جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زبان حال اباالفضل با برادر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

من که از روز ازل مهر تو در دل پروریدم‏

بین خوبان جهان، تنها، ترا من برگزیدم‏

از مقام و قدر و شأنت من چه گویم ای برادر

زآنکه مولای من استی و من عبد عبیدم‏

مادرم می‏گفت: عباسم، ترا با شیره‏ی جان‏

روی دامن از برای یاری دین پروریدم‏

آن قدر گویم ز وصفت ای گل گلزار زهرا

تو امیر تاجداری، من غلام زر خریدم‏

بر در درگاه لطفت آمدم بهر گدایی‏

ای برادر جان، مکن از درگه خود ناامیدم‏

یا بده اذن نبردم؛ یا جوابم کن، جوابم‏

تا نگردم رو سیه نزد خداوند مجیدم‏

رفت از تن تاب و صبر و رفت از سر عقل و هوشم‏

تا نوای العطش از نای اطفالت شنیدم‏

رخصتی ده تا که آب از بهر طفلان تو آرم‏

گر کنی امروز در نزد سکینه رو سفیدم‏

گر شود از تن جدا دستم ندارم هیچ باکی‏

زآنکه از روز ازل من دست از هستی کشیدم‏

گر زند دشمن به چشمم تیر، شاد و سربلندم‏

کز قیامم در ره عشق تو نهضت آفریدم‏

از صغیر اصفهانی

ذکر سماواتیان ثنای اباالفضل‏

خیل ملک، خادم سرای اباالفضل‏

با مژه روبد غبار، حور بهشتی‏

از حرم و صحن با صفای اباالفضل‏

گر به شهان می‏برند رشگ خلایق‏

فخر به شاهان کند گدای اباالفضل‏

هیچ ز بیگانگی به حق نبرد راه‏

هر که نگردید آشنای اباالفضل‏

پا مکش از درگهش که عقده گشایی‏

هست به دست گره گشای اباالفضل‏

غم نبرد راه بر دلش به صف حشر

هر که بود در دلش ولای اباالفضل‏

زآمدنش از حرم به جانب میدان‏

آب روان بود مدعای اباالفضل‏

ور نه که می‏برد جان ز قوم جفا جو

از دم شمشیر جانگزای اباالفضل‏

آب ننوشید بی حسین و عجب نیست‏

این روش از همت و حیای اباالفضل‏

شست به راه حسین دست و دل از جان‏

اجر اباالفضل با خدای اباالفضل‏

پاس وفا داشت آنچنان که بماندند

اهل وفا مات بر وفای اباالفضل‏

با شه دین جز به نام سید و مولا

باز نشد لعل جانفزای اباالفضل‏

آه از آن دم که شد بلند به میدان‏

ناله‏ی جانسوز یا اخای اباالفضل‏

گشت کمان قد شاه دین چو عیان دید

غرقه به خون، قامت رسای اباالفضل‏

در دو جهان از طریق بنده نوازی‏

چشم (صغیر) است بر سخای اباالفضل‏