوق فارسی ما در ذیل قصیدهی مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد حسین اصفهانی را که زبان حال این مادر دلسوخته است میآوریم: (1).
چشمهی خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امالبنین
آن دل پرده نشین حیا
برده دل از عیسی گردون نشین
دامنش از لخت جگر لاله زار
خون دل و دیده روان ز آستین
مرغ دلش زار چه مرغ هزار
داده ز کف چار جوان گزین
أربعة مثل نسور الربی
سدره نشین از غمشان آتشین
کعبهی توحید از آن چهار تن
یافت ز هر ناحیه رکنی رکین
قائمهی عرش از ایشان بپای
قاعدهی عدل از آنها متین
نغمهی داودی بانوی دهر
کرده بسی آب دل آهنین
زهره ز ساز غم او نوحهگر
مویه کنان موی کنان حور عین
یاد ابوالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقهی ماتم نگین
اشکفشان سوخته جان همچو شمع
با غم آن شاهد زیبا قرین
ناله و فریاد جهانسوز او
لرزه در افکنده به عرش برین
کای قد و بالای دلارای تو
در چمن ناز بسی نازنین
غره غرای تو الله و نور
نقش نخستین کتاب مبین
طرهی زیبای تو سرو قدم
غیب مصون در خم او چین چین
همت والای تو بیرون ز وهم
خلوت ادنای تو در صدر زین
رفتی و از گلشن یاسین برفت
نوگلی از شاخ گل یاسمین
رفتی و رفت از افق معدلت
یک فلکی مهر رخ و مه جبین
کعبه فروریخت چه آسیب دید
رکن یمانی ز شمال و یمین
زمزم اگر خون بفشاند رواست
از غم آن قبلهی اهل یقین
ریخت چه بال و پر آن شاهباز
سوخت ز غم شهپر روح الامین
آه از آن سینهی سینا مثال
داد ز بیداری پیکان کین
طور تجلای الهی شکافت
سر أنا الله به خون شد دفین
تیر کمانخانهی بیداد زد
دیدهی حق بین تو را از کمین
عقل رزین تاب تحمل نداشت
آنچه تو دیدی ز عمود وزین
عاقبت از مشرق زین شد نگون
مهر جهانتاب به روی زمین
خرمن عمرم همه بر باد شد
میوهی دل طعمهی هر خوشه چین
صبح من و شام غریبان سیاه
روز من امروز چه روز پسین
چار جوان بود مرا دلفروز
والیوم أصبحت و لا من بنین
لا خیر فی الحیاة من بعدهم
فکلهم أمسی صریعا طعین
خون بشو ای دل که جگر گوشگان
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
نام جوان مادر گیتی مبر
تذکرینی بلیوث العرین
چونکه دگر نیست جوانی مرا
لا تدعونی ویک امالبنین
مفتقر از نالهی بانوی دهر
عالمیان تا به قیامت غمین
[در اینجا مؤلف پارهای از اشعار و قصائد عربی را آورده است که ما از نقل آنها صرفنظر نموده و برخی از اشعار شیوای فارسی را در این باره میآوریم]:
1) مترجم.