عقیل بلافاصله برای انجام دستور برادر به منزل امالبنین رفت. در اینجا بایستی به این نکته اشاره شود که چون فاطمه کلابیه بعدا از حضرت امیر دارای چهار فرزند گردید و به نام (امالبنین) یعنی مادر پسران ملقب و معروف شد، لذا ما از این به بعد در صفحات این کتاب به جای فاطمه کلابیه اسم (امالبنین) را به کار خواهیم برد، زیرا نزد همه با این نام معروف و مشهور میباشد.
در هر حال عقیل وقتی به خانه امالبنین رفت اهل خانه که عقیل را به خوبی میشناختند در حالی که از آمدن وی دچار تعجب شده بودند مقدم او را گرامی داشتند ولی در حیرت بودند که چه انگیزهای آمدن وی را به خانه آنها ایجاب نموده است.
عقیل که از نیات باطنی آنها آگاه بود پس از تعارفات
مربوطه اظهار داشت چون میدانم که از آمدن من در شگفتی هستید لذا برای آنکه شما را زودتر از اصل قضیه آگاه کنم اعلام میدارم که خبری بسیار شادیبخش برای شما آوردهام که بزرگترین خانوادههای عرب وصول به آن را برای خود فوزی عظیم میدانند.
خانواده امالبنین در حالی که بر تعجب آنها افزوده شده بود، پرسیدند: این خبر خوش که آورنده آن هستی چیست و آیا نمیتوانی ما را زودتر از آن باخبر سازی؟
عقیل در حالی که لبخندی بر لب داشت، جواب داد من برای خواستگاری دختر شما آمدهام؟!
از این گفته خانواده امالبنین که در فکر بودند خواستگار چه کسی میباشد، مشتاقانه پرسیدند: ای عقیل کاسه صبر ما لبریز گردید خواهش میکنیم ما را از این التهاب خارج ساخته و بگوئی از طرف چه شخصی به خواستگاری آمده که آنقدر درباره آن دست بالا را گرفته و آن را برای ما تا این حد افتخارآمیز میدانی. ما خود از خاندان و اقوام بزرگ این سرزمین هستیم و نمیدانیم خواستگار چه فردی
است و از چه طایفه است که جریان را برای ما به عنوان مژده و خبر خوش اعلام نمودهای!…
عقیل در حالی که صورتش شکفته گردیده بود جواب داد من از طرف کسی وکالت دارم که به خوبی از شخصیت و شایستگی او آگاهید و وقتی نام او را دانستید تصدیق خواهید فرمود که درباره ایشان هر چه بگویم کم گفتهام… من از طرف حضرت علی برای خواستگاری آمدهام… او امروز از من دختری را جویا گردید که از نظر نجابت و اصالت خانوادگی در مرتبه بالائی باشد و بتواند به عنوان همسر به خانه آن حضرت برود و من هم خانواده شما و دختر شما را معرفی کردم و حضرت امیر (ع) نیز پیشنهاد مرا قبول فرموده و اینک برای اجرای آن در حضور شما میباشم.
از شنیدن این خبر و نام گرامی حضرت علی چنان حالت سرور و شعفی به آنها دست داد که در نتیجه آن سکوتی برقرار گردید و پس از لحظهی این سکوت توسط عقیل شکسته شد و اظهار داشت: اینک که از چگونگی امر آگاه شدید نظر خود را در این باره اعلام دارید؟ بزرگ خانواده پاسخ داد:
ای عقیل همانطور که قبلا گفتی حقیقتا تو بهترین مژده و جالبترین خبر را برای ما آوردهای و نه تنها موافقت خود را در این باره اعلام میداریم بلکه از آن در نهایت اشتیاق استقبال میکنیم زیرا وصلت با مولای متقیان برای هر فردی و هر خانوادهای باعث سربلندی و سرافرازی است فقط چند روزی به ما مهلت دهید تا مقدمات امر را فراهم کنیم.
بالاترین و بزرگترین آرزوی هر دختر و دوشیزهای این است که شوهری برازنده و با شخصیت پیدا نماید و در کنار او زندگانی زناشوئی و وظایف مربوطه را طی نموده و انجام دهد. امالبنین نیز از این فکر و از این آرزو نیز عاری نبود و وقتی دریافت که به عنوان همسر مورد موافقت مولای متقیان قرار گرفته نهایت خوش وقتی و سعادت را در خود احساس نموده و همان موقع مصمم گردید که فداکارانه در راه رفاهیت شوهر گرامی خود کوشش نموده و تمام وجود خود را وقف آن نماید.
در هر حال پس از چند روز آمادهگی خانواده عروس
به عقیل اعلام گردید و او نیز پس از آگاهی حضرت (ع) برای انتقال عروس به خانهی برادر خود، در معیت تعدادی از صحابه و محارم به منزل امالبنین که انتظار آنها را میکشیدند عزیمت نمود. وقتی به آنجا رسید همگی از جمله امالبنین را آماده حرکت دید. عقیل قبل از حرکت و در میان سکوت حاضرین امالبنین را مورد خطاب قرار داده و اظهار داشت. شما امروز به عنوان همسر به خانهی شخصی میروید که بعد از رسول خدا متقیترین، پاکترین و بارزترین فرد عالم اسلام میباشد و به طوری که آگاه میباشید مدت بسیار کوتاهی است که زوجه گرامی و مقدس خود یعنی زهرای اطهر را از دست داده و این فقدان تا ابد در روح علی اثر جبرانناپذیری بر جای گذارده است. رفتار تو بایستی طوری متین و مدبرانه باشد که از هر حیث لیاقت چنین افتخاری داشته و بتوانی رضایت مولا را جلب کنی حسنین و زینب (ع) نزد پدر بسیار عزیز و گرامی هستند و وظیفهی شما این است که در نگهداری آنها منتهای مراقبت را معمول داری و آنان را چون فرزند خود عزیز و محترم شماری.
امالبنین جواب داد یا عقیل من به خوبی از شخصیت بارز شوهر محترم خود آگاه میباشم و از مقام و منزلت فرزندان فاطمه (ع) کاملا باخبرم و مطمئن باشید که آنان را بر فرزندان آتی خو ترجیح خواهم داد و در راه رفاهیت و آسایش آنها مانند ما در واقعی کوشش خواهم کرد.
بعد از این جریانات و مذاکرات امالبنین به اتفاق تعدادی از افراد از خانهی خود به منزل مولای متقیان عزیمت نمود تا به وظیفه سنگینی که سرنوشت برای او در نظر گرفته بود لباس عمل بپوشاند و محققا خود او هم نمیتوانست پیشبینی کند که در آینده چه صفحهی درخشانی در تاریخ اسلام برای خود خواهد گشود و با فدا نمودن چهار فرزند خود در راه حق و حقیقت که در رأس آنها حضرت اباالفضل قرار داشت چه افتخار بزرگ و دائمی برای خویش کسب خواهد کرد.